احمدرضا درویش، از همان سالهایی که کانیمانگا را نوشت و با اقبال عمومی مواجه شد و سپس با آخرین پرواز، نخستین ساخته بلند سینمایی خود را کارگردانی کرد، شخصیتی آرام، کاردان و متین داشت؛ درست مانند امروز که ترجیح میدهد به جای اعتراض، در گوشهای بنشیند، دور کارهای پروژههای را خط بکشد و برای خود بنویسد و اگر فرصتی شد، آن نوشتهها را به فیلم تبدیل کند.
درویش نمونه بارز هنرمندانی است که در طول حدود ۴ دهه، به دور از حواشی، در همان جریانی که آغاز کرده بود، دغدغهمند ساخت و به دور از قضاوت، تنها در پی طرح مساله و تشریح وضعیت برآمد و حتی در غائلهای که برای فیلم رستاخیز او به وجود آمد، در گوشهای ایستاد و تنها نظارهگر شد و هیچگاه در آتش حاشیهسازانی که قصد ماهی گرفتن از آب گلآلود را داشتند، ندمید.
درویش در اواخر دهه ۶۰ با ۳ فیلم آخرین پرواز، ابلیس و آذرخش، یک شروع خوب را در سینمای دفاع مقدس تجربه کرد. البته که این شروع، زیر سایه سنگین بزرگانی، چون ملاقلیپور و حاتمیکیا، چندان درک نشد، اما برند درویش، در سال ۷۳ و با کیمیا، در سینمای ایران ثبت شد. فیلمی که نوعی تلاش برای ورود به روایتگری جدید از سینمای کلاسیک دفاع مقدس تلقی شد و توانست به مدد غلظت داستانی بالا و تطابق با آرمانهای جامعه به جای مانده از جنگ؛ نظر مخاطبان و منتقدان بسیاری را به خود جلب کند.
اهمیت کیمیا از آن منظر است که درویش با این فیلم، خیلی زودتر از ملاقلیپور و حاتمیکیا، دوربینش را متوجه جامعه روز ایران و ترکشهای فرهنگی و اجتماعی جنگ بر پیکره آنهایی که از این حماسه باقی ماندند، کرد. درواقع پوستاندازی سینمای جنگ در دهه ۷۰، با این فیلم درویش آغاز و بعدها در آثار حاتمیکیا و ملاقلیپور متجلی شد.
پوستاندازی سینمای جنگ در دهه ۷۰، با فیلم کیمیا آغاز و بعدها در آثار حاتمیکیا و ملاقلیپور متجلی شد
سرزمین خورشید اگرچه تاحدودی با همان فرمول روایی کیمیا جلوی دوربین رفت، اما بیشتر، ادای دین درویش به خرمشهر و آبادان بود؛ فیلمی که اگرچه موفقیت خیرهکننده کیمیا را به خود ندید، اما درویش را به یکی از قطبهای مهم سینمای جنگ تبدیل کرد.
۳ سال بعد از سرزمن خورشید، درویش، متولد ماه مهر را میسازد. فیلمی صریح که میتوان آن را دنبالهای معنادار برای کیمیا دانست. چگالی صراحت این فیلم بیشتر بود و البته واکنشهای متفاوتی را هم به خود دید. فیلم، مطابق با شرایط روز جامعه مطرح شد و بهنوعی فرزند زمانهاش بود.
دوئل، اما برگ برنده کارنامه درویش و یکی از بیگپروداکشنهای مهم تاریخ سینمای ماست که با اقبال گستردهای مواجه شد. درویش برای این فیلم، ۴ سال عمر گذاشت و فیلمنامهای محکم را بر مبنای اصول فنی مطابق با استانداردهای جهانی جلوی دوربین برد. دوئل، تراز حرفهای درویش را بهعنوان کارگردانی بزرگ، ارتقا داد و ثابت کرد که وی چقدر خوب میتواند کارگردانی برای پروژههای بزرگ باشد.
این مسیر، اما با رستاخیز امتداد پیدا کرد. فیلمی که ۸ سال از وقت درویش را گرفت و به یکی از بزرگترین پروژههای سینمایی قرن کشور تبدیل شد. البته که فیلم علیرغم استقبالی که از آن در جشنواره فجر صورت گرفت و با دریافت ۸ سیمرغ، جوایز جشنواره سیودوم را درو کرد، اما درگیر حواشی فرامتن شد و متاسفانه نتوانست همتراز با پتانسیل خود دیده شود.
این یک دهه آخر، دهه سکوت درویش بود. البته که این کارگردان، چندان علاقهای به دیده شدن ندارد، اما عملکرد خوب او طی یک دهه اخیر سبب شد تا شدت حواشی رستاخیز، از آن چه که بود، بیشتر نشود.
احمدرضا درویش، کارگردان تثبیتشده سینمای کشورمان است که در تمام این سالها، با عقلانیت پیش رفت و اکنون به درجهای از محبوبیت و تاثیرگذاری رسیده که هر اثر او، حکم یک اتفاق بزرگ را در سینمای ایران دارد. حال باید منتظر باشیم و بینیم که آیا مرد پروژههای بزرگ، برای سومینبار پس از دوئل و رستاخیز، به سراغ یک بیگپروداکشن دیگر خواهد رفت یا مسیر دیگری را ادامه میدهد. قدرمسلم آنکه خانهنشینی این سالهای درویش، نه به نفع دوستداران اوست و نه به نفع سینمای ایران.
کارگردان محبوب سینما، زود برگرد.