رابین ویلیامز، پیش از اینکه در میانه دهه ۷۰ میلادی فعالیت خود را به عنوان استند آپ کمدین در سانفرانسیسکو آغاز کند، در سال ۱۹۷۳ کمکهزینه تحصیلی کامل برای دورهای پیشرفته در مدرسه بازیگری مشهور Juilliard به دست آورد، اما ۳ سال بعد، وقتی استادش به او گفت در این مدرسه چیزی برای یاد دادن به او وجود ندارد، مدرسه را رها کرد. معلم دیگری رابین جوان را نابغه خواند و گفت زمانی که او تصمیم به ترک مدرسه بازیگری گرفت، کسی تعجب نکرد چراکه استعداد او برای آموزشهای محافظهکارانه و کلاسیک مدسه بسیار رادیکال بود. رابین ویلیامز با اینکه به عنوان کمدین شناخته میشد، اما خودش دوست داشت نقشهای متفاوتی را امتحان کند. ویلیامز در ۱۱ اوت ۲۰۱۴، با اطلاع از اینکه به بیماری لاعلاج زوال عقل مبتلاست، به زندگی خود پایان داد. در ادامه ۵ بازی درخشان، اما کمتر مشهور او برای مخاطبان عام سینما را مرور کردهایم.
مسکو روی هادسن (پل مازورسکی، ۱۹۸۴)
ولادیمیر ایوانف (با بازی ویلیامز) ساکسیفونیست سیرک مسکو است که وقتی همراه با سیرک به نیویورک سیتی میرود، تصمیم به فرار و ترک وطن میگیرد. دیوید دنبی، منتقد سینما، درباره بازی ویلیامز در این فیلم نوشته: «اجرای رابین ویلیامز در این فیلم قرص و محکم است. ولادیمیرِ او در نیویورک جان میگیرد؛ هیاهوی شهر او را معاشرتی، امیدوار و آماده ارتباط برقرار کردن میکند و لحن احساساتی فیلم به بازی شیرین او لطمه نمیزند.»
صبحبهخیر ویتنام (بری لوینسن، ۱۹۸۷)
ایدریان کرونوئر (با بازی ویلیامز) مجری برنامه صبحگاهی یک شبکه محلی رادیویی برای نیروهای امریکایی است و وقتی به ویتنام میرود، به جای اطلاعیههای ارتش و سرودهای نظامی، شوخیهای قبیح و موسیقی راک اند رول پخش میکند. فیلم تمام و کمال متعلق به رابین ویلیامز است که خودش درباره این نقشش گفته بود که ایدریان کرونوئر نزدیکترین شخصیت به خود واقعی او در میان تمام فیلمهایش بوده است.
بیداریها (پنیی مارشال، ۱۹۹۰)
فیلم تلاش دکتر مالکوم سایر (با بازی رابین ویلیامز) را برای درمان بیماران «کاتاتونیایی»، از جمله لِنارد لوو (با بازی رابرت دنیرو)، که فعالیتهای عادی زندگیشان متوقف شده و بقیه پزشکان آنها را مجسمه میخوانند، نشان میدهد. این فیلم بر اساس کتاب خاطرات اولیور ساکس، پزشک و نویسنده، ساخته شده است. پنی مارشال گفته: «وقتی اولیور برای اولینبار رابین را دید از توانایی او در تقلید حیرت کرد. رابین همه حرکات اولیور را تقلید میکرد که این موضوع اولیور را کمی مشوش کرده بود.»
سلطان ماهیگیر (تری گیلیام، ۱۹۹۱)
یک گوینده رادیو (با بازی جف بریجز) وقتی میفهمد یکی از شنوندگانش تحت تاثیر حرفهای او آدم کشته، دست از کار میکِشد و الکلی میشود. او شبی قصد میکند خودش را بکشد که سروکله مرد بیخانمانی به نام «پَری» (با بازی ویلیامز) پیدا میشود و میگوید باید «جام مقدس» را پیدا کند. ویلیامز همانقدر که از دیالوگ استفاده میکند از حرکات بدنش سود میبرد تا بتواند بین شخصیتی ترسناک و شخصیتی بازیگوش رفتوآمد کند.
عکس یکساعته (مارک رومنک، ۲۰۰۲)
سای پَریش (با بازی ویلیامز) مردی تنها و میانسال است که در قسمت عکس فوری یک سوپرمارکت محلی مشغول به کار است و در طول سالیان خانوادهای که مشتری او هستند به وسواس ذهنی او بدل شدهاند. ویلیامز درباره این نقش متفاوت از نقشهایی که معمولا بازی میکرد گفته بود: «وقتش بود که مقداری رنگ تیره به پالت اضافه کنم. همیشه چنین چیزی میخواستم، اما چنین پیشنهادی به من نمیشد. هالیوود دنبال چیزی میرود که میفروشد و چیزی که میفروشد گرم و شاد است... خوب و سرگرمکننده! اما وقتی این شانس گیرم آمد، گفتم: خدایا این عالیه. ممنونم.»