طولانیترین خیابان خاورمیانه. بلندترین خیابان مشجر ایران. اینها القاب خیابان ولیعصر است؛ خیابانی که پر است از این ترینها، البته با تاریخی نه چندان قدیمی. داستان خیابان ولیعصر تهران را در این قسمت از «ایران به روایت آثار» ببینید.
مسیری که حالا از جنوب تا شمال تهران میرود، روزگاری دشت و باغ و بیابانِ خالی از سکنهای بود اطراف تهرانی که تازه پایتخت شده بود.
وقتی ناصرالدینشاه دیوارهای شاه طهماسبی را برداشت و دیوارهای خودش را چند کیلومتر آن طرفتر گذاشت، تازه محدوده میدان راهآهن فعلی تا همین چهاراره ولیعصر امروزمان، وارد تهران شدند.
البته نه ایستگاه راهآهنی وجود داشت، نه تئاتر شهر ساخته شده بود و نه خیابانی که این دو را به هم وصل کند. ناصرالدینشاه و کل خاندان تاجدار پس از او هم، خیال چنین کاری را برای اینجا در سر نداشتند.
ساخت خیابان ولیعصر امروز را رضاشاه زمانی شروع کرد که سمت وزارت جنگ را در دروه آخرین پادشاه قاجار، احمدشاه داشت؛ سال ۱۳۰۰ خورشیدی؛ یعنی هنوز پنج سالی مانده بود تا خودش تاجگذاری کند و دو سال بعدش بهطور جدی احداث این خیابان را پیش ببرد.
خیابانی که نه برای عموم، بلکه مخصوص خودش و درباریان ساخت تا بهتر بتوانند بین کاخ مرمر در جنوب تا سعدآباد در شمال تردد کنند.
برای همین هم به آن «جاده مخصوص پهلوی» میگفتند؛ جادهای بیرون شهر که از مزارع و باغات و تکوتوک عمارتهای بین راه میگذشت و سربالایی کوه شمیران را بالا میرفت تا به کاخ تابستانی شاه برسد که در پای البرز بود و آبوهوایش خنک و مطبوع.
به دستور شاه، دوطرف این خیابان حدود ۲۴ هزار درخت چنار کاشتند که میگویند طی سالها تا ۶۰ هزار هم رسیدند. درختی مقاوم، با عمر طولانی و سازگار با آبوهوای تهران که میتواند تا هزار سال سرجایش بماند.
چرخ زمانه چرخید و سال ۱۳۲۰ خصوصی بودن جاده مخصوص درهم شکست. متفقین که در دومین جنگ جهانی، تهران را اشغال کرده بودند، با خودروهای خود در این خیابان راندند و بعد هم نوبت مردم شد تا برای رسیدن به شمیران فقط از جاده شمیران یا همان خیابان شریعتی امروز تردد نکنند و خیابان پر از چنار تهران را هم ببینند.
جاده مخصوص، طی سالها ساخته شد و خود را به طولانیترین خیابان تهران تبدیل کرد.
حالا ایستگاه راهآهن تهران از جنوب، آغازش را میبیند و میدان تجریشِ شمیران از شمال، پایانش را. کمکم پر شد از جمعیتی که پایتخت را برای زندگی و کسب و کار خود انتخاب کردند و مزرعهها و باغات روزگار قدیمش، شد مغازهها و پاساژها و خانهها، و حیواناتی که روزگاری در مناطق مختلف آن زندگی میکردند یا فرار کرده و یا کشته شدند. اما چنارهایش جانسختتر بودند.
درست است که از ۶۰ هزار درخت کاشته شده، حالا حدود ۷ هزار چنار باقی مانده، اما همین که این تعداد هم ماندهاند، آدم را متعجب میکند. آخر این درختها روزگار سختی را گذراندهاند که آلودگی بالای هوای تهران فقط بخشی از آن است.
یک روز کفِ تنهشان را سنگفرش و زیر جویشان را بتن کردند و کمکم پوسیدند. یک روز به بهانه قرار گرفتن جلوی تابلوی یک مغازه محکوم به مرگ شدند. یک روز آفت به جانشان افتاد و یک روز هم به خاطر احداث یک هتل یا یک خیابان قطع شدند. آنهایی هم که ماندند، آنقدر سر خم کردند تا از لابهلای ساختمانها نوری بهشان برسد و همین هم شد که برخیشان بر زمین افتادند.
اما چنارها تنها یادگار خیابانی نیستند که پس از عمومی شدنش «پهلوی» نام گرفته بود و حالا آن را «ولیعصر» میشناسیم. پارکهای ملت و ساعی و دانشجو، سه پارک قدیمی تهران هنوز در این خیابان زنده ماندهاند.
سینماهای زیادی را در این سالها از دست داده، اما هنوز استقلال و آفریقا و قدس را برای خودش نگه داشته. تئاتر شهرش را هنوز دارد، دانشگاههایش هنوز هستند؛ خواجه نصیرالدین طوسی و امیرکبیر و هنر و علوم پزشکی شهید بهشتی. کاخ مرمر هنوز برجای مانده و بیمارستانهای بزرگش همچنان فعالاند. محوطه صداوسیما هم که به نام «رادیو تلویزیون ملی ایران» در همین خیابان افتتاح شده بود؛ چندین برابر گذشتهاش با نام سازمان صداوسیما در همین خیابان است.
خیابان ولیعصر هنوز مهمترین خیابان تهران است؛ خیابانی که گرچه قدمتی به اندازه خیابانها و معبرهای تاریخی تهران ندارد، اما به اندازه همانها مهم و دوستداشتنی است.