اسکار همیشه به فیلمی که واقعا لایق جایزه است نمیرسد. گاهی وقتها سیاست، در مواردی همراهی با جریان روز و گاهی همدلی با پسند عمومی و وقتهایی هم تسلیمشدن به سلایق روشنفکری، باعثشده جایزه اسکار بهترین فیلم به اثری اهدا شود که در شایستگیاش تردیدهای جدی وجود دارد. این ۵ فیلم در حضور رقبای جدی و قدر به مجسمه طلایی اسکار رسیدند، اما واقعا فیلمهایی نبودند که سزاوار جایزه اسکار بهترین فیلم باشند.
گاندی (۱۹۸۲)
فیلم زندگینامهای ریچارد آتن بارو، درباره رهبر و پیشوای هندوستان، احتمالا برای دریافت جایزه تمشک طلایی بدترین فیلم سال بیشتر مناسب بود تا اینکه اسکار بهترین فیلم را دریافت کند. «گاندی» از آن پروژههای پرخرج هالیوود بود که با ریختوپاش فراوان بهدنبال عظمت و شکوه میگشت؛ فیلمی بدون دستاورد و به معنی مطلق کلمه الکن، با بازی ضعیف بن کینگزلی که اسکار بهترین بازیگر را هم گرفت؛ همانطور که آتن برو اسکار کارگردانی را دریافت کرد. «ای تی» اسپیلبرگ، «گمشده» کوستا گاوراس و «توتسی» سیدنی پولاک دیگر نامزدهای اسکار بهترین فیلم این سال، با همه تفاوتهایی که با یکدیگر داشتند در یک موضوع مشترک بودند: همگی شایستگی بیشتری از گاندی برای دریافت اسکار داشتند.
با گرگها میرقصد (۱۹۹۰)
اولین تجربه کارگردانی کوین کاستنر، آنقدر برایش خوشیمن بود که هفت جایزه اسکار ببرد. کوششی برای احیای ژانر ازدسترفته وسترن، با فیلمبرداری کارت پستالی دین سلمر و موسیقی شنیدنی جان بری و حضور خود کاستنر در نقش وسترنر، نوستالژی سینمای وسترن را در ابتدای دهه نود زنده کرد. کاری که دوسال بعد کلینت ایستوود به شکلی بسیار قانعکنندهتر با «نابخشوده» انجامش داد و اسکار گرفت. اما با گرگها میرقصد واقعا شایسته دریافت هفت اسکار، از جمله اسکار بهترین فیلم بود؟ پاسخ قطعا مثبت نیست. بهخصوص اگر به یاد بیاوریم میان نامزدها جواهری، چون «رفقای خوب» اسکورسیزی حضور داشته است.
شکسپیر عاشق (۱۹۹۸)
این ساخته جان مادن که دیگر نتوانست موفقیتی در این سطح را تجربه کند فیلم محبوب سال ۱۹۹۸ بود. فیلمی که ویلیام شکسپیر را در بستری که در آن تخیل با واقعیت ترکیب شده بود مطرح و از نابغه عرصه نمایش، چهرهای دوستداشتنی میساخت. فیلم محبوب منتقدان و روشنفکران که اعضای آکادمی هم تحت تأثیر نقدها و ستایشها تحویلش گرفتند. در واقع زیادی تحویلش گرفتند. اینکه دستهای هالیوود در اواخر دهه نود چقدر پر بوده به کنار، میان نامزدهای بهترین فیلم، دو نمونه فوقالعاده از ژانر جنگی وجود داشت که بیشتر جنبههای فنیشان مورد توجه آکادمی قرار گرفت. «نجات سرباز رایان» اسپیلبرگ و «خط سرخ باریک» ترنس مالیک که اولی زبان فیلمهای جنگی را متحول کرد و دومی به لحاظ بصری از بهترینهای ژانر بود. در حضور چنین نمونههای شاخصی، اهدای اسکار بهترین فیلم به «شکسپیر عاشق»، نهایت کجسلیقگی بود.
آرگو (۲۰۱۲)
فیلم جنجالی بن افلک قرار بود پاسخی حماسی و قهرمانانه برای یکی از تحقیرآمیزترین رخدادهای آمریکاییها باشد. ماجرایی در حاشیه گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا در ۱۹۷۹ که بن افلک با روایت فرار شش کارمند سفارت کوشیده بود فیلمی مهیج بسازد که بر زخم حقارت آمریکایی مرهم بگذارد. در فیلمی باسمهای و سست تنها چیزی که وجود نداشت هیجان بود و در غیاب سینما این سیاست بود که حرف اول و آخر را میزد. اوج ناتوانی بن افلک کارگردان را میشد در سکانس فینال «آرگو» مشاهده کرد که در پرداخت و جزئیات، اجازهای برای نمود یافتن کمی تعلیق در حد یک تریلر درجه سه هم نمیداد. این احتمالاً سیاسیترین اسکار هزاره سوم است و نام آرگو بهعنوان یکی از ضعیفترین فیلمهایی که اسکار برده در تاریخ ثبت شده است.
مهتاب (۲۰۱۶)
فیلم ستایششده بری جنکینز یکی از آثاری است که متر و معیار اسکار این سالها را نمایان میکند. فیلم همه تمهای محبوب آکادمی در یکدهه اخیر را یکجا دارد؛ هم به مسئله سیاهان میپردازد و هم موضوع دگرباشی را دستمایه قرار میدهد. همه اینها را هم در قالبی فریبنده و گولزننده ارائه میدهد. «مهتاب» بستهبندی شیکی از مضامین دلخواه روز ارائه میدهد و مسیری را طی میکند که درنهایت به تحسین و ستایش و گرفتن اسکار بهترین فیلم میرسد. اما ورای این ستایشها خود فیلم بهعنوان اثری سینمایی، بیشتر نوعی غمنامه بهظاهر انساندوستانه است که مسئلهاش را با تکنیک و مهارتی چشمگیر در متقاعدکردن منتقدان و اعضای آکادمی مطرح میکند. مهتاب نشانهای از تلاش آکادمی برای همراهی با موجهای ژورنالیستی و فاقد عمق است. خود فیلم را هم میتوان با همین کلمات توصیف کرد.