زنی که معشوقه ناصر بود و چندین سال به طور پنهانی با او زندگی میکرد مظنون اصلی پرونده او بود، اما با وجود بازداشت و شرایط سخت در آگاهی هیچ اعترافی نمیکرد تا اینکه همه چیز در یک شب بارانی تغییر کرد شبی که ناصر با اصرار و خواهش زیاد خواست که با شهلا ملاقات کند و بعد از آن شب شهلا پس از یازده ماه یکدفعه قتل رو به گردن گرفت و شد قاتل اصلی لاله! شهلا بعدها گفت که ناصر در اون ملاقات ازش خواسته که قتل رو به گردن بگیره وگرنه او هم به عنوان مظنون بازداشت میمونه، اما قول داده که رضایت رو از اولیا دم میگیره و، چون خودش هم ولی دم محسوب میشه هرگز او رو قصاص نخواهند کرد!
در روز دادگاه علنی شهلا با اعتماد به نفس و حال خوبی وارد دادگاه میشه، اما بعد از چند دقیقه ناصر بعد از کلی من و من کردن با حالتی شرمنده تقاضای قصاص رو برای شهلا میکنه!
نگاههای متعجب شهلا به ناصر و همینطور نگرانی و پریشونی کم کم توی چهره اش نمایان میشه شهلا تمام مدت به ناصر نگاه میکنه و تمام اعترافات خودش رو انکار میکنه و میگه من دروغ گفتم و قاتل نیستم!
شهلا بعد از اینکه همه چیز رو انکار میکنه به قاضی پرونده میگه برای اینکه خمی به ابروی ناصر نیاد من! حتی برای او تریاک هم تهیه میکردم
زمانی که قاضی حکم قصاص رو به شهلا میده شهلا آشفته میشه و با جیغ و فریاد اسم از مردی به نام حافظ میاره حافظ طاحونی که گویا از دوستان ناصر بوده، ولی باز هم شهلا واقعیت ماجرا رو تعریف نمیکنه! شواهد جدیدی توی پرونده پیدا میشه که از حضور حداقل یک مرد و همینطور یک قتل ناموسی خبر میده گزارش پزشکی قانونی مبنی بر تجاوز هتک ناموس یا حتی رابطهی جنسی قبل از قتل بوده...، اما کی؟ هرگز مشخص نمیشه
سی و شش قاضی روی این پرونده کار کردن و نه تاشون شهلا رو بیگناه میدونستن! شهلا زنی بود که حتی در زندان همه او رو دوست داشتن و از او به عنوان زنی که همیشه دامن کوتاه میپوشید و آوازهای ترکی میخوند یاد میکردن...
شهلا برای من و همینطور خیلیها یک معمای حل نشده و یک راز سر به مهره میمونه.
منبع: ترفند