کد خبر: ۹۴۳۹۹۳
تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱۴۰۳ - ۲۱:۰۶

تب ۴۰ درجه خاورمیانه؛ سرانجام رویارویی ایران و اسرائیل چه می‌شود؟

«در ساختار سیاسی ایران عده‌ای هستند که معتقدند ایران باید به سمت تنش‌زدایی با اروپا و آمریکا حرکت کند و اگر این تنش‌زدایی انجام شود آن وقت اسرائیل را هم می‌شود مهار کرد، اما عده‌ای دیگر معتقدند که باید فعال‌تر به رویارویی با اسرائیل ادامه داد، چون اگر ایران عقب‌نشینی کند اسرائیل جلوتر خواهد آمد؛ بنابراین اگر از این زاویه به ماجرا نگاه کنیم می‌بینیم که حمله شدید اسرائیل به خاک ایران امکان هر نوع تنش‌زدایی بین ایران، اروپا و آمریکا و به‌خصوص حل مذاکره هسته‌ای را از بین می‌برد.»
تب ۴۰ درجه خاورمیانه؛ سرانجام رویارویی ایران و اسرائیل چه می‌شود؟
آفتاب‌‌نیوز :

حزب‌الله آنقدر عملکرد موفقی داشت که ایران اساس استراتژی منطقه‌ای خودش را براساس قدرت حزب‌الله بنا کرده بود. بنابراین، آسیب به توانایی‌های نظامی حزب‌الله، ضربه سنگینی به نفود منطقه‌ای و امنیت ملی ایران است. تضعیف حزب‌الله فقط تضعیف یک گروه مسلح در لبنان نیست. تضعیف حزب‌الله یعنی به خطر افتادن موقعیت ایران در سوریه و عراق و ایجاد جسارت بیشتر برای رقبای ایران نظیر عربستان و ترکیه برای پیشبرد طرح‌های خودشان در منطقه. 

یوآو گالانت، وزیر دفاع اسرائیل اخیراً اعلام کرده که واکنش اسرائیل به پاسخ موشکی ایران، دقیق و شگفت‌انگیز خواهد بود. انتظار اینکه واکنش اسرائیل به مراتب از واکنش دفعه قبل شدیدتر باشد، انتظار واقع‌گرایانه است، اما در هر صورت اسرائیل هر واکنشی داشته باشد می‌توان انتظار داشت که درگیری تشدید شود و صحنه جنگ به تدریج گسترش پیدا کند، اما رانه‌های اصلی واکنش اسرائیل را چطور می‌توان دریافت؟ یعنی چه عواملی اسرائیل را وادار می‌کند که واکنش شدیدی نشان دهد؟ اولین عامل را می‌شود در نگاه اسرائیلی‌ها به درگیری فعلی در خاورمیانه دید. 

از نظر اسرائیل، واکنش‌های جنگی به تحولات فعلی، آینده روابط اسرائیل با جهان اسلام و کشور‌های عربی را اساساً جایگاه اسرائیل در آینده خاورمیانه شکل می‌دهد. در واقع واکنش اسرائیل به ایران ریشه در ماهیت جنگ دارد. اسرائیل در همه دهه‌های گذشته روابط پرفرازونشیبی با اعراب داشته و کیفیت و فرازونشیب‌های این رابطه بخش زیادی از موجودیت و ذهنیت سیاستمداران اسرائیلی را شکل داده است. 

از این جهت بوده که همواره سعی کرده با توسل به زور موجودیت خود را حفظ کند. از سال ۱۹۴۸ تا به حال، استفاده از زور همیشه بخش اعظم استراتژی اسرائیل در خاورمیانه بوده است؛ بنابراین و با توجه به تفاصیل اینکه انتظار داشته باشیم اسرائیل در این برهه زمانی خاص، این استراتژی را کنار بگذارد، واقع‌گرایانه نیست. 

و، اما عامل دوم، آمریکا است. ارتش اسرائیل قدرت زیادی دارد، اما برای انجام یک عملیات بزرگ و گسترده علیه ایران حتماً به کمک آمریکا نیاز خواهد داشت. نیروی هوایی اسرائیل برای اینکه بتواند به اهدافی در ایران برسد و به سلامت بازگردد باید هزار و ۶۰۰ کیلومتر را طی کند؛ بنابراین نیاز دارد تا به مسیر‌های ترانزیتی هوایی دسترسی داشته باشد تا بتواند از آسمان کشور‌های دیگر به‌خصوص آسمان اردن و سوریه عبور کند. علاوه بر این جنگنده‌های اسرائیلی به سوخت‌گیری در هوا نیاز دارند و این امکان را آمریکا می‌تواند فراهم کند؛ بنابراین اسرائیل در این خصوص به کمک مالی و نظامی آمریکا نیاز خواهد داشت، اما مسئله این است که کمک‌های آمریکا معمولاً با شرط و شروطی همراه است. کاملاً طبیعی است که آمریکا سعی کند منافع خودش را در درگیری بین ایران و اسرائیل حفظ کند. به همین دلیل به اسرائیل اعلام کرده که حمله به تاسیسات هسته‌ای و نفتی ایران را کنار بگذارد، اما تا به اینجا هیچ تمایلی به کاهش سطح تنش نشان نداده است. 

از سوی دیگر ایران هم نشان داده که توان آسیب رساندن به اسرائیل را دارد. استقرار سامانه پدافندی تاد از سوی آمریکا در اسرائیل گواه این مدعا است. اما در نهایت اسرائیل احتمالاً مجبور خواهد بود ثابت کند که توانش برای آسیب رساندن بیشتر است و دقیقاً همین زورآزمایی دامنه تنش را بیشتر خواهد کرد. 

در این سو، ایران هم می‌داند که حمله‌ای در راه است و بنابراین گزینه‌های خودش را روی میز گذاشته است. ایران علناً اعلام کرده که هر پاسخی که اسرائیل بدهد، ایران شدیدتر پاسخ می‌دهد. اما فضای داخلی ایران در این خصوص هماهنگ نیست. در ساختار سیاسی ایران عده‌ای هستند که معتقدند ایران باید به سمت تنش‌زدایی با اروپا و آمریکا حرکت کند و اگر این تنش‌زدایی انجام شود آن وقت اسرائیل را هم می‌شود مهار کرد، اما عده‌ای دیگر معتقدند که باید فعال‌تر به رویارویی با اسرائیل ادامه داد، چون اگر ایران عقب‌نشینی کند اسرائیل جلوتر خواهد آمد؛ بنابراین اگر از این زاویه به ماجرا نگاه کنیم می‌بینیم که حمله شدید اسرائیل به خاک ایران امکان هر نوع تنش‌زدایی بین ایران، اروپا و آمریکا و به‌خصوص حل مذاکره هسته‌ای را از بین می‌برد؛ بنابراین در چنین شرایطی حتی اگر ایران تصمیم بگیرد دوباره به اسرائیل پاسخ دهد، باز هم لزوماً منافعش به‌طور کامل تامین نخواهد شد. چون از یک طرف ایران تمایلی ندارد که درگیر یک جنگ بزرگ منطقه‌ای شود و از طرف دیگر با محدودیت‌های نظامی نیز مواجه است. به‌طور مثال نیروی دریایی ایران انقدر توان ندارد که بتواند به سمت شرق مدیترانه حرکت کند. در صورت اقدام برای انجام این کار نیز با ممانعت آمریکا روبه‌رو خواهد شد؛ بنابراین به‌طور کلی ایران نمی‌تواند نیروی دریایی خودش را به آب‌های نزدیک اسرائیل اعزام کند. اگر هم دست به چنین کاری بزند کنترلش روی تنگه هرمز به شدت تضعیف خواهد شد. 

نیروی هوایی ایران هم در وضعیت چندان مناسبی به سر نمی‌برد و مدرن‌سازی نشده است. ناوگان هوایی ایران از جنگنده‌های اف ۱۴، اف ۴ و میگ ۲۹ تشکیل شده و تانکر سوخت‌رسان ایران هم از نوع کی‌سی ۷۰۰ هستند که قدیمی بوده و رادارگریز نیستند؛ بنابراین نیروی هوایی ایران نمی‌تواند به‌طور مستقیم به اسرائیل حمله کند؛ بنابراین تنها راه ایران حمله موشکی یا پهپادی به خاک اسرائیل است. حملات موشکی و پهپادی که اخیراً انجام شده، هنوز آسیب جدی به اسرائیل وارد نکرده‌اند. یک احتمال این است که ایران نخواسته آسیب جدی وارد کند و احتمال دیگر این است که سامانه دفاع هوایی اسرائیل موفق عمل کرده است. 

حمله زمینی هم کاملاً ناممکن است. اول به این دلیل که جدیدترین تانک‌های ایران می‌توانند ۵۶۰ کیلومتر حرکت کنند و حتی اگر سوخت داخلی آن‌ها را هم محاسبه کنیم نهایتاً تا ۷۶۰ کیلومتر پیشروی خواهند کرد. اما نزدیک‌ترین مسیر زمینی برای حرکت تانک‌های ایران به سمت اسرائیل از طریق خاک سوریه و لبنان، نزدیک به ۱۸۰۰ کیلومتر است؛ بنابراین ایران به یک خطر تدارکاتی خیلی طولانی و منسجم نیاز دارد تا بتواند حرکت تانک‌هایش به سمت اسرائیل را تضمین کند. 

پس اگر ایران بخواهد یک پاسخ خیلی شدید به اسرائیل بدهد، احتمالاً مجبور است در قدم اول از طریق نیرو‌های مسلح متحدش اقدام کند و در گام بعدی به سمت حمله موشکی مستقیم حرکت کند و این یعنی مصرف تسلیحات بیشتر، نیاز به اطلاعات بیشتر، نیاز به تخصص بیشتر، نیاز به پول بیشتر و نیاز به تجهیزات بیشتر برای اقدام گسترده‌تر. درست است که متحدین مسلح ایران در منطقه به شدت تحت فشار هستند، اما نمی‌شود گفت که کیفیت رابطه‌شان با ایران آسیب دیده است. 

به این دلیل ساده که این گروه‌ها هیچ حامی‌ای غیر از ایران در منطقه ندارند و اگر ایران از سطحی خاص، بیشتر تضعیف شود، این گروه‌ها هم موجودیت خود را در خطر خواهند دید؛ بنابراین در صورتی که کار به جا‌های باریک کشیده شود و در صورتی که ایران درخواستی مطرح کند، احتمالاً جبهه‌های جدید علیه اسرائیل باز خواهند شد و حتی می‌توانند دامنه خط مقدم جنگ با اسرائیل را بیشتر از این گسترش دهند. اما اگر این اتفاق رخ دهد، احتمالاً ارتش اسرائیل فشار خیلی زیادی را متحمل خواهد شد و اینجاست که ممکن است آمریکا به جنگ ورود کند؛ بنابراین با توجه به آنچه که گفته شد، نهایتاً مهمترین عاملی که در درگیری بین ایران و اسرائیل نقش بازی می‌کند، آمریکا است. یعنی اگر بخواهیم مقایسه‌ای بین قدرت ایران در رویارویی با اسرائیل و رابطه آمریکا با اسرائیل صورت دهیم و نتیجه بگیریم که کدام‌یک از این دو در میزان گسترش دامنه درگیری موثر هستند، به نظر می‌رسد رابطه آمریکا با اسرائیل اثرش خیلی بیشتر است؛ بنابراین احتمالاً آمریکا محدودیت‌هایی روی پاسخ اسرائیل به ایران اعمال کرده است. هرچند ممکن است این محدودیت‌ها خیلی هم زیاد نباشند. 

حزب‌الله و اسرائیل

روز هشتم اکتبر، یعنی یک روز بعد از حمله حماس به اسرائیل، بنیامین نتانیاهو اعلام کرد که وقتی جنگ غزه تمام بشود و حماس به لحاظ نظامی خنثی شود، اسرائیل به سمت جبهه شمالی و حزب‌الله خواهد رفت و سعی خواهد کرد خاورمیانه را تغییر دهد. 

حال این حرف‌ها را در کنار سخنرانی نتانیاهو در مجمع عمومی سازمان ملل متحد قرار دهید. نتانیاهو در سخنرانی‌اش دو نقشه در دست گرفت. اسم یک نقشه را نقشه نکبت گذاشته بود و در آن ایران و کشور‌های محور مقاومت را مشخص کرده بود و اسم نقشه دوم را نقشه برکت گذاشته بود که کشور‌های عربی که با اسرائیل عادی‌سازی روابط کرده بودند در آن مشخص شده بودند. 

عربستان سعودی هم در نقشه دوم مشخص شده بود با اینکه هنوز عربستان با اسرائیل عادی‌سازی نکرده است؛ بنابراین نتانیاهو در همان سخنرانی به وضوح اعلام کرد که اسرائیل قصد دارد تا محور مقاومت را از میان بردارد و بلافاصله بعد از سخنرانی هم دستور ترور سیدحسن نصرالله را صادر کرد. بعد از آن هم حمله زمینی به جنوب لبنان آغاز شد تا هم به حزب‌الله فشار بیشتری وارد شود و هم سوریه وادار شود تا به خواسته‌های اسرائیل تن بدهد. 

کاملاً واضح است که جنگ فعلی اسرائیل که با حزب‌الله آغاز شده با آخرین جنگ این دو که سال ۲۰۰۶ انجام شد، خیلی متفاوت است. جنگ فعلی ممکن است آخرین جنگ بین اسرائیل و یک نیروی عربی بر سر اختلافات سرزمینی باشد و نتیجه این جنگ، هر چه که باشد ممکن است نظم منطقه‌ای را تغییر دهد. هدف اسرائیل شکست کامل حزب‌الله است، چون حزب‌الله را بازوی حیاتی ایران در منطقه به حساب می‌آورد. 

در این میان، ایران در دو جبهه اصلی درگیر است؛ نخست در جبهه دیپلماتیک با غرب و آمریکا و دوم، در جبهه نظامی با اسرائیل. مسعود پزشکیان، از وقتی که به قدرت رسید قول داد مسائل داخلی را حل کرده و وضعیت اقتصاد ایران را بهبود ببخشد. پزشکیان در سفرش به نیویورک صراحتاً اعلام کرد که ایران مایل است مذاکرات هسته‌ای را دوباره آغاز کند و تاکید کرد که همه کشور‌های خاورمیانه حق دارند در صلح و ثبات زندگی کنند. خیلی‌ها در داخل این موضع پزشکیان را به عنوان خیانت به محور مقاومت و به‌خصوص حزب‌الله تعبیر کردند. اما واقعیت این است که در روابط بین‌الملل بقای کشور بر ایدئولوژی ارجح است و سیاست بین‌الملل عرصه اتحاد‌های همیشگی نیست بلکه عرصه منافع دائمی است. 

آینده مبهم لبنان
لبنان در وضعیت پرآشوبی به سر برده و با چالش‌های عجیب و غریبی روبه‌رو است. در کشور‌هایی مانند لبنان، وقتی که وضعیت اینگونه می‌شود و درگیری‌های جناحی زیاد می‌شود، اساساً سیاست‌ورزی به معنای متعارف معنایش را از دست می‌دهد؛ خصوصاً اگر نیروی نظامی آن کشور هم قدرت چندانی نداشته باشد. سال‌هاست که حزب‌الله نیروی مسلط سیاسی در لبنان به شمار می‌رود و شاخه نظامی حزب‌الله حتی از ارتش لبنان هم قدرتمندتر بوده است. 

این قدرت حزب‌الله باعث شده بود که ارتش لبنان نتواند در میانه اختلافات داخلی به طرفداری از یک جناح خاص برخیزد. ارتش لبنان در جنگ داخلی لبنان که بین سال‌های ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۹ جریان داشت، دو بار وارد طرفداری جناحی شد و هر دو بار نیز به شدت تضعیف شد. حالا اگر اسرائیل بتواند ضربات بیشتری به حزب‌الله وارد کند، احتمال بروز درگیری داخلی در لبنان بالا خواهد رفت. 

نیرو‌های حزب‌الله نیز خانواده دارند و در حال حاضر شیعیان لبنان در وضعیت بسیار بدی به سر می‌برند. برخی گزارش‌ها حاکی از آن است که سنی‌ها و مسیحی‌ها رفتار خوبی با خانواده‌های آواره شیعیان لبنان ندارند. اگر وضعیت از اینی که هست بدتر شود، چطور می‌توان تضمین داد که نیرو‌های حزب‌الله به دفاع از امنیت خانواده‌هایشان برنخیزند. 

اما آیا می‌توان به طور قاطع گفت که عملیات اسرائیل علیه حزب‌الله به موفقیت کامل می‌رسد؟ حملات اسرائیل به حزب‌الله تا به حال آسیب‌های جدی‌ای به این گروه وارد کرده و شاید بشود گفت که استراتژی منطقه‌ای ایران را نیز به چالش کشیده است. اما واقعیت این است که این حملات محیط استراتژیک اسرائیل را هم ناامن می‌کند و جالب اینجاست که حتی اگر اروپا و آمریکا نیز اسرائیل را وادار به پذیرش آتش‌بس کنند، این محیط استراتژیک حتی ناامن‌تر خواهد شد. 

در هر صورت ایران و حزب‌الله، اسرائیل را خوب می‌شناسند و از قدرت نظامی اسرائیل هم باخبر هستند. با توجه به همه حملات اسرائیل، نه ایران و نه حزب‌الله هنوز عقب‌نشینی نکرده‌اند. احتمالاً برداشت‌شان این است که همچنان می‌توانند حملات اسرائیل را تحمل کنند تا جائی که جامعه جهانی در نهایت به این نتیجه برسد که اسرائیل دیگر از حد و حدود خودش خارج شده و در نتیجه فشار روی اسرائیل را افزایش دهند، اما اینجا سوالی مطرح می‌شود و آن اینکه آیا اسرائیل موفق خواهد شد ایران و حزب‌الله را وادار کند قبل از اینکه اوضاع از کنترل خارج شود، عقب بنشینند؟ این سوالی است که هنوز کسی جوابش را نمی‌داند. 

اما آنچه واضح است این است که وضعیت منطقه‌ای ایران به شدت دچار چالش شده است. تضعیف حزب‌الله و دست باز اسرائیل برای ادامه حملاتش، باعث شده که خاورمیانه روی لبه یک تغییر بزرگ ژئوپلیتیکی قرار بگیرد و این تغییری است که اصلاً به نفع ایران نیست. تضعیف ایران باعث می‌شود که آمریکا و عرب‌های منطقه نیز از فرصت استفاده کنند و فشار بر ایران را افزایش دهند. نمونه این فشار را در حمایت اخیر اتحادیه اروپا از بیانیه امارات در خصوص جزایر سه‌گانه دیده‌ایم. 

حزب‌الله آنقدر عملکرد موفقی داشت که ایران اساس استراتژی منطقه‌ای خودش را براساس قدرت حزب‌الله بنا کرده بود. بنابراین، آسیب به توانایی‌های نظامی حزب‌الله، ضربه سنگینی به نفود منطقه‌ای و امنیت ملی ایران است. تضعیف حزب‌الله فقط تضعیف یک گروه مسلح در لبنان نیست. تضعیف حزب‌الله یعنی به خطر افتادن موقعیت ایران در سوریه و عراق و ایجاد جسارت بیشتر برای رقبای ایران نظیر عربستان و ترکیه برای پیشبرد طرح‌های خودشان در منطقه. 

همیشه در این نوع از درگیری‌ها بعضی از کشور‌ها می‌بازند، اما باخت‌شان برای بعضی دیگر از کشور‌ها برد محسوب می‌شود. یکی از کشور‌هایی که به شدت از تضعیف ایران سود می‌برد، ترکیه است. تضعیف ایران ممکن است برای اعراب سنی منطقه نیز فرصتی ایجاد کند تا توازن قوا را به نفع خودشان تغییر دهند، اما اگر واقع‌گرایانه به مسئله نگاه کنیم، باید گفت که ترکیه دست بالاتری نسبت به اعراب دارد. 

البته ترکیه در شرایط فعلی مشکلات داخلی زیادی دارد، اما این تغییری که از آن حرف می‌زنیم ممکن است یک تغییر درازمدت و پرتنش باشد و احتمالاً ترکیه بتواند به مرور زمان خودش را برای نقش‌آفرینی در روند آن آماده کند. تضعیف حزب‌الله یعنی تضعیف نفوذ ایران در شرق مدیترانه و این یعنی فرصتی خوب برای ترکیه. اینکه حزب‌الله مجبور شده بیشتر بار حملات اسرائیل را به تنهایی تحمل کند، نشان می‌دهد که اتکای ایران به متحدین مسلح‌اش در منطقه محدودیت‌هایی نیز دارد و درست همین‌جا فرصتی برای رقبای ایران مثل ترکیه به وجود می‌آید. 

یکی از مبانی اصلی استراتژی منطقه‌ای ایران رقابت با ترکیه و مسدودکردن نفوذ ترکیه در منطقه بوده است. ایران با استفاده از ناآرامی‌های کشور‌های عربی در زمان بهار عربی و به‌خصوص درگیری اسرائیل و فلسطین، نفوذش در جهان عرب را بیشتر کرد و این نفوذ در سوریه به جناح جنوبی ترکیه هم رسید؛ بنابراین حالا که ایران دچار چالش و ضرر شده، طبیعی است که ترکیه بیشترین نفع را خواهد برد. 

اخیراً ترکیه تلاش کرده روابطش را با بشار اسد نیز ترمیم کند. سوریه سال‌هاست که دنبال منابع برای بازسازی پس از جنگ است. اما منابع مورد نیاز برای بازسازی تا زمانی که سوریه به ایران و حزب‌الله نزدیک است، به این کشور نخواهد رسید؛ بنابراین بعید نیست که بشار اسد نیز برای برخورداری از سرمایه عظیم اعراب، سعی کند توازنی در روابطش با ایران و حزب‌الله در روابط با اعراب منطقه ایجاد کند. 

در یک سال گذشته نشانه‌هایی از این روند را نیز دیده‌ایم. درست وسط درگیری اسرائیل با حماس، بشار اسد تصمیم گرفت سیگنال‌هایی به دشمنان سابقش بفرستد و برای ترمیم روابط قدم‌هایی بردارد. در یک سال گذشته جبهه‌هایی که ممکن بود از سمت سوریه برای مداخله در درگیری با اسرائیل باز شوند، به‌طور عجیبی ساکت و آرام بوده‌اند. ظاهراً بشار اسد تصمیم گرفته تا زمانی که درگیری غزه ادامه دارد رویکرد سکوت را در پیش بگیرد. البته این رویکرد سوریه دلایلی هم دارد. اول اینکه اگر سوریه وارد درگیری شود، به شدت آسیب می‌بیند. 

ورود به جنگ برای سوریه خیلی پرهزینه است. چه اسرائیل به سوریه حمله کند و چه اینکه سوریه آنقدر ناامن شود که گروه‌های شورشی مسلح دوباره فعالیت‌شان را گسترش دهند؛ در هر دو صورت سوریه به شدت متضرر خواهد شد. از این جهت سوریه طوری رفتار کرده که سکوتش واضح به نظر بیاید. بیانیه‌های حمایتی سوریه از ایران و حزب‌الله آنقدر‌ها محکم و اثرگذار نبوده‌اند. 

حتی رسانه‌های سوریه هم بیشتر به مسائل داخلی می‌پردازند؛ گویی که هیچ جنگی در جریان نیست. سوریه دو روز بعد از ترور سیدحسن‌نصرالله بیانیه‌ای در حمایت از لبنان صادرکرد. بعد از ترور اسماعیل هنیه در تهران نیز سوریه بیانیه‌ای صادر کرد و نقض حاکمیت ایران را محکوم کرد و اشاره‌ای خیلی گذرا به هنیه کرد. این نوع رفتار عادی نیست. احتمالا ایران هم در این خصوص قصد نداد به سوریه فشار وارد کند. شاید سوریه اعلام کرده که قصد ورود به درگیری ندارد و روسیه هم از این موضع حمایت کرده بنابراین ایران هم نمی‌تواند معترض این رویکرد سوریه شود. 

سوریه از یک سال پیش تا به حال گام‌هایی هم به سمت بهبود روابط با اعراب منطقه برداشته است. مثلاً فقط چند روز بعد از شروع جنگ در غزه، سوریه سفارت یمن در دمشق را بسته و نماینده‌های یمنی را از سوریه اخراج کرد. روز هشتم اکتبر، یعنی یک روز بعد از حمله حماس به اسرائیل، بشار اسد با شیخ محمد بن‌زاید، رئیس دولت امارات تلفنی صحبت کرد. شیخ محمد هم همان روز با مقامات اسرائیلی، مصری و اردنی صحبت کرد. 

ظاهراً محمد بن‌زاید به اسد گفته بود که در جنگ مشارکت نکند و اجازه ندهد از خاک کشورش برای حمله به اسرائیل استفاده شود. برخی خبر‌ها هم حاکی از آن است که دولت بشار اسد اجازه نداده گروه‌های مقاومت عراقی از خاک سوریه جبهه‌ای علیه اسرائیل باز کنند. اواخر ژانویه نیز امارات سفیر خودش را به سوریه اعزام کرد. ماه مه امسال هم عربستان سعودی سفیرش را در سوریه انتخاب کرد و نهم سپتامبر سفارتش را در سوریه بازگشایی کرد؛ بنابراین در حال حاضر همه کشور‌های خلیج فارس به جز قطر روابط دیپلماتیک با بشار اسد را بازسازی کرده‌اند. 

تلاش کشور‌های خلیج‌فارس و ترکیه برای عادی‌سازی روابط با اسد، هر کدام از منطق خود پیروی می‌کند. از نظر ترکیه، داشتن روابط نزدیک با سوریه، ابزار خوبی برای مقابله با کرد‌های مورد حمایت آمریکا در شمال و شمال شرق سوریه است. از نظر عربستان، تعامل با سوریه با استراتژی جدید بن‌سلمان برای بهبود روابط با همسایگان و کاهش دخالت آن‌ها در درگیری‌های منطقه‌ای مطابقت دارد. عربستان امیدوار است که با تعامل با سوریه بتواند تجارت مواد مخدر در منطقه را نیز کنترل کند. 

از نظر امارات هم داشتن روابط با سوریه می‌تواند جنبش‌های اسلامگرا در منطقه را کنترل کند. رویکرد اسد نشان می‌دهد که سوریه اگرچه متحد استراتژیک ایران است، اما هر زمان که منافعش ایجاب کرد تمایل دارد که مسیر مستقلی را انتخاب کند. ظاهراً بشار اسد معتقد است که عادی‌سازی روابط با ترکیه و کشور‌های حاشیه خلیج فارس اولین قدم برای عادی‌سازی روابط با کشور‌های اروپایی است؛ بنابراین با توجه به شرایط فعلی، اگر سوریه همین مسیر را ادامه دهد، چالش‌های ایران در شرق مدیترانه بیشتر خواهد شد.

منبع: روزنامه هم میهن 

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
خبرهای مرتبط
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین