کد خبر: ۹۶۳۹۱
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۲۵ اسفند ۱۳۸۸ - ۲۲:۱۹
گفت و گوی آفتاب با مریم شاهسمندی، خبرنگار و پژوهشگر حوزه اجتماعی؛

توالت‏های پارک‏ها؛ خوابگاه دختران فراری

دختران فراری - قسمت دوم
آفتاب‌‌نیوز : آفتاب – فروزان آصف نخعی: زمانی دوستم شهریار شمس مستوفی در روزنامه همشهری ماجرای کودکی که یک جوجه را از کوچه به منزل برده بود توسط انتشارات همشهری به نام " کودکان فراموش شده " منتشر کرد . این کودک در دادگاه به جرم دزدیدن آن جوجه محاکمه و از کانون گرم خانواده جدا و به کانون اصلاح و تربیت اعزام شده بود . ماجرا به ریاست قوه قضاییه وقت که آن زمان آیت الله یزدی بود گزارش شد و وی در ماجرا دخالت کرد و کودک را به آغوش خانواده اش بازگرداند . اما آیا این گفت وگو می تواند یکی از عوامل موثر برای کار بر روی موضوع دختران فراری از خانه وکاشانه شان توسط قوه قضاییه ، دانشگاه ها و دیگر مراکز علمی باشد. آیا دخترانی که به این صورت درجامعه زنده به گور میشوند و استعدادهایشان در پناه معیشت سخت برباد می رود و از آرزوهایشان جز خاطراتی تلخ ناشی از خشونت تجاوز و ضرب وشتم چیزی برذهنشان نقش نمی بندد می توانند امیدی به نجات داشته باشند ؟ بخش دوم خاطرات خانم شاهسمندی در باره دختران فراری که حکایت از یک تحقیق حرفه ای در حوزه خبرنگاری و پژوهشگری دارد از نظرتان می گذرد تا شاید این مصاحبه درکنار هزاران هشدار دیگر راهی را برای نجات این دسته از دختران ما باز کند .

پاتوق 

× پاتوق این افراد کجا بود ؟ 

- اولين پاتوق رسمي اين دخترها پارك‌هاي شلوغ و پر رفت و آمد بود. آنها مجبور بودند براي امرار معاش خود دست به هر كاري بزنند. خيلي از آنها شب‌ها را در توالت‌ها و يا لابه لاي شمشادهاي پارك‌ها مي‌خوابيدند. توالت عمومي پارك لاله يكي از پاتوق‌هاي اصلي آنها بود. من خيلي زود توانستم به جمع دختران اين پاتوق راه پيدا كنم. آن هم به واسطه شخص آشنایی كه در جمع آنها بود. 

از عكاسي تا فرار 

× فرمودید که با کمک یک دوست به میان دختران فراری رفتید در باره او بگویید ؟ 

ـ چند سال پيش او را در يك هفته نامه دیدم . چند باري همراه يك آقاي ميانسال كه داستان‌هاي پليسي براي آن نشريه مي‌نوشت به آن نشريه آمده بود. يك دوربين زنيت قديمي داشت. قرارشد براي آن نشريه عكس بگيرد. بعد از مدتي ديگر خبري از او نشد و من در گشت و گذارهايم به دنبال دختران فراري او را دربين آنها ديدم. بهار دختري كه بعدها فهميدم كه سال هاست از خانه فرار كرده و حتي مورد سوء استفاده آن مرد ميانسال هم قرار گرفته. حضور بهار و دوستي او با من باعث شد ديگر دخترها هم به من اعتماد كنند. 

× معمولا می گویند بی خبری و خوش خبری ، اگر آدم خیلی چیزها را نداند بدون هیچ دغدغه ای سرش را روی بالشت می گذارد ومی خوابد ، ولی نخستین سیگنال های اگاهی مثل ویروسی به جان آدم می افتد و آدم امروز دیگر نمی تواند آدم دیروز باشد ، شما پس از آشنایی به سرنوشت این دختران آیا دچار فشار روحی نیز شدید ؟

- بله ، بيشترين عذاب من اين بود كه حالا اين دخترها را مي‌شناختم ، مي‌دانستم آنها آن غول‌هاي بي شاخ و دمي نيستند كه تفكرات جامعه براي ما ساخته. آنها دختران معصومي اند كه ناداني خانواده‌ها و نا اميدي خودشان باعث شده تا آينده شان را به يك روياي باطل ببازند. دوستشان داشتم. شب‌ها وقتي به خانه بر مي‌گشتم به فردايي كه مي‌آيد و قرار است من با دختران ديگري از اين دست آشنا شوم فكر مي‌كردم. دوستي با آنها برايم دوست داشتني شده بود. هر شب براي ناراحتي و غصه‌ها و آينده شان در خلوت خودم اشك مي‌ريختم و از اينكه كاري براي بهتر شدن اوضاع از دستم بر نمي آيد ناراحت بودم. دلم مي‌خواست مي‌توانستم تك تك آنها را به خانه هايشان برگردانم و از خانواده هايشان بخواهم كه يك فرصت دوباره به آنها بدهند فرصتي كه مي‌توانست آينده بهتري را برايشان رقم بزند. 

غير قابل چاپ

× پس هیچ کاری برایشان نتوانستید بکنید؟ 

- به این صورت که بتوانم با توسل به نهادهای دولتی کاری انجام بدهم خیر ولی با تلاش ‌های خودم موفق شدم 6 دختر فراري به خانه و کاشانه‌شان بفرستم . زماني كه انتشارات حاضر به چاپ كتاب نشد من ماجرا را در قالب داستان‌هاي كوتاه در يك نشريه چاپ كردم دختري كه در اهواز زندگي مي‌كرد داستان‌ها را خوانده بود و به آدرس نشريه در تهران آمد و از من كمك خواست او از مشكلاتي كه با خانواده اش داشت برايم گفت. من توانستم راضی اش كنم تا شماره تلفن خانواده اش را به من بدهد. بالاخره بعد از يك هفته توانستم آن دختر را به خانه اش بازگردانم. او حالا ازدواج كرده و هنوز هم گاهي با هم تماس داريم. يكي ديگر دختري بود كه از كرمان به تهران آمده بود. او را هم به همين شكل به خانه اش بازگرداندم. دختر ديگري كه از زاهدان آمده بود بعد از چند روز پدر و مادرش به دنبالش آمدند. در تمام اين موارد من ساعت‌ها با خانواده آنها صحبت مي‌كردم. وضعيت دخترهايي كه از خانواده طرد شده بودند را برايشان توضيح مي‌دادم و از آنها مي‌خواستم كه رفتارقهرآميزي با دخترشان نداشته باشند. يكي ديگر دختري بود كه از اراك آمده بود. برادرانش به تهران آمدند. دفتر همان نشريه اي كه من كار مي‌كردم. عكس خواهرشان را به من نشان دادند و از من خواستند كه او را پيدا كنم. او همان دختري بود كه چند روز قبلش در پارك قيطريه ديده بودم. چند روزي به آنجا رفتم تا بالاخره او را پيدا كردم. وقتي فهميد برادرهايش به تهران آمده و دنبال او مي‌گردند به من التماس مي‌كرد كه او را باز نگردانم. اما به او قول دادم كه خطري تهديدش نمي كند. خودم او را به اراك بردم و با خانواده اش صحبت كردم. سه روز مهمان آنها بودم. هنوز چشمان پر از اشك مادر و پدر آن دختر را به خاطر دارم. براي تشكر به من يك راديوي كوچك دادند. بهترين هديه اي كه در عمرم گرفته بودم و هنوز هم آن را نگه داشته ام. يك راديوي دست دوم اما دوست داشتني. يكي ديگر از دخترها هم از شهرضا آمده بود، آن يكي هم تهراني بود. هر كدام از اين‌ها داستان‌هاي مفصل و جداگانه اي دارند. زماني كه روزنامه جام جم با من مصاحبه كرد خيلي از خانواده‌ها با فرستادن عكس و نامه از من خواسته بودند كه دخترانشان را برايشان پيدا كنم. خيلي از آن‌ها به تهران آمدند و از من مي‌خواستند كه نشاني از عزيزانشان پيدا كنم. من فقط توانستم 6 تا از اين دختران را به خانه بازگردانم. اما فكر مي‌كنم براي كسي كه بدون هيچ پشتوانه اي دست به چنين كاري زده بود بازگرداندن اين 6 نفر هم كار بزرگي به حساب مي‌آيد. 

× آیا به مراکزی که به طور رسمی برای چنین دخترانی تاسیس شده مراجعه کردید ؟ 

- در طول اين مدت 2 هفته را هم در خوابگاه ريحانه مركزي كه دختران فراري را نگهداري مي‌كردند زندگی کردم . به عنوان مراقب شب به خوابگاه ريحانه رفتم. يك مركز موقتي براي نگهداري دختران فراري. در اين مركز 17 دختر فراري نگهداري مي‌شدند. در اين مدت مددكاران اين مركز با دخترها صحبت كرده و آنها را راضي مي‌كردند كه با خانواده هايشان ارتباط بگيرند. اگر خانواده‌ها براي بازگردان دختران مراجعه مي‌كردند كه هيچ در غير اين صورت بعد از سه ماه دختران را به بهزيستي مي‌فرستادند. دوهفته جهنمي را در خانه ريحانه گذراندم. بودن در كنار دختران كه هر كدام كوله باري از تجربيات و خاطرات تلخ را به همراه داشتند. چه شب هايي كه با صداي ناله و فرياد يكي از دخترها بقيه هم از خواب مي‌پريدند و چه لحظه هايي كه خانواده هايشان مي‌آمدند و به جاي اينكه كاري كنند كه آنها دوباره به خانه بازگردند آنها را زير باد مشت و لگد مي‌گرفتند و تن و روح رنجورشان را بيشتر مي‌آزردند. همه چيز تلخ بود. آنقدر تلخ كه هر شب منتظر مي‌شدم تا همه بخوابند و آهسته به نمازخانه بروم و تا صبح براي درد اين دختران بي گناه اشك بريزم.

× ولی چرا این همه تجارب گرانبها درقالب یک کتاب منتشر نکردید ؟ 

- انتشاراتي كه كار را سفارش داده بود آن را غير قابل چاپ عنوان كرد و كار تقريبا بي نتيجه ماند .

× آیا با انتشار خاطراتتان در روزنامه ها و یا هفته نامه‌ها شرایط برای انتشار کارتان فراهم نشد ؟ 

- چرا شد ، بعد از چاپ مصاحبه ام در نشریه ها خيلي‌ها به سراغم آمدند ، از كارگردان‌هاي سينما و تلويزيون بگير تا خبرگزاري‌هاي خارجي. براي من كه بيش از دو سال به طور شبانه روزی بر روي اين پروژه كار كرده بودم و اين تحقيقات را انجام داده بودم خيلي سخت بود كه يك نفر بگويد تو نوشته هايت را به ما بفروش و خودت هم كاري به هيچ چيز نداشته باش. به همين دلیل با هيچ كدام از كارگردان هايي كه مي‌خواستند از تحقيقات من براي تهيه فيلم استفاده كنند به توافق نرسيدم. من توقع زيادي نداشتم، پولي از آنها نمي خواستم، فقط دلم مي‌خواست در مراحل ساخت كار حضور داشته باشم. هر چند كه بعد از آن سريال دوران سركشي با نگاهي هر چند كوچك به خاطرات پراكنده من از تحقيقاتم كه در روزنامه جام جم و چند نشريه ديگر به چاپ رسيد ساخته شد. اما در مورد خبرگزاري‌هاي خارجي به نظر من كاري كه آنها مي‌خواستند با تحقيقات من انجام دهند با هدفي كه من از اين كار داشتم بسيار متفاوت بود. آنها اين تحقيقات را براي سياه نمايي جامعه ايران مي‌خواستند. من تن به چنين كاري ندادم. هدف من از انجام اين تحقيقات رسيدن به پول و شهرت نبود. من واقعا مي‌خواستم كاري انجام دهم كه وضعيت اين دخترها را بهتر كند. ديد خانواده‌ها را بازتر كند. نشان دهد كه چگونگي برقراري ارتباط با يك دختر جوان در خانواده چقدر مهم است و مي‌تواند چه عواقب يا نتايجي داشته باشد. احساس مي‌كردم بايد باري را از روی دوش جامعه باید بر دارم اما به نظرم چاپ اين حقايق تلخ در رسانه‌هاي خارجي باري بر دوش جامعه بود نه كمكي به آن.

× آيا هيچ نهاد و ارگاني براي در اختيار گرفتن تحقيقات شما اقدام كرد ؟

- نه، فقط دانشگاه تهران قصد انجام يك تحقيق ميداني در اين زمنيه را داشت. هسته اصلي گروه تحقيقاتي آنها را يك گروه دانشجوي جامعه شناسي تشكيل داده بودند. چند بار در جلسات آنها شركت كردم. اما با نحوه تحقيق و اينكه آنها مي‌خواستند فرم به دست در پارك‌ها بچرخند و با اين دختران ارتباط برقرار كنند مشكل داشتم. احساس مي‌كردم اين روش نمي تواند نتيجه واقعي به همراه داشته باشد به همين دلیل خيلي زود از آن گروه جدا شدم.

× فکر می کنید پژوهش میدانی شما در باره دختران فراری در عمل بتواند مجوز انتشار بگیرد؟ 

- هنوز شانس خودم را براي چاپ اين خاطرات آزمایش نکرده ام . البته دليل‌اش نگرفتن مجوز و مشكلات چاپ و نشر نبوده ، بلکه از نظر روحي وضعيت خوبي نداشتم ، يادآوري آن روزها برايم كار ساده‌ای نبوده و نیست . مدت‌ها با افسردگي شديد بعد از آن تحقيقات دست و پنجه نرم كردم. ضربه مهلكي به روحيه‌ام وارد آمده بود. به همين خاطر هميشه براي نوشتن اين خاطرات طفره مي‌رفتم. بعد از ازدواج همسرم هميشه اصرار داشته و دارد كه من بايد اين خاطرات را به چاپ برسانم او مرا همواره تشویق می کند تا داستاني تلخ اما حقيقي را روايت كنم . البته هنوز هم نوشتن اين داستان آزرده ام مي‌كند . براي همين از دوست خوبم سحر بياتي خواسته ام تا روايت‌هاي من از آن سالها را به رشته تحرير درآورد. ولی امیدوارم اين كتاب براي سال 89 آماده شود . اميدوارم مسئولان چاپ و نشر كشور با در نظر گرفتن نياز جامعه براي آگاهي از مسائل اجتماعي مرا ياري کنند تا بتوانم اين كتاب را در سال جديد به چاپ برسانم .
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
انتشار یافته: ۱
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۱۰ - ۱۳۸۸/۱۲/۲۷
0
2
بابا دمت گرم ..... تو از خیلی مردا مردتری .... نفست حق
ناشناس
|
Germany
|
۰۹:۲۸ - ۱۳۸۹/۰۱/۱۱
0
0
متاسفم
میلاد هاشمی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۰۵ - ۱۳۹۲/۰۲/۱۹
0
2
به نظرمن بزرگترین پاداش این کار اینه که خدا این توانایی رو بده که بتونه ی همچین کاری کنه...
همین و بس!
نظر شما
پربحث ترین عناوین
پرطرفدار ترین عناوین