هرقدر هم بخواهیم خوشبین باشیم درنهایت میدانیم که امسال هم مثل چند سال اخیر قرار نیست معجزهای رخ داده باشد و احتمالا تعدادی از فیلمهای جشنواره کیفیت قابلقبولی نخواهند داشت. صبوری و قناعت برای تماشای این فیلمها شاید تا حدودی امکانپذیر باشد ولی تعداد فیلمهای بد که از حد بگذرد، نگهداشتن متانت اگرنه غیرممکن که بسیار دشوار میشود.
با این مقدمه سراغ فیلم «رگهای آبی» میرویم؛ اولین ساخته جهانگیر کوثری، تهیهکننده قدیمی سینمای ایران که حالا نخستین فیلمش در مقام کارگردان در سانس ویژه جشنواره امسال به نمایش درآمده است.
سعی میکنیم خوددار باشیم و سابقه «آقاجهان» بهعنوان تهیهکننده و روزنامهنگار را سپر بلای فیلم کنیم، اما نمیشود که نمیشود؛ ازبس که «رگهای آبی» حیرتانگیز است. موضوع این نیست که دختر کارگردان در نقش فروغ فرخزاد تناسبی با تصویر شاعره نامدار معاصر ندارد. در جهان آشفته «رگهای آبی» این موضوع اهمیت چندانی ندارد، چون فیلم از همان فکر اولیه دچار نقصان است. جاانداختن بخشهای مهمی از زندگی فروغ هم شاید خیلی مورد اشکال نباشد؛ فیلمساز میتواند و این اختیار را دارد که برشهایی از زندگی پرسونای موردنظرش را انتخاب کند. معضل اصلی فیلم، ملغمهبودنش است. این فیلمی است درباره همهچیز و هیچچیز.
«روایت در فیلم داستانی» اهمیتی برای کارگردان نداشته و شاعرانگی هم در مجموعهای از تصاویر گنگ و بیمعنا خلاصه شده است. این میزان سهلانگاری در پرداخت و آشفتگی در بیان حیرتانگیز است. درباره چنین معجونی از نابلدی که عملا به نقضغرض منجر شده و تصویری منفی از فروغ ساخته، برای خارجنشدن از متانت به مختصر کفایت میکند.