کد خبر: ۹۷۴۵
تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱۳۸۴ - ۱۱:۵۲

ایران ، آمریکا و 28 مرداد

آفتاب‌‌نیوز : شما در مقاله خود تحت عنوان «با دقت رفتار شود» - كه در آوريل امسال منتشر شد _ به اين موضوع اشاره كرديد كه ايرانيان خواهان تحول هستند اما نه تغييرى كه از راه انقلاب صورت گيرد. آيا تصور مى كنيد راه حلى غيرخشن و غيرانقلابى براى رسيدن مردم به آزادى بيشتر و تغييرات اقتصادى لازم، وجود دارد؟

شما هرگز نمى توانيد مسير نهايى حركت انقلابى را پيش بينى كنيد. به حركت درآوردن چرخ هاى انقلاب كار چندان دشوارى نيست اما كنترل حركت آن هم به سادگى امكان پذير نيست. من معتقدم كه اگر امكان انجام تغييرات ساختارى غيرخشن وجود داشته باشد، بايد اين روند را در پيش گرفت. ايران هم اكنون در دوران تحولات صلح آميز قرار دارد. اين فرآيند، ممكن است كه از نگاه برخى از ساكنان اين كشور به شدت كند و خسته كننده باشد اما به هر حال منافع عام مردم ايران در تعقيب چنين روند غيرخشنى است. 

فكر مى كنيد در آينده نزديك چه گروهى بتواند تاثيرگذارى بيشترى بر روند سياست رسمى ايران در قبال ايالات متحده داشته باشد؟

دولت هاى تهران و واشنگتن در مورد نحوه تعامل با يكديگر، همچنان دچار ترديد هستند. در هر دو كشور، گروه هايى طرفدار تعامل دوطرفه هستند و گروه هايى ديگر خواهان اتخاذ سياستى خشن و شايد حذفى. دولت ايران در مورد عراق، نقشى سازنده و موثر ايفا كرده است. آشوب و ناامنى در عراق هرگز به نفع ايران نيست. ايران هم به نوبه خود هرگز خواهان اين مسئله نبوده است. در حالى كه عراق مى تواند پايه و اساس رابطه طرفين را شكل دهد، اكنون تبديل به موضوع مورد مناقشه دو كشور شده است. ايران در صورتى كه بتواند به جهانيان اثبات كند كه همكارى كامل را با آژانس هاى بين المللى در رابطه با انرژى هسته اى انجام داده و همزمان نشان بدهد كه با گروه هاى خشن فعال در سطح جهان هيچ ارتباطى ندارد، به باور من دولت آتى ايالات متحده، رويكردى متفاوت را در قبال ايران در پيش خواهد گرفت. ايالات متحده و ايران منافع مشترك بسيارى دارند. دولت آتى ايالات متحده مى تواند با جديت بيشترى به بررسى نحوه تعامل با ايران بپردازد. 

شما در كتاب خود تحت عنوان «تمام مردان شاه: كودتايى آمريكايى و ريشه هاى خشونت در خاورميانه»، زندگى محمد مصدق را به تفصيل بيان كرده و حوادث مرتبط با كودتاى مورد حمايت سازمان سيا در سال ۱۹۵۳ را شرح مى دهيد. مصدق و رويداد هاى مرتبط با او چه تاثيرى بر روابط ايالات متحده و كشور هاى خاورميانه گذاشته است؟

مصدق در وهله نخست نماد بزرگ ناسيوناليسم پس از جنگ در خاورميانه محسوب مى شد. او الگويى را طرح ريزى كرد كه بعد ها رهروانى چون ناصر و سايرين يافت. كودتايى كه باعث سقوط او شد هم تاثيرات منطقه اى عظيمى به همراه داشت. اين كودتا به تمامى ملل خاورميانه نشان داد كه ايالات متحده هرگز خواهان حمايت از دموكراسى در منطقه نبوده و حكومت اقتدارگرايان و «مردان قدرتمند» را ترجيح مى دهد. تمام ملل منطقه اين پيام را به وضوح درك كردند.

شما در اين كتاب در مورد شكست مقدماتى عمليات آژاكس توضيح داده ايد و اينكه چگونه «كرميت روزولت» به تنهايى سير جريان را تغيير داده و در نهايت با سرنگون سازى مصدق، سيا را از بحرانى جدى نجات داد. اگر روزولت پس از همان شكست مقدماتى، طبق دستور مقامات مافوق خود در سيا چمدان هايش را بسته و عازم آمريكا مى شد، اكنون چه تفاوت هايى را شاهد بوديم؟

اگر كودتاى ۱۹۵۳ شكست مى خورد يا صورت نمى گرفت ايران حركت خود به سوى دموكراسى را تكامل مى بخشيد. حركتى كه به دموكراسى حقيقى منتهى مى شد. شايد در اين صورت در تمام ۵۰ سال گذشته شاهد حضور يك دموكراسى واقعى در قلب خاورميانه بوديم. اين امر نه تنها باعث مى شد تا انبوهى از كينه و خشم در قلب هاى ايرانيان جاى نگيرد بلكه اين كشور مى توانست باعث حركت ساير كشور هاى منطقه به سوى دموكراسى شود.

موضوعى كه شايد چندان مورد توجه مردم- حتى آنان كه با واقعه كودتاى ۱۹۵۳ آشنا هستند- قرار نگرفته باشد، تفاوت فاحش در رويكرد دولت «ترومن» و «دولت آيزنهاور» نسبت به ايران است. چرا دولت آيزنهاور- به رغم محافظه كارى شخصى وى- سياست آمريكا عليه ايران را معكوس كرده و خواهان دخالت در امور داخلى ايران شد؟ آيا عمليات آژاكس همان نقطه عطف تاريخ آمريكا و لحظه اى بود كه صنايع نظامى سلطه خود بر سياست خارجى اين كشور را- همان گونه كه آيزنهاور بعدها نسبت به آن هشدار داد- آغاز كردند؟

طى سال هاى پس از جنگ جهانى دوم، ايالات متحده قادر به اعزام نيرو و سرنگون سازى دولت هاى خارجى نبود چرا كه همواره از واكنش ارتش سرخ در هراس بود. كودتاى ۱۹۵۳ نخستين موردى است كه سازمان سيا براى سرنگون سازى يك دولت خارجى وارد عمل مى شود. سهولت اجراى اين كودتا به رهبران آمريكا نشان داد كه راه هايى راحت تر و بى دردسر تر هم براى تاثير گذارى بر رويداد ها وجود دارد. ده ماه پس از كودتاى ايران، سيا اين بار دولت گواتمالا را سرنگون كرد. در اين دوران كاخ سفيد عملاً در راستاى سياست تغيير رژيم گسترده در كشور هاى «دردسرساز» گام برمى داشت.

آيا اين احتمال وجود داشت كه در صورت عدم اقدام آمريكا، بريتانيا پس از پيروزى چرچيل، اقدامى عليه ايران و دولت مصدق انجام مى داد؟ نمونه برخوردى كه چند سال بعد در برخورد با مصر و در جريان بحران سوئز شكل گرفت.

ترومن به شدت مخالف هر نوع اقدام بريتانيا عليه ايران بود. اگر ايالات متحده همان سياست هاى ترومن را تعقيب مى كرد قطعاً دولت مصدق سرنگون نمى شد. با پايان دوران چرچيل هم ايران به تدريج از كانون توجهات بريتانيا خارج مى شد. بريتانيا قطعاً سياستى را كه باعث افزايش احساسات ملى گرايانه و شعله ور شدن نفرت مردم عليه استعمارگران مى شد، تعقيب نمى كرد.

شما معتقديد كه مصدق با به چالش كشيدن سلطه بريتانيا بر نفت ايران، تبديل به چهره اى مشهور و محبوب در مقياس جهانى شد. اين در حالى است كه پوشش خبرى اين حادثه در غرب بسيار ناقص بود. مجله تايم به رغم انتخاب مصدق به عنوان «مرد سال» عباراتى توهين آميز و حاكى از تفكر استعمارگرايانه را براى معرفى او به كار مى برد. آيا واقعاً مطبوعات غرب نسبت به اهميت آنچه كه در حال وقوع بود، غافل بودند؟ آيا در صورت پوشش خبرى مناسب، اين احتمال وجود داشت كه فشار افكار عمومى مانع دخالت آمريكا يا بريتانيا در مسائل داخلى ايران شود؟

تعداد افرادى كه در ايالات متحده و يا بريتانيا از برنامه هاى دولت هاى مزبور عليه مصدق آگاه بودند، بسيار معدود بود. در بريتانيا، شايد بخشى از مردم از اين ايده حمايت مى كردند چرا كه اقتصاد اين كشور تا حد قابل توجهى وابسته به ثروت بادآورده اى بود كه از كنترل نفت ايران به دست مى آمد. در ايالات متحده نيز مردم به شدت نگران نفوذ و گسترش كمونيسم بودند و به آنان گفته شده بود كه مصدق و ايده هاى او، نماد كامل يك تهديد كمونيستى به شمار مى روند. در ايالات متحده اما همزمان نوعى همدلى نيز با مصدق و اقدامات او وجود داشت. بدين ترتيب كاخ سفيد ترجيح مى داد تا هر نوع تلاش و يا مشاركت خود در اين كودتا را به شدت پنهان نگاه دارد.

حتى پس از موفقيت عمليات آژاكس، بريتانيا مجبور شد به سهمى ۴۰ درصدى از سوى فعاليت هاى شركت ملى نفت ايران رضايت دهد. اين در حالى بود كه آنها تقسيم ۵۰ درصدى صنايع نفت را هم رد مى كردند. آيا اين عمليات از نگاه بريتانيايى ها هم يك موفقيت تلقى مى شد، به ويژه با توجه به آنكه پس از اين كودتا، جاى پاى آمريكايى ها نيز در ايران محكم تر از پيش گشت؟

بريتانيايى ها مى توانستند تقسيم ۵۰-۵۰ منافع را پيش از حضور مصدق و حتى در دوران حضور وى بپذيرند اما تسلط انديشه هاى استعمارگرايانه و ذهنيت هاى غلط باعث شد تا آنها، چه سياستمداران بريتانيايى و چه شركت نفت ايران و انگليس از درك شرايط جديد جهانى عاجز بمانند. حاصل اين كودتا براى بريتانيايى ها چيزى جز يك شكست نبود.

شما در كتاب خود به اين موضوع اشاره مى كنيد كه پس از وقوع كودتا، شاه تلاش بسيارى براى حذف ياد مصدق داشته و همزمان سعى مى كرد تمامى شواهد مرتبط با كودتاى ۱۹۵۳ را نيز نابود سازد. آيا هرگز تلاش براى محاكمه ايرانيانى كه در جريان اين كودتا نقش داشته اند، صورت گرفته است؟

به باور من، معنا و مفهوم واقعى كودتاى ۱۹۵۳ هرگز درك نشده است. نه ايرانيان، نه آمريكايى ها و نه بريتانيايى ها هرگز تلاشى براى درك اين كودتا از خود نشان نداده اند. موضوع نحوه برخورد با ايرانيانى كه در جريان اين كودتا نقش داشته اند، موضوعى داخلى و مرتبط با مردم اين كشور است. برخى از اين افراد به وسوسه پول يا قدرت در اين كودتا مشاركت داشتند و برخى ديگر تنها با اين تلقى كه گامى در جهت منافع كشور خود برمى دارند حاضر به پذيرا شدن نقش در اين كودتا شدند. من در اين مورد نه توان و نه حق قضاوت دارم اما قطعاً بررسى اين موضوع براى مردم ايران مى تواند مفيد باشد.

به نظر مى رسد كه در ايران، همانند گواتمالا و ساير موارد مرتبط با دخالت سيا دولت هاى آمريكايى و بريتانيا علاوه بر انگيزه هاى سياسى، گوشه چشمى نيز به منافع مادى داشتند. آيا با اين موضوع موافق هستيد؟ آيا اين رويكرد همچنان در سياست خارجى دولت فعلى آمريكا بدون تغيير باقى مانده است؟

كودتاى ۱۹۵۳ ايران و كودتاى ۱۹۵۴ گواتمالا، ناشى از مجموعه اى انگيزه هاى ژئوپولتيك و اقتصادى بودند. غرب به دنبال راهى براى ضربه زدن به كمونيسم جهانى و حفظ قدرت و سلطه خود بوده و همزمان تلاش مى كرد تا از تداوم سلطه شركت هاى غربى بر منابع كشورهاى در حال توسعه اطمينان حاصل كند. تفكيك انگيزه هاى مزبور عملاً غيرممكن است. هر دو كودتاى مزبور عملاً براى تضمين تداوم سلطه اقتصادى و سياسى غرب صورت گرفتند. كودتاى پس از آن هم، در دوره هاى مختلف تاريخى، عموماً با اهداف مشابهى مورد حمايت آمريكا و بريتانيا قرار مى گرفتند. امروز نيز شاهد رويكردى بسيار مشابه هستيم. براى مثال در عراق، ايالات متحده خواهان دستيابى به پايگاهى است كه همزمان با تضمين تداوم قدرت تاثيرگذارى ايالات متحده، فضاى امن و مناسبى را نيز براى فعاليت هاى شركت هاى عظيم خود و به صورت خاص دسترسى كامل آنان به منابع نفتى عراق فراهم آورد. هر گاه قدرت هاى بيرونى در خاورميانه دخالت كرده اند، هدف عمده آنها دستيابى به منابع و ذخاير نفتى عظيم منطقه بوده است.

آيا ايران واقعاً درصدد دستيابى به تسليحات هسته اى است؟ موضع ايران در قبال ايالات متحده را، در شرايط فعلى چگونه ارزيابى كنيد؟

بسيارى از مردم ايران بر اين باور هستند كه دستيابى به تسليحات هسته اى حق مسلم آنها است. آنها اسرائيل را با زرادخانه اى عظيم از تسليحات هسته اى مشاهده مى كنند و بدين ترتيب به اين نتيجه مى رسند كه هيچ دليلى ندارد در مورد آنها قوانين متفاوت و استانداردهايى دوگانه، در مقايسه با اسرائيل اعمال شود. از نگاه من هر حكومتى كه در ايران به قدرت برسد، سياست دستيابى به تسليحات هسته اى را تعقيب خواهد كرد مگر آنكه ساختار امنيتى منطقه به نحوى بازتعريف شده و به كشورها اين اطمينان داده شود كه امنيت آنان در گرو دستيابى به تسليحات هسته اى نيست.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین