آفتابنیوز :
آفتاب - وحید قرایی: امروز با یک طرح ضربتی جمعآوری میشوند اما روز بعد و یا روزهای بعد به همان وضعیت سابق به گذران زندگی خود ادامه میدهند. کودکان کار و خیابانی سنشان بیشتر میشود و نوجوان و جوان میشوند و جایشان را کودکان دیگری درخیابانها میگیرند اما در روندی که سالهاست در این زمینه برای ساماندهی آنها که به این نام میخوانیمشان در پیش گرفته شده تغییری اساسی پیش نمیآید. تکرار همین چرخه بود که دستمایهی گفتگوی ما با دکتر سیامک زندرضوی، استاد جامعهشناسی و عضو هیات علمی دانشگاه کرمان و از فعالان اجتماعی این حوزه قرار گرفت.
او معتقد است که در وهلهی اول باید دولت این کودکان را به رسمیت بشناسد و همچنین زمینهی اجرای پیماننامهی جهانی حقوق کودک را به صورتی مناسب فراهم آورد. این استاد دانشگاه رسیدن به چنین وضعیتی را مقدمهای برای حضور موثر سازمانهای غیر دولتی در روند ساماندهی کودکان خیابانی و کار میداند.
دکتر زند رضوی میگوید: اگر این کودکان همراهی نشوند و آموزش نبینند و شرایط مناسبی برای زندگیشان فراهم نشود مهمترین خطر این است که در بزرگسالی خودشان جزو کسانی میشوند که از کودکانی با وضعیت شبیه خودشان سوء استفاده میکنند.
× کودکان کار و خیابانی به یکی از مسایل مهم اجتماعی در کشور و خصوصا استان کرمان تبدیل شده است. در این میان از یک سو کشورمان پیماننامهی جهانی حقوق کودک را پذیرفته است و از دیگر سو روند اجرایی شدن آن بسیار کند و نزدیک به صفر است. از سوی دیگر سازمانهای غیر دولتی هم در زمینهی ساماندهی کودکان کار با موانعی روبرو هستند. در این زمینه اگر ممکن است نظرات خود را بفرمایید.
- دولت جمهوری اسلامی ایران در سال 1373 پیمان نامهی جهانی حقوق کودک را با شروطی امضا کرده است که البته این شروط مربوط به وضعیت کودکان کار و خیابانی نیست. یعنی در این مورد-کودکان کار و خیابانی- پیمان نامه را صراحتا پذیرفته است. چند اصل در این پیماننامه مهم است. اول این که هر کودکی صرف نظر از ملیت، جنسیت، قومیت و وضعیت پدر و مادر مشمول تمام مواد پیماننامه میشود به شرطی که آن دولت این پیماننامه را پذیرفته باشد. اصل بعدی این است که همهی کودکان حق دارند برگهی هویتی داشته باشند- که همان شناسنامه است- و این حق را دارند تا پایان مقطع ابتدایی از تحصیل رایگان استفاده کنند. حق دارند اگر پدر و مادر ناتوان از ادارهی امور آنها هستند دولتهای امضا کنندهی پیماننامه راسا برای این کودکان امکانات بقا مثل خوراک، پوشاک و سرپناه و امکانات رشد نظیر بازی و شادی و دسترسی به تفریحات سالم و امنیت فراهم کنند و مشارکت ایجاد کنند یعنی فضاهایی که اینها بتوانند با دوستانشان کار و تفریح و رشد کنند.
در این حال وقتی که این پیماننامه امضا و پذیرفته شده و روی این موارد شرطی گذاشته نشده است، اگر والدین کودکی با تابعیت ایران فعالیت غیر قانونی بکنند و به عنوان مجرم، محاکمه و در زندان نگهداری شوند کودک از این حقوقی که گفتم باید منتفع شود. اما قسمت مهم داستان از اینجا شروع میشود که قبل از اینکه سازمانهای غیردولتی بخواهند وارد عرصهی کمک به کودکان کار شوند باید دولت، وجود این کودکان را به رسمیت بشناسد. شما وقتی که انسانی را به رسمیت شناختید میتوانید برای حل مسائلش از انجمنهای غیردولتی کمک بگیرید. وقتی که ما هنوز این کودکان را به رسمیت نمیشناسیم در نتیجه کمک کردن به این کودکان از نگاه دولت خودش میتواند کاری غیرقانونی باشد. پس اولین قدم به نظر من این است که این کودکان به رسمیت شناخته شوند و دولت برای تحقق حقوق آنها دست یاری به سمت سازمانهای غیردولتی دراز کند. بخش مهمی از فعالیت برای ساماندهی کودکان کار وخیابانی را باید خود دولت انجام دهد. به عنوان مثال برای ایجاد حق هویت برای کودکان، صرف نظر از اینکه وضعیت والدین چگونه است بایستی کارت شناسایی معتبر صادر کند و درب مدارس را به روی اینها باز کند. وضعیت تعداد زیادی از کودکان کار به این دلیل اینگونه است که اینها را در مدرسه نمیپذیرند. در واقع ممکن است یک مقام ارشد دولتی در یک مصاحبه گفته باشد بچههای با والدین غیرقانونی را به مدرسه راه بدهید اما این اصلا کافی نیست برای اینکه مشاهدات نشان میدهد مدیران مدارس چنین چیزی را نمیپذیرند برای اینکه آنها احتیاج به آئیننامه و آموزش و پذیرش و درک وجود و واقعیت این کودکان را دارند. یعنی یک کار عمیقا آموزشی و پرورشی باید با ساختار آموزش و و پرورش و مسوولان تصمیمگیر و مدیران مدارس بشود تا درب مدارس به روی این کودکان باز شود. وقتی که این اتفاق بیفتد بخشی از کودکان به نظر من از مغازهها و خیابانها به سر کلاس درس خواهند رفت.
نکتهی بعد این است که بخشی از این کودکان که والدین ایرانی هم دارند در مدرسه اینها را به عنوان شکستخورده طبقه بندی کردهاند. یعنی با وجود آن شرایط نامناسبی که در خانه او وجود داشته است مثلا پدر معتاد و مادر گرفتار و تغذیه و پوشاک نامناسب و... این کودک که به مدرسه میرود اگر مدرسه با این کودک رفتار ناخوشایندی داشته باشد و معلم و مدیر هم به آنها گیر بدهند احتمال اینکه مدرسه را به عنوان یک محیط ایدهآل از ذهنش پاک کند خیلی زیاد است. پس این بچه در شرایط دشوار، برچسب شکست خورده در مدرسه میگیرد و به بیرون پرت میشود. در این حال یکی از راههای فوری حل این مساله این است که ما به سمت بهبود کیفیت مدارس برای «کودکان در وضعیت دشوار» برویم. در حال حاضر باید اذعان کرد که کیفیت مدارس برای این کودکان جالب نیست. البته برای کسانی که در خانواده یک سرمایهی فرهنگی مثل پدر و مادر و خواهر و برادر و خویشاوندان تحصیل کرده، باسواد و صاحب فکر دورشان است این سرمایهی فرهنگی جبران کیفیت مدرسه را میکند اما کودکی که از این سرمایه محروم است و خودش در شرایط دشوار است، مدرسه به راحتی یک برچسب به درد نخور و شکست خورده و ناتوان و عاصی هم به او میزند و پرتشان میکند بیرون و این میشود یکی از کودکان کار و خیابانی.
بنابراین صرف نظر از اینکه این کودکان چرا در خیابان هستند پیش فرضش این است که ما نظام آموزشیمان از یک طرف باید درش را به روی این کودکان باز کند و از طرف دیگر کیفیتش بهبود یابد و اگر دولت این کودکان را به رسمیت بشناسد من به نظرم سازمانهای غیردولتی مثل خیلی جاهای دیگر دنیا کاملا آمادگی دارند با این کودکان همراهی کنند.
× و تبعات عدم پایبندی به چنین مواردی چه میتواند باشد؟
- باید بگویم اگر این کودکان همراهی نشوند و آموزش نبینند و شرایط مناسبی برای زندگیشان فراهم نشود مهمترین خطر این است که در بزرگسالی خودشان جزو کسانی میشوند که از کودکانی با وضعیت شبیه خودشان سوء استفاده میکنند. خیلی از کودکان که در خیابان کار میکنند کارفرمایانی دارند که خود اینها بخشیشان در کودکی، کودک کار بودهاند و ما برای اینکه این چرخه را بشکنیم بایستی اقدامات اساسی و نتیجهبخش انجام دهیم. نکتهی بعد اینکه این مساله و بیتوجهی به آن به نظر من یک جنایت علیه بشریت است چرا که به نسبتی که ما کودک را در خیابان نگه میداریم و از آموزش محروم میکنیم آن فرصت زمانی که برای آموزش طبیعی و معمول وجود دارد را از دست میدهیم. موقعی که این کودک به سن نوجوانی رسید و موقعی که بزرگسال شد ما دیگر نمیتوانیم ذهن و توان وضعیت او را به دوران کودکی برگردانیم و آموزشش دهیم. در شرایط فعلی انگار این فرصت از او دریغ شده و کودکی که این فرصت از او گرفته شده است، ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که بزهکار نشود و اینجاست که باید برایش هزینه کنیم یا در زندان نگه داریم یا کاری دیگر.
ببینید! در حقیقت وقتی که ما چشممان را به روی وضعیت این کودکان میبندیم از نظر من یک جنایت علیه بشریت مرتکب میشویم و هر چه نسبت این کودکان بیشتر باشد این جنایت ابعاد انسانیاش گستردهتر خواهد بود.
×حالا این پیماننامه امضا شده ولی اجرایی نشده است. به نظر شما حلقهی مفقوده برای اجرای این پیماننامه کجاست و چرا اجرایی نشده است؟
ما پیماننامه را امضا کردیم اما یک بندی در پیماننامه هست که میگوید پیماننامه بایستی به تمام مقامات رسمی در دستگاه مجریه، دستاندرکاران قوهی قضاییه، قوهی مقننه و همهی شهروندان و کودکان آموزش داده شود. در طول پانزده سالی که ما پیماننامه را امضا کردیم هرگز و هرگز تلاشی برای آشنا ساختن این دستگاههای تصمیمگیر و شهروندان و کودکان برای آموزش این پیماننامه انجام ندادهایم. یعنی در حقیقت باوری که این پیماننامه ایجاد میکند و من در بخشی از صحبتهایم به شما گفتم از ایجاد این باور در میان مقامات و شهروندان خودداری کردهایم. درست مثل این میماند که شما دارویی در اختیارتان باشد اما این دارو را در اختیار افراد نیازمند قرار ندهید. به نظر من بخش مهمی از افراد فعال در دستگاه قضایی و اجرایی و قوهی مقننه از مواد پیماننامه بیاطلاعند و شهروندان هم که جای خود دارد. پس حلقهی مهم گم شده این است که ما پیماننامه را به عنوان یک داروی بسیار عالی پنهان کردهایم که باید این وضعیت جبران شود. ما باید بدانیم وقتی یک قانون بینالمللی را امضا و تصویب میکنیم در مقابلش یک دیدهبانی در سازمان ملل ناظر بر اجرای این پیماننامه خواهد بود.
وقتی که این پیماننامه را عملیاتی نمیکنیم و در مورد آن آگاهسازی نمیکنیم باعث میشود پروندهی بین المللی ما در این مورد وضعیت مناسبی نداشته باشد. از آن طرف این عدم آگاهی باعث میشود کسانی که تصمیمگیر هستند نتوانند براساس این پیماننامه قوانین ما را اصلاح کنند و نحوهی عمل دستگاه اجرایی را در این زمینه مناسبسازی کنند و بخشی از وضعیت فعلی کودکان کار و خیابانی مربوط به عدم آگاهی عمومی از تعهداتی است که ما پذیرفتهایم. حلقهی دیگر این است که باور عمومی و فرهنگی ما نسبت به کودکان، یک باور مبتنی بر «تملک توسط پدر» است و این در پیماننامهی کودکان مورد نقد قرار گرفته است و اگر کودک به عنوان یک انسانی که فقط سنش کم است در نظر گرفته شود به نظرم، حداقل صورت مساله مثل امروز پاک نمیشود و به وضعیت این کودکان به صورت بهتری رسیدگی میشود. الان با وجود جمعکردن کودکان خیابانی از خیابانها، نگهداری موقت آنها در یک مکانی و گرفتن تعهد از والدین اینها دوباره به خیابان برمیگردند و فقط هزینهی زیادی صرف شده، نیرویی از دست رفته، حیثیت آن کودکان مخدوش شده و پیماننامه هم زیر پا گذاشته شده است و البته هیچ اقدام مثبتی هم انجام نگرفته است.
× در حال حاضر برخی با توجه به اینکه بخش زیادی از کودکان کار و خیابانی را افاغنه تشکیل میدهند که بخشی از آنها هم غیر قانونی در ایران و استان کرمان زندگی میکنند معتقدند که صرف هزینه برای آموزش و پرورش این کودکان به عدم تمایل آنها به بازگشت به کشورشان و بروز مشکلات دیگر و ایجاد جاذبه برای افزایش مهاجرت افاغنه به ایران منجر خواهد شد. تحلیل شما از این وضعیت چیست؟
- تحلیل من از وجود چنین برداشتی، عدم شناخت مسوولان و شهروندان از پیماننامهی جهانی حقوق کودک است.
واقعیت این است که به طور حسی من نمیپذیرم شهروندی از کنار کودکی با هر ملیتی که در معرض انواع خطرات است و مثلا تناسب لباسش با فصل مثلا همگون نیست رد شود و حداقل در ذهنش یک زخم و غصه و اندوه به وجود نیاید و وجود او را فرا نگیرد. اما این که در کنار آن کودک نمیایستد و دست آن کودک را نمیگیرد و به یک مرکز نگهداری مطمئن معرفی نمیکند به دلیل این است که اولا قانون و پیماننامه عمومیت داده نشده و اطلاعرسانی کامل در این مورد نشده است و دوم اینکه اصولا ساز وکار مناسبی برای چنین مواردی تعریف نشده است. در خیلی از کشورها به ازای هر چند کودک یک مددکار وجود دارد که چنین وضعیتی را دیدهبانی کند و وکلایی وجود دارند که به لحاظ حقوقی مساله را پیگیری کند و این که والدین مطلقا مالک کودک هستند زیر سوال است و قاضی به راحتی میتواند تشخیص دهد والدین این کودک صلاحیت نگهداری او را دارند یا نه تا تحت مدیریت آموزشی مناسب قرار گیرد.
از نظر انسانی هر شهروندی چنین وضعیتی را برای یک کودک ببیند فکر میکند که این بچه با بچهی من چه فرقی دارد و جواب این سوال با راه کارهای پیماننامه فرقی ندارد. در مورد افاغنه هم اگر پدر و مادری به صورت غیرقانونی وارد کشورمان شدهاند بچهی آنها هیچ گناهی ندارد که از آموزش و زندگی انسانی محروم شود. حالا ممکن است یک عده بگویند اگر ما به این کودک کمک کنیم همهی افاغنه بلند میشوند میآیند اینجا. به نظر من اصلا این وضعیت پیش نمیآید. واقعیت این است که خانوادهها به خاطر مدرسه رفتن فرزندانشان مهاجرت و پناه جویی در کشور دیگر را انتخاب نمیکند. مهاجرت یک مسالهی کلان منطقهای است و فراتر از مسایل آموزشی به کودکان. شرایط غیر طبیعی و جنگ و خطرات جانی و مالی عامل مهاجرتها از افغانستان است و من میخواهم بگویم که این مساله را باید در کلان ببینیم و بر حقایق مهاجرت افاغنه چشم نپوشیم. به نظر من پناهجو شدن والدین ربطی به کودکان ندارد و از لحاظ منطقی هم کسی برای تحصیل بچههایش از کشور خود جابه جا نمیشود و آن مساله را باید در مقیاس دیگری حل و فصل کرد که یک مقیاس ملی و بینالمللی است و من واردش نمیشوم و معتقدم کودک ولو با والدینی غیر قانونی حق دارد که از آموزش مناسب و زندگی مناسب اجتماعی بهره داشته باشد.
×در این بین برخی سازمانهای غیر دولتی هم در زمینهی کودکان کار با همکاری نهادهایی مانند بهزیستی فعالیتهایی دارند. فعالیت آنها در این راستا چقدر موثر بوده است؟
- برخی سازمانهای غیردولتی در ایران و سایر کشورهای دنیا هستند که اصولا از خودشان پروژهای ندارد و دولت پروژههایی دارد که آنها پیمان کارش میشوند. برخی سازمان های غیردولتی داریم که برای بهزیستی در راستای ساماندهی کودکان خیابانی و کار "پیمانکاری" میکنند. آنها چون پروژهی مستقلی ندارند دستورالعمل بهزیستی را رعایت میکنند یعنی اولین کاری که میکنند کودکی را که تحویل میگیرند میپرسند که ایرانی هستی یا افغانی؟ یعنی اصل اساسی پیماننامه زیر پا گذاشته میشود. اگر افغانی بود او را از آن مرکز خارج میکنند و بدین ترتیب این مجموعه به طور خاص پایهی تاسیسش تحقق اصول پیماننامهی حقوق کودک برای کودکان نیست. این نوع انجمنها و خیریهها که به نظر من بسیار ارزشمند هم هستند چون پایهی فعالیتشان پیماننامهی حقوق کودک نیست از نظر من نمیتوانند یک سازمان حامی کودکان به حساب بیاید.
در این مراکز معمولا کودکانی که معرفی میشوند اگر ایرانی باشند والدینشان را شناسایی میکنند و کودک را تحویل میدهند و بعد از مشاوره از آنها تعهد میگیرند که دیگر اجازه ندهند کودکانشان به خیابان برگردند. اما سوال این است که چطور کسی که تعهد داده، فرزندش دوباره به خیابان برمیگردد. شما باید ببینید این خانواده در چه شرایطی زندگی میکند. وقتی که ما میگوییم پدر مالک کودک است و پدر دچار بیکاری و ناتوانی است و امرار معاش برایش دشوار است و در ضمن جایی نیست که این کودک مورد حمایت قرار گیرد در این شرایط کودک در یک وضعیتی است که پدر میگوید مدرسه که راهت نمیدهند و من هم که ناتوان هستم پس برو نان خودت را در بیاور و مجددا چرخهی حضور کودک در خیابان از نو آغاز میشود و میبینید که فعالیت این سازمان غیر دولتی هم در نهایت چندان موثر نیست.
×این که هرازگاهی اقدام به جمعآوری کودکان خیابانی میشود چقدر موثر بوده است؟
- به نظرم بیاطلاعی از مفاد پیماننامه حقوق کودک و اینکه عادت کردهایم دست به اقدامات با نتیجهدهی در کوتاه مدت بزنیم باعث میشود هر چند مدت به خیابان بریزیم و کودکان خیابانی را جمعآوری نماییم و اعلام کنیم که مساله حل شد. طبیعتا با این نگاه یک چرخهی معیوبی ایجاد میکنیم که در ایامی مانند شب عید نمود بیشتری دارد و بیشتر برای این است که مسافران این کودکان خیابانی را نبینند ولی تنها صورت مساله پاک میشود و در نهایت کودک گرفتار شده مجددا به خیابان ها باز میگردد و این را بارها دیدهایم. به نظرم برای انجام یک کار اساسی و مطابق مفاد پیماننامه، هم بودجه و هم نیروی انسانی وجود دارد اما عدم توجهی کافی به وضعیت موجود و عدم وجود تمایل برای اجرای پیماننامهای که مسوولیت اجرای آن را پذیرفتهایم چنین وضعیتی را به وجود آورده است.
×اینکه مافیای بهرهکشی از کودکان خیابانی وجود دارد چقدر میتواند صحت داشته باشد؟ فرماندار سابق کرمان سال گذشته به این موضوع هم اشاره کرده بود.
- واقعیت این است که یک بازار تقاضا برای نیروی کار ارزان وجود دارد که یک بازار تقاضای بینالمللی است و سرمایهگذارها به دنبال این هستند که ببینند در کدام کشور اجازهی استفاده از نیروی کار وجود دارد و سرمایههایشان را به آنجا میبرند. علت سادهاش هم این است که کار کودکان ارزان است و به نفع سرمایهگذار تمام میشود. در کرمان هم چنین موضوعی سابقه دارد. شالبافی در کرمان متکی به کار کودکان بوده است و قالیبافی هم همین وضعیت را داشته است. در حال حاضر هم کودکان کار بیشتر در کارهای خدماتی فعال هستند. به راحتی و از روی وضعیت کار کودکان در خیابانها و برخی مراکز خدماتی میتوان دید که بزرگسالان در بهرهگیری از این نیروی کار سهیم هستند و در این میان ممکن است سازماندهی هم داشته باشند. این مساله که اثبات شود تازه باید پاسخگو باشیم که به عنوان انسان و به عنوان دولت پذیرنده پیماننامهی حقوق کودک چطور اجازه میدهیم باندهایی از نیروی این کودکان که هیچ قدرت دفاعی از خودشان و هیچ حمایتی ندارند سواستفاده بکنند. پس در حقیقت با پذیرش حرف فرماندار محترم سابق مسوولیت ما در قبال این وضعیت عملا سنگینتر میشود. بنابراین راه برون رفت هم همانست که ما این کودکان را بپذیریم و به رسمیت بشناسیم، آموزش پیماننامه را در سطوح مختلف اجرایی، تقنینی، قضایی و سایر شهروندان شروع کنیم و از آن طرف اجازه دهیم سازمانهای غیردولتی و شهروندان به کمک بیایند و از ظرفیت اقتصادی و انسانی موجود برای رسیدن به شرایط مطلوب استفاده کنیم. باید پیماننامه را اجرایی کنیم و برای آن به اندازهی کافی آئین نامهی اجرایی تدوین کنیم و نیروی کار متخصص تربیت کنیم و آموزش دهیم.
×آیا در این مورد سازمانها خصوصا دولتیها قدمی برداشتهاند؟
- هیچ سازمانی نبوده که برای اجرایی شدن این پیماننامه قدم جلو گذاشته باشد. دلیلش هم این است که آنها- مثلا بهزیستی- براساس یک نظام بخشی و مرکز گرا و اینکه در تهران چه میگویند عمل میکنند و براساس آن ذهنیت بخشی و مرکزگرا شما به خودتان اجازه نمیدهید خارج از اینکه دستورالعمل چیست عمل کنید. خب! دستورالعملهای سراسری هم این است که فقط به کودکانی که والدین متولد ایران هستند خدمات ارایه کنند. در این میان سئوال این است که اگر کودکی مادرش افغانی بود چه میشود و اگر مادرش ایرانی بود و پدر افغانی و این یک علامت سئوال است که روی خیلی از کودکان وجود دارد و وضعیتشان روشن نیست.
حرف پایانی هم که به نظر من اولین شرط برون رفت از وضعیت موجود این است که این کودکان به رسمیت شناخته شوند و در مورد کودکان افغانی هم مسوولین مطمئن باشند همان طور که من خیلی تاکید دارم هیچ خانوادهای به صرف کودکش تصمیم به جابه جایی و مهاجرت نمیگیرد و دیگر اینکه زمینههای اجرایی شدن پیماننامهی حقوق کودکان فراهم شود. به این ترتیب به این چرخهی معیوب پایان داده خواهد شد.