نیکی کریمی درباره شیوا ارسطویی نوشت: چون خیلی از نویسندهها خارج از داستان سرا بودن، بخشهایی از زندگی شخصی شان را مینویسند یا لااقل تجاربشان را. به خصوص زنان نویسنده. خوب این موضوع از زمان فروغ شروع شد که پرچم دار شفافیت و خود بودن است. برایم جالب بود که بدانم در نسل ما چقدر این نویسندههای زن خود سانسوری میکنند یا میگویند حرف هایشان را. بعضیها میگفتند واقعا حتی با جزییات. یکی از آنها شیوا ارسطویی بود.
البته نثر بسیار قویای داشت که این از قدرت بصیرت و تخیل اش میامد. زنی در همین شهر شلوغ با تجاربش و با نوع مدرن بودن و آزاد اندیشی زندگی، که لازمه یک زن نویسنده است که در این دوران زندگی کرده. کتاب هایش را دوست داشتم. نوع جنون دیوانه وار روایت، تنهایی زن، روایت سر راست و واقعی و خیلی جزییاتی که شباهتش به ادبیاتی که دوست دارم کم نیست. با خیلی از نویسندههایی که کارشان را دوست دارم ارتباط برقرار میکنم. از حنیف قریشی که کتاب هایش را ترجمه کردم تا خیلیها. بعضی دور هستند از فضای داستان هایشان که مهم نیست و بعید هم نیست، اما شیوا خودش بود. شکننده، مهربان و دانا. اگر در قصه هایش صحبت از زن و اغواگری زنانه میکرد این اصلا به حالت کلیشهای داستانهایی که میخوانیم یا میبینیم نبود بلکه خیلی درونی و خیلی واقعی بود. خودش هم مثل شخصیت هایش بود. با همان غم پنهان قصه هایش. با هم در تماس بودیم. یکی دو پنل با هم شرکت کردیم در ارتباط با ادبیات و بعدتر هم در نوشتن نریشن یکی از فیلم هایم به من کمک کرد. دیشب مسیجها را مرور میکردم. کتابهایی که به هم میگفتیم بخوان و تو این رو بخوان محشره. دیشب فکر کردم چقدر حیف شد “ خوف “ ساخته نشد … نمیدانم … احساس میکنم کم دارند راجع به شیوا ارسطویی مینویسند. بعضی از هنرمندان خیلی مهجور میآیند و میروند. شاید خودش هم نمیخواست خیلی آن وسطها باشد. نه تقدیر و سپاس درست حسابی برای کسی که عمرش را پای ادبیات گذاشته میشود و نه حالا که میرود … امیدوارم بیشتر راجع به کتاب هایش نوشته شود.