آفتابنیوز : 
این دیدار باعث مطرح شدن پرسش های جدی در مورد رابطه ایران و عراق شد: چگونه می توان این گرایش تازه را توجیه کرد؟ ایران از این نزدیکی به دنبال چه اهدافی است؟
برای یافتن پاسخ مناسب برای پرسش نخست باید انگیزه و عامل اصلی در این رابطه را یافت. این امر خود مستلزم بازنگری در رابطه ایران و عراق در متن رویدادهای تاریخی است. بررسی روابط دو جانبه این دو کشور نشان می دهد که تطابق ایدئولوژیک و یا گاه تنازع ایدئولوژیک، فاکتور اصلی در تعیین سطح این روابط بوده است. هرگاه ایدئولوژی حاکم بر دو دولت مشابهتی داشته است، دو کشور روابطی صلح آمیز و مناسب با یکدیگر برقرار کرده اند و هنگامی که ایدئولوژی های حاکم در تناقض با یکدیگر قرار گرفته اند، حاصل روابطی نامساعد و همراه با خصومت بوده است. در اینجا مقصود از واژه «ایدئولوژی»، فلسفه ای است که تصور جمعی نخبگان را نسبت به مفاهیم تهدیدات داخلی و الگوی ائتلاف خارجی شکل می دهد.
فاصله زمانی 1932 (زمان کسب استقلال عراق) و 1958 (سرنگونی ملک فیصل) دوره ای بود که نوعی همگرایی ایدئولوژیک در هر دو کشور وجود داشت. حکومت های سلطنتی اقتدارگرا و محافظه کار در هر دو کشور بر اریکه قدرت تکیه زده بودند و از لحاظ منطقه ای نیز هر دو کشور دریک جبهه و در مقابل رژیم های رادیکال عرب صف بندی کرده بودند. از لحاظ بین المللی نیز، هر دو رژیم از متحدین نزدیک غرب محسوب می شدند. در چنین شرایطی علیرغم برخی اختلافات ارضی، سطح روابط میان دو کشور مطلوب بود.
کودتای 1958 در عراق، آغاز واگرایی ایدئولوژیک میان دو کشور بود. ناسیونالیسم افراطی عربی که دولت های پس از کودتا را تحت سیطره خود گرفته بود و همزمان ناسیونالیسم پارسی محمدرضا پهلوی، شاه وقت ایران، در تقابل با یکدیگر قرار گرفته بودند. از لحاظ منطقه ای نیز، عراق به اسرائیل به چشم دشمن اعراب نگریسته و خواهان اتحاد میان اعراب علیه این کشور بود. ایران اما در این بستر رویکردی متفاوت داشت. این کشور روابطی نزدیک با اسرائیل و اعراب محافظه کار برقرار کرده بود. در بعد بین المللی نیز ایران ائتلاف خود با غرب را حفظ کرده بود، در حالی که دولت های حاکم بر عراق، بیشتر به اتحاد جماهیر شوروی نزدیک می شدند. روابط دو کشور در این دوران آن چنان رو به تیرگی نهاد که در اوایل دهه 1970 وقوع نبرد میان دو کشور غیرقابل اجتناب می نمود.
پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979 نیز در این میان به تشدید اختلافات ایدئولوژیک منجر شد. آیت الله روح الله خمینی (امام ره) با اسلام بنیادگرای خود، ایدئولوژی ای متضاد با ناسیونالیسم سکولار عربی حاکم بر عراق را ترویج می کرد. این اختلافات در نهایت به جنگ هشت ساله ای منجر شد که قریب به یک میلیون کشته و زخمی بر جای گذاشت. در دوران اخیر نیز، حتی پس از حمله آمریکا به عراق در سال 2003، اختلافات ایدئولوژیک میان اولین دولت موقت عراق به رهبری ایاد علاوی و رژیم اسلامی ایران به همان شدت پیش باقی ماند.
انتخابات «مجمع ملی» عراق که در 31 ژانویه گذشته برگزار گردید، تحولی عظیم در سیاست های حاکم بر بغداد به همراه آورد، ائتلاف پیروز شیعیان که عمدتا متشکل از حزب الدعوه و شورای عالی انقلاب اسلامی عراق بود از رابطه ایدئولوژیک، سیاسی و نظامی بسیار نزدیک و گسترده ای با حکومت ایران برخوردار بود. تهران قریب به ربع قرن، پایگاهی را برای آنان فراهم کرده بود تا به مبارزه خود با رژیم صدام شکل بدهند. حاصل این همگرایی ایدئولوژیک را می توان در توافقات گسترده ای که میان دو طرف در تهران شکل گرفت مشاهده کرد. این توافقات علاوه بر اهمیت ذاتی خود، نشان دهنده موضوعی بسیار پر اهمیت تر هستند: شکل گیری ائتلافی جدید در خاومریانه میان تهران و بغداد.
از دیدگاه سیاسیون ایرانی چنین ائتلافی مزایای متعددی در بر دارد . برای شروع باید به این موضوع اشاره کرد که چنین ائتلافی می تواند امنیت را به مرزهای غربی ایران بازگردانده و به تهران اجازه دهد توان و منابع نظامی خود را در جنوب، محل آغاز حمله احتمالی آمریکا، متمرکز کند. این ائتلاف از سوی دیگر ضربه ای سهمناک به استراتژی واشنگتن مبنی بر مهار ایران وارد کرده و همزمان تهران را در چانه زنی با ایالات متحده و اتحادیه اروپا در مورد مسائل متفاوت و به طور خاص برنامه های هسته ای کشور در موضوع برتر قرار می دهد. این ائتلاف هم چنین باعث می شود تا موازنه قدرت در خلیج فارس به نفع ایران رقم خورده و این کشور را در مقابل عربستان سعودی و سایر اعضای شورای همکاری خلیج (فارس) برتری بخشد.
ائتلاف میان ایران و عراق هم چنین موقعیت شیعیان را در کشورهای عرب که عمدتا تحت سلطه سنی ها قرار دارند – کشورهایی چون کویت، عربستان سعودی و بحرین – بهبود بخشیده و به آنها این امکان را می دهد که با آزادی بیشتری به دنبال کسب حقوق سیاسی خود پای فشاری کنند. هر نوع قدرت گرفتن شیعیان در کشورهای منطقه، ولو به طور نسبی، می تواند به افزایش قدرت و تاثیرگذاری ایران منجر شود. از سوی دیگر باید در نظر داشت که یک عراق «دوست» به ایران امکان می دهد تا ارتباط زمینی مستقیم با سوریه برقرار کند. سوریه متحد اصلی منطقه ای ایران محسوب می شود و راه های زمینی در مواقع بحرانی بسیار قابل اطمینان تر از راه های ارتباطی هوایی و یا دریایی عمل می کنند. رهبران ایران بر این باورند که یک عراق «دوست» با پیوستن به ایران، سوریه و لبنان، ائتلاف قدرتمندی را علیه اسرائیل شکل داده و موقعیت همراهان عرب ایران در جبهه مقابل اسرائیل را بیش از پیش مستحکم می کند.
عراق، بیش و پیش از هر چیز می تواند نقطه ورود مطلوبی برای ایران جهت نفوذ به جهان عرب محسوب شود. ایران تاکنون برای نفوذ به این عرصه و تاثیرگذاری بر سیاست های اتخاذ شده در جهان عرب تنها متکی بر سوریه و لبنان بوده است. رابطه ایران و سوریه اما در این میان تنها مرهون تمایل حزب بعث سوریه به برقراری رابطه با این کشور است. ایران ترجیح می دهد که ارتباطاتی مستقیم و فارغ از حضور و یا عدم حضور یک رژیم یا حزب بر سر قدرت، با جهان عرب برقرار کرده و منافع خود را تحت الشعاع منافع سوریه قرار ندهد.
تداوم حکومت شیعیان در عراق و نقش تعیین کننده آنان در سیاست های این کشور باعث می شود تا هیچ شک و شبهه ای نسبت به تداوم رابطه مطلوب میان دو کشور وجود نداشته باشد. مقامات ایرانی که به خوبی از ارزش چنین رابطه ای آگاه هستند، در این میان تمامی توان خود را به کار خواهند گرفت تا به دولت جعفری یاری رسانده و همزمان از دستیابی شیعیان به سهمی از قدرت که متناسب با موقعیت آنان به عنوان «اکثریت جامعه» باشد، اطمینان حاصل نمایند.