کد خبر: ۱۳۷۷۵۰
تاریخ انتشار : ۰۳ آبان ۱۳۹۰ - ۱۵:۰۵
به بهانه یادروز تولد یک مربی ـ بهشتی

ما ز بالائیم و بالا می‌رویم

محمدحسن اصغرنیا
آفتاب‌‌نیوز : آفتاب- محمدحسن اصغرنیا: نامش محمد بود و در دوم آبان 1307 در شهر اصفهان دیده به جهان گشود، درست 83 سال پیش، در خانواده‌ای که پدر عالم دینی بود و در هفته چند روزی در شهر به کار و فعالیت مشغول بود و هفته‌ای یک شب در خدمت خلق‌ا...، به یکی از روستاهای اطراف اصفهان می‌رفت و پیش‌نماز آنان بود و به درد دل مردم گوش می‌داد و در حد امکان گره‌های مشکلاتشان را می‌گشود. 

سیدمحمد تحصیلاتش را در یک مکتب‌خانه در چهار سالگی آغاز کرد و خواندن قرآن را سریع فرا گرفت. سرعت پیشرفت در یادگیریش در جمع خانوادگی باعث شد که او را زودتر به مدرسه بفرستند و به "دبستان دولتی ثروت" رفت. از او امتحان ورودی گرفتند و گفتند که باید به کلاس ششم ابتدایی برود ولی چون از نظر سنی کوچک است باید در کلاس چهارم بنشیند. در آن زمان نیز در دبستان‌ها نیز امتحان نهایی برگزار می‌شد و سؤالات کلاس ششم در مرکز استان طرح می‌شد و ایشان در شهر اصفهان نفر دوم شد و سپس به "دبیرستان سعدی" رفت. دو سال از دوره دبیرستان را نگذرانده بود که حوادث شهریور 1320 پیش آمد و دولت‌های خارجی به ویژه انگلیسی‌ها تصمیم گرفتند شاه اول دوره پهلوی یعنی رضاخان را از ایران به آفریقای جنوبی، جزیره موریس تبعید کنند و این حادثه در بین عموم به ویژه دانش‌آموزان و طلاب علوم دینی شوری به پا کرده بود. 

سیدمحمد در سال 1321 تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به مدرسه صدر حوزه علمیه اصفهان برود و در طول چهار سال ادبیات عرب، منطق، کلام و سطوح فقه و اصول را خواند. 

فاصله منزل ایشان تا مدرسه حدود چهار تا پنج کیلومتر بود، لذا از والدینش اجازه خواست که در مدرسه صدر حجره‌ای بگیرد و به تمام معنا طلبه شبانه‌روزی شود که موافقت حاصل شد و پس از چندی برای ادامه تحصیل به قم رفت. 

او زمانی که در دبیرستان سعدی اصفهان درس می‌خواند زبان خارجی که تدریس می‌شد فرانسه بود ولی محیط اجتماعی آن روز زبان انگلیسی را رایج‌تر کرده بود، پس تصمیم گرفت یک دوره زبان انگلیسی کامل (ریدر) را بخواند. پس او هم‌اکنون با زبان ادبیات عربی و فرانسه و انگلیسی در دوره جوانی به خوبی آشناست. 

در قم نزد استادانی همچون آیت‌ا... بروجردی، آیت‌ا... محقق‌داماد، آیت‌ا... سید محمدتقی خراسانی و آیت‌ا... حجت و کوه کمره‌ای و آیت‌ا... خمینی درس خواند و مدرسه حجتیه قم مستقر شده بود و چون تازه علامه طباطبایی از تبریز به قم آمده بود نزد او هم شاگردی می‌کرد. در سال 1327 تصمیم گرفت دیپلم ادبی بگیرد و به صورت متفرقه امتحان بدهد تا بتواند وارد دانشگاه شود. 

سیدمحمد اراده‌ای قوی داشت و با تلاش خود به مقصود خود می‌رسید و پس از اخذ دیپلم وارد دانشکده معقول و منقول (دانشکده الهیات فعلی) شد و دوره کارشناسی را گذراند و برای تأمین هزینه زندگی تدریس می‌کرد و در سال 1330 در دبیرستان‌هایی همچون حکیم نظامی قم به عنوان دبیر زبان انگلیسی روزی سه ساعت درس می‌داد و بقیه اوقات را به تحصیل علوم قدیم و جدید می‌پرداخت. 

در حوادث ملی‌شدن صنعت نفت که آیت‌ا... کاشانی و مرحوم دکتر مصدق رهبری آن را به عهده داشتند او به عنوان یک جوان روحانی انقلابی در تظاهرات و میتینگ‌های سیاسی شرکت می‌کرد و در جریان 26 تا 30 تیرماه 1331 به اصفهان رفت و در اعتصابات آن زمان شرکت داشت و در ساختمان تلگراف‌خانه سخنرانی آتشینی نمود و موضوعاتی که برای سخنرانی‌هایش انتخاب می‌کرد: مقایسه کار ملت ایران درباره نفت و استعمار انگلستان با کار ملت مصر و جمال عبدالناصر و مسئله کانال سوئز و انگلیس و فرانسه ... و اخطاری که به قوام‌السلطنه و شاه و اینکه ملت ایران نمی‌تواند ببیند نهضت ملی شدنشان به وسیله عوامل خارجی در حال شکست است. 

سید محمد در کوران مبارزاتش به ویژه بعد از کودتای 28 مرداد 1332 به این نتیجه رسید که ملت ایران برای مبارزه کردن کادرهای ساخته شده و نیروی انسانی همدل و همراه ندارد. لذا تصمیم گرفت یک حرکت فرهنگی ایجاد کند و زیر پوشش آن کادر بسازد با حرکتی اصیل و پیشرفته و زمینه‌ای برای پرورش جوانان. او با همین انگیزه با کمک دوستان همفکرش در سال 1333 دبیرستانی به نام "دین و دانش" در قم تأسیس کرد و تا سال 1342 مدیریت آن را به عهده داشت و هم در حوزه تدریس می‌کرد و هم در دبیرستان، زبان انگلیسی را درس می‌داد. او عملاً پل ارتباطی بین جوانان دانش‌آموز و دانشجو را با طلاب ساخت و در سال 1338 دکترای فلسفه را از دانشکده الهیات دانشگاه تهران گرفت. 

دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی وقتی که به تهران برای ادامه تحصیل دانشگاهی می‌آمد در جلسات ماهانه‌ای تحت عنوان (گفتار ماه) سخنرانی داشت و مرحوم آیت‌ا... طالقانی و آیت‌ا... شهید مطهری و افراد دیگری هم صحبت می‌کردند و پس از مدتی 3 جلد (کتاب گفتار ماه) و یک جلد کتاب به نام (گفتار عاشورا) منتشر شد و این جلسات گامی بود که ادامه‌اش در حسینیه ارشاد واقع در خیابان دکتر شریعتی فعلی و خیابان شمیران سابق شکل گرفت و میدانی علمی و عملی برای دین‌پژوهان و دانشجویان و دانشگاهیان و روحانیون باز شد و به مرکز انقلابیون لقب گرفت. 

شهید مطهری، شهید باهنر، آیت‌ا... طالقانی، صدر بلاغی، استاد محیط طباطبایی، استاد سادات ناصری و به ویژه مرحوم دکتر علی شریعتی سکان‌دار عرصه بیداری جامعه ایرانی در دوران خفقان دین‌گریزی پهلوی بودند. 

یکی دیگر از ابتکارات دکتر بهشتی پایه‌گذاری و برنامه‌ریزی برای کتاب‌های تعلیمات دینی قبل از انقلاب بود و با همکاری آقایان دکتر باهنر،‌ دکتر گلزاده غفوری و آقای برقعی و مدتی هم آیت‌ا... آقارضی شیرازی (که هم‌اکنون امام جماعت مسجد شفا در تقاطع خیابان ولیعصر و یوسف‌آباد تهران را بعهده دارد) این کار مهم تعلیماتی و تربیتی را انجام دادند و محل اداره آموزش و پرورش برای این دفتر برنامه‌ریزی در خیابان کشاورز ـ بلوار کشاورز تهران بود و دکتر بهشتی گفته بود که نام او را جزو کسانی که در تهیه این کتاب‌ها نقش داشته‌اند نیاورند که ممکن است باعث حساسیت رژیم سلطنتی گردد و کار برنامه‌ریزی شده به سر منزل مقصود نرسد. او معتقد بود که امور باید به نحو احسن انجام پذیرد و اشخاص باید خود را فدای اهداف و آرمانشان کنند و از همه چیز بگذرند، جان و مال و آبرویشان ولی پایبند عقایدشان باشند. 

در سال 1343 مسلمانان ایرانی مقیم آلمان به ویژه هامبورگ به مناسبت ساخته شدن مسجدی که بنیانگذارش آیت‌ا... بروجردی بود (مرحوم حجت‌الاسلام محققی گیلانی اولین روحانی بود که از طرف ایشان اعزام شده بود و به ایران بازگشته بود) از مراجع تقلید آن روز آیت‌ا... میلانی و آیت‌ا... خوانساری که در مشهد و تهران اقامت داشتند، تقاضا کردند که آقای دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی به مسجد هامبورگ بروند و این مرکز اسلامی را مدیریت کنند که این مأموریت را پذیرفتند و عازم آلمان شدند و حدود شش سال در اروپا بودند و یار و یاور ایرانیان و عالمی برای هدایت امور دینی همه مسلمانان آن دیار شدند. از آفریقایی و آسیایی و بالاخره عرب و عجم و شرقی و غربی. 

ارتباط ایشان با جوانان بویژه دانشجویان باعث گردید تا هسته اولیه اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان ایرانی و غیر ایرانی را تشکیل دهند و در طول پنج سال و اندی اقامت‌شان در اروپا به کشورهای مختلف مسافرت داشتند و در سال 1348 به عراق سفر کردند و با امام خمینی که در نجف اشرف بودند، دیدار نمودند و در سال 1349 سفری به ایران داشتند و دولت ایران مانع برگشت مجدد ایشان به هامبورگ گردیدند. 

ولی این مربی خستگی‌ناپذیر دست از فعالیت‌هایش برنداشت. روزهای شنبه در خیابان ایران محفلی داشت با نام (مکتب قرآن) که تفسیر می‌گفت و دوستان خاص خود را در شب‌های پنج‌شنبه در منزل شخصی‌اش واقع در قلهک ـ کوچه تورج به حضور می‌پذیرفت و مسائل سیاسی و فرهنگی و اجتماعی، دینی و دانشگاهی را پیگیری می‌نمود. به خاطر همین دو جلسه روزهای شنبه و چهارشنبه هر هفته در سال 1354 ـ سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) معلم دین و دانش جامعه را دستگیر نمود. تا اینکه در سال 1356 مسائل مبارزاتی اوج گرفت و دولت پهلوی ایشان را یکی از افراد سازمان‌دهنده جلسات مبارزین و نقشی که در برنامه‌ریزی‌های راهپیمایی‌ها و هدایتی که برای اقشار انقلابی در استان‌های مختلف داشتند در روز عاشورا سال 1357 مجدداً دستگیر نمودند و به زندان اوین بردند تا آنکه دولت عر‌اق آیت‌ا... خمینی را مجبور کردند عراق را ترک کنند که به طرف کویت رفتند ولی دولت کویت مانع ورود ایشان شد و به ناچار به حومه پاریس در نوفل‌لوشاتو اقامت گزیدند و حرکت انقلابی مردم ایران باعث آزادی زندانیان من‌جمله ایشان گردید و فضای باز سیاسی پیش آمد و محمدرضا پهلوی از ایران گریخت. 

برخی از انقلابیون همچون دکتر بهشتی به فرانسه رفتند و هسته اولیه شورای انقلاب تشکیل گردید و آقایان مطهری، هاشمی‌رفسنجانی، موسوی‌اردبیلی و دکتر بهشتی اعضاء اولیه آن بودند و بعداً آیت‌ا... طالقانی، آیت‌ا... مهدوی‌کنی، آیت‌ا... خامنه‌ای، آقای مهندس بازرگان و دکتر یدا... سحابی و تعدادی دیگر اضافه شدند که بحث اعضای شورای انقلاب و سرنوشتی که برخی از آنان پیدا کردند نوشتاری دیگر را می‌طلبد. بزرگانی از آنان مرحوم شدند و برخی چون دکتر بهشتی و دکتر باهنر به شهادت رسیدند و بعضی همچون آیت‌ا... خامنه‌ای و آیت‌ا... هاشمی‌رفسنجانی مجروح و جانباز گردیدند و بعضی مثل دکتر بنی‌صدر فرار کردند و دیگری به سزای اعمالش رسید، همچون صادق قطب‌زاده که اعدام گردید. فاعتبروا یا اولی‌الابصار 

دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی تنها پسر خانواده بود و دو خواهر داشت و در اردیبهشت 1331 با یکی از بستگانش ازدواج نمود و چهار فرزند داشت دو پسر و دو دختر به نام‌های محمدرضا و علیرضا و ملوک‌السادات و محبوبه که همه آنها در کارهای فکری و فرهنگی و دانشگاهی هستند. 

خاطره‌ای با قلم شیرین خودش درباره استادش شنیدنی و خواندنی است. او می‌نویسد: 

(من از سال 1325 خدمت امام خمینی بوده‌ام، با ایشان آشنا شده‌ام و از سال 1342 ایشان مسئولیت‌‌های گوناگونی را از من خواسته‌اند و من به حکم وظیفه انجام داده‌ام، جز در یک مورد که عذر خودم را به ایشان عرض کردم. ایشان در سال 1342 بنا بر تقاضای عده‌ای از مبارزان اصفهان از من خواستند که از قم به اصفهان بروم و در اصفهان برای سامان دادن به حوزه مبارزاتی اصفهان مسئولیتی را عهده‌دار شوم.
من در آن موقع خدمتشان عرض کردم فکر می‌کنم در قم بیشتر می‌توانم منشأ اثر باشم و ایشان هم پذیرفتند. 
با اوج انقلاب من هم بالطبع به فعالیت‌های انقلابی پرداختم و اوج انقلاب سبب شد که دیگر نتوان به کارهای علمی بپردازم. بعد از آن هم مسئولیت عضویت در شورای انقلاب و تنظیم کار شورای انقلاب بعهده من گذاشته شد و این ادامه داشت که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران مسئولیت دیوان عالی کشور را به بنده سپردند). 

درست یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی یعنی 29 بهمن 1357 دکتر بهشتی به همراه 4 تن از همفکرانش اولین جامعه مدنی را رسمیت بخشیدند و آن اعلام موجودیت حزب جمهوری اسلامی بود که در کانون توحید واقع در میدان کندی آن روز که الآن به میدان توحید تقاطع ستارخان معروف است شکل گرفت و اعضاء مؤسس: سیدمحمد حسینی بهشتی ـ سیدعبدالکریم موسوی‌اردبیلی ـ محمدجواد باهنرـ سیدعلی خامنه‌ای و علی‌اکبر هاشمی‌رفسنجانی بود. 

پس از 53 سال عمر با برکت، این قمر منیر و راست قامت حسینی‌تبار در واقعه هفتم تیر 1360 انفجار بمب در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی شهد شهادت نوشید به همراه 72 تن از یاورانش به عدد شهدای کربلا و این دعا را زمزمه می‌کردند: (و ثبت لی قدم صدق عند ملیک مقتدر) و 27 نفر دیگر از حاضران آن شب عاشقان در معبد خدمت به خدا و خلق‌ا... زنده مانده‌اند و بنیاد "جهت" را تشکیل داده‌اند که مخفف (بنیاد جانبازان هفت تیر1360 حزب جمهوری اسلامی است).
اللهم ارزقنا منازل الشهداء و مرافقه الانبیا
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین