آفتاب- چیا فوادی (روزنامه اعتماد): وقتی نفس از جای گرم بیرون بیاید، آن وقت دیگر قرار نیست سرمایی حس شود. این ضربالمثل این روزها درباره روزنامهنگاران ورزشی که در رسانههای دولتی و نیمهدولتی قلم میزنند و ویژهنامه منتشر میکنند حسابی صدق میکند.
کاری به جنبههای حرفهیی ویژهنامه منتشرشده ندارم چرا که از لحاظ حرفهیی، ویژهنامه بسیار خوبی بود اما بحث بر سر محتوای این ویژهنامه خاص است. یکی از دوستان مطبوعاتی میگفت شما زمانی که به منابع مالی وصل باشی روزنامه منتشرکردن کاری دارد؟ فروش یا عدم فروش روزنامه فرقی هم دارد؟ دغدغهیی برای پرداخت حق و حقوق کارمندان روزنامه هست؟ بنگاه دولتی سر ماه حقوق و کلی مزایا میدهد و برایت تیتر یک جنجالی و کار ژورنالیستی ویژه، خبر اختصاصی چقدر میتواند به اندازه یک روزنامه ورزشی خصوصی مهم باشد؟ اگر چند روزنامهنگار در یک روزنامه خصوصی هم امکانات مالی داشته باشند میتوانند ویژه نامههای خوبی منتشر کنند.
نگاه به وضع روزنامهنگاران ورزشی باید توام با انصاف هم باشد. آنها که روزی شعار میدادند حقوق شما ماهی ۱۵۰ هزارتومان است اما صفحات روزنامه در اختیار شما و باید از میلیمتر به میلیمتر رپورتاژ بروید و میلیونی درآمد داشته باشید این روزها حسابی تغییر کردهاند. حالا همان اساتید شعار میدهند که روزنامهنگاران ورزشی نباید بهرهیی از قراردادهای میلیونی بازیکنان ببرند و هیچ حقی و منتی ندارند. البته همیشه به این ماجرا یکطرفه نگاه شده اما بیایید یک بار هم که شده از طرف دیگر هم به ماجرا نگاه کنیم. زمانی که یک روزنامه خصوصی ۳ ماه یکبار حقوق میدهد اینکه روزنامهنگارش به دلالی و رپورتاژ روی بیاورد غیرطبیعی است؟ از این جهت چه؟ نباید منتی گذاشت؟ زمانی که اجاره خانه، قبضها و قسطها به روزنامهنگار چند ماه حقوق و مزایا نگرفته به او فشار میآورد، حق نمیدهید؟ زمانی که صاحب روزنامهیی اهل بیمه کردن نیست و چند ماه است که حقوق نداده، تکلیف چیست؟ شکایت به مراجع قضایی؟ این جمله یک استاد مسلم روزنامهنگاری ورزشی خطاب به نیروهایش که بعدها ادامهدهنده راهش شدند معروف است: «زمانی که من از یک بازیکن ۳۰ میلیونی مینویسم و عکسش را بزرگ چاپ میکنم از او یک بازیکن ۳۰۰ میلیونی میسازم چرا نباید ۱۰ درصد از مبالغ قرارداد این بازیکن را بگیرم؟» با این استدلال نیروهای زیادی وارد عرصه رسانههای ورزشی شدند و تاخت و تاز کردند و بارها را بستند. با قلم، با میکروفن، دوربین، عکس، پوستر، سایت و خبرگزاری و... بستند بارشان را. راحت و آسوده.
چطور است زمانی سردبیران برخی روزنامهها در روزهای داغ فصل نقل و انتقالات از حق مشاوره دادنهای مخفیانه و علنی به مدیران و مربیان و دلالیسم ماشینهایشان مدل به مدل بالا میرفت و خبرنگاران زیردستشان از خوردن شیرینی انتقالهای چند صد میلیونی هر کدام ۱۰ کیلو چاق میشدند، حرفی در اینباره به میان نمیآمد اما این روزها که همه بارشان را بستهاند دیگر وقت آن است که شمشیرهایشان را غلاف کنند؟ این روزها نسبت به آن روزها چه تغییری کرده؟ بازیکنان پول کمتری میگیرند یا روزنامهها فروششان کم شده؟ فوتبال از چشم مردم افتاده یا مردم از چشم فوتبال؟ یعنی فکر کردهاید فرآیند تبرئهسازی به همین راحتی انجام میشود؟ این کارها این روزها قاعده بازی رسانهیی این روزهای فوتبال ایران شده. اساتید نه تنها از کارهای گذشتهشان پشیمان نیستند بلکه از تغییر رفتار روزهای گذشته خبر میدهند. مثل اینکه ماست آن روزها که بارشان را نبسته بودند سفید بود و این روزها سیاه و پلید است!
دوربین خبرساز شبکه خبر، در نمایشگاه مطبوعات با خبرنگاران ورزشی مصاحبه میکرد. آنها از اینکه سرمایهداران روزنامههای ورزشی حق بیمه را رعایت نمیکنند، سروقت حقوق نمیدهند، اگر هم بدهند حقوقهای پایین میدهند و کاستیها صحبت میکردند. آیا روزنامهها و مجلات دولتی و نیمه دولتی و نزدیک به دولت چنین مشکلاتی دارند؟ رقابت روزنامهها و مجلات خصوصی ورزشی با روزنامهها و مجلات ورزشی دولتی یک رقابت ناعادلانه است که در آن قاعده بازی رعایت نمیشود. امیرحاج رضایی چند روز پیش در نمایشگاه مطبوعات جمله زیبایی به کار برد: «وقتی قاعده بازی رعایت نمیشود، بهتر است خفه شوم!» این روزها هم که همه گذشتهشان را فراموش میکنند و با منابع دولتی قاعده بازی را رعایت نمیکنند، بهتر است ما هم خفه شویم. این روزها کجا قاعده بازی رعایت میشود که اینجا بشود؟