آفتابنیوز : آفتاب: همشهری جوان میگوید سریالهایش سهل و ممتنع است. در حرف زدن و مصاحبه کردن اما، خودش سهل است و مصاحبهکننده، ممتنع به تمام معنا! حرف زدن را جدی نمیگیرد، از سوالهای تکراری فراری است، از کنار سوالهای سخت با زیرکی تمام فرار میکند، ناگهان زیرآواز میزند و به خوبی بلد است بیخیالی طی کند.
ولی با همه این بیخیالینمایی(!)، خیلی باهوشتر از آن است که نشان میدهد. عطاران بعد از سریالهای تاثیرگذاری که کمدی تلویزیونی را ارتقا داد، حالا به سینما رسیده و با آرزوهای بزرگ، نخستین فیلمش را در جشنواره رونمایی کرد.
«خوابم میآد» با استقبال نسبی منتقدان همراه شد و سیمرغ بهترین فیلم اول جشنواره و سیمرغ بازیگر مکمل مرد (اکبر عبدی) را هم گرفت ولی بازی بینقصش در بیخود و بیجهت (عبدالرضا کاهانی) توسط منتقدان و نویسندگان سینمایی و نه داوران، حسابی دیده شد و توانست همراه حمید فرخنژاد گوی طلایی بهترین بازیگر مرد را از آن خود کند. واقعا این مصاحبه سرخوشانه، بهانههایی بیشتر از این میخواهد؟
در نشست مطبوعاتی بعد از نمایش «بیخود و بیجهت» گفتید که من توی عمرم فقط یک کتاب خواندهام! حدس میزنم خالی بستید؛ نه؟
(یکی دو دقیقه با صدای بلند میخندد) بیشتر میخواستم تاثیر «بیگانه» آلبر کامو را روی خودم نشان بدهم! توی تصویر فیلمم هم آنجایی که خواب هستم، همین کتاب توی دستم هست.
حالا واقعا همین یک کتاب را خواندهاید یا سر کاری است؟
نه. آنجا سه تا سوال پرسیدند که «چی خوندی؟ چی میخوای بخونی؟ چی رو از اونایی که خوندی دوست داشتی؟» که من جوابم برای هر سه تایش یکی بود و گفتم من کلا همین را خواندهام و میشناسم.
در نشست مطبوعاتی بعد از فیلم خودتان هم گفتید که «بادی در کلهام افتاده که فضای کمدی در ایران را تغییر بدهم»؛ آن هم شوخی بود؟
نه! و خیلی هم موضوع را باز نکردم. ولی واقعا این هدف را دارم. اگر تعریف از خودم نباشد؛ وقتی بخواهم کمدی صرف (که فقط بخواهیم بخندانیم) داشته باشم، کار سختی برایم نیست. ولی چند سالی است که یک غرور اضافی به جانم افتاده که فکر میکنم میتوانم شرایط را عوض کنم.
مثلا کار کمدی استاندارد بسازم که شرایط را عوض کند و این نقدهای راجع به کارهای کمدی و نظرهای منتقدان درباره کمدی را عوض کنم. یک کار اضافه است اما به هر حال بادی است که افتاده توی سرم! سعی میکنم تا جایی که بشود در حد منطقی کارهایی را که به ذهنم میرسد انجام بدهم.
مثل کاری که توی فیلم خودم کردم؛ از وسط فیلم، کمدی کار کم میشد و میرسید به مرگ شخصیت اصلی فیلم (کاری که در اغلب فیلمهای کمدی، حتی سمتش هم نمیروند). نتیجه دیدن کار با منتقدان و مردم برای خودم نتیجههای خوبی داشت. نکته جالب این بود که مردم ارتباط بیشتری با کار برقرار کردند.
منتقدان با سیر فیلم شما مشکل دارند. نیمه اول فیلم پر از خرده شوخیهای بامزه است که همه را میخنداند اما به تدریج کمرنگ میشود و در نیمه دوم خبری از این خندهها و شوخیها نیست تا اینکه در صحنه آخر، دوباره به نریشن اول فیلم بازمیگردیم. چرا این سیر را ادامه ندادید؟
این مشخص است. آدم در هیچ فیلم کمدیای شخصیت اصلیاش را نمیکشد. این یعنی طرف مغز خر خورده! طرف یا مشکلی دارد یا فکری پشت این کار داشته و میخواسته یک ایده را امتحان کند که می شود یا نه. درآمدن یا درنیامدنش را چون فیلم را هم با منتقدان و هم با تماشاچیها دیدهام، میدانم.
نکتهاش این است که انتظار میرفت فیلم رضا عطاران در بین نظرهای مردم رتبه اول را داشته باشد اما نداشت.
به خاطر همین چیزهایی که میگویم، این نکته طبیعی است. من حتی فکر میکردم پایینتر از هفتم هشتم باشد که بالاتر شد.
شاید حسن فیلم این باشد که همه دوست داشتند همان رضا عطاران فیلمها و سریالها را ببینند، اما دقیقا فیلم شخصی رضا عطاران است.
آره.
یعنی شما با «خوابم میآد» پوست اندازی کردید؟
نه، انشاالله هیچ کس پوست نیندازد! خیلی سخت است... (میخندد) ولی میخواهم در چند کار اولم تجربه کنم. الان میدانم که برای کار بعدیام باید چکار کنم. در نهایت میخواهم یک راه خیلی خوب پیدا کنم؛ برای اینکه همان چیزهایی را که در کارهای تلویزیونی از من دیدید، به شکل خیلی قابل قبولتری ساخته شود و در عین حال که مورد توجه مردم هست، مورد توجه دوستانی هم که این قدر با بچههای کمدین رابطه خوبی ندارند، قرار بگیرد و آنها هم راضی شوند. از این طریق، خودم هم راضی میشوم.
البته شما در بین منتقدان محبوبیت دارید. شاید به همین دلیل، انتظار از فیلم بینهایت بالا بود. هیچ کس به این فکر نمیکرد که این فیلم اول رضا عطاران است و دارد تجربه میکند. به اندازه همه سریالها از شما انتظار وجود داشت...
فکر میکنم بزرگترین مشکل فیلم این است که من ساختمش. اگر یک نفر دیگر ساخته بود و اسم من در جای کارگردان نبود، استقبال بیشتری از فیلم میشد؛ هم نیمه اولش و هم نیمه دومش. برای اینکه من نیمه اول را به شکلی ساختم که همه انتظار داشتند. آمدم یک سری تغییرات انجام بدم که از اینجا همه اذیت شدند.
چون فکر مخاطب و به ویژه منتقدان مشغول میشود که چی شد و چه اتفاقی افتاد، طبیعتا خط قصه و خط حسی و همه چیز از دست میرود. برای این میگویم درباره مردم بهتر جواب داد. به این دلیل که دیدم آن طرف، خودشان را آزاد میگذارند و دنبال من نمیگردند.
حتی در نیمه دوم هم مردم با ماجرای دزدی و برنامهریزی برای آدم ربایی ارتباط برقرار میکنند؟
نه این قدر! اما مثل منتقدان نبودند. خودشان را راحت گذاشته بودند و بعد از فیلم راحت راجع به آن صحبت میکردند ولی حس کردم منتقدان از آن موقع به بعد را اصلا دوست نداشتند ببینند. یک حالت تدافعی گرفته بودند.
به تجربه اول در کارگردانی فیلم سینمایی خودتان از پنج چند ستاره میدهید؟
(میخندد) چرا پنج ستاره است؟! من هفت هشتتا هم دیدمها! تا به حال نه ستارهای برای خودم دیدم و نه دوست دارم به خودم ستاره بدهم. ولی به نظر خودم تجربه خیلی خوبی برای خودم بود.
و چقدر برای مخاطبان و منتقدان؟
مخاطب تا 50 درصد و منتقدان تا 40 درصد.
گفتید که میدانید در فیلم بعدیتان چه خواهید ساخت؟
بالاخره گوشههایی از کارهایی را که همیشه کردهام در نیمه دوم یا اول فیلم حتما باز خواهید دید.
دلتان نمیخواست کمی وودی آلنی بسازید؟ به ویژه اینکه در جاهایی به «پولو بردار و فرار کن» هم پهلو میزند.
این را چند نفر به من گفتهاند. من این فیلم را خیلی دوست دارم. بدم نمیآید با آن فیلم مقایسه شود.
قبلش فیلم را دیده بودید؟
آره ولی فیلم را با این هدف نساخته بودم که شبیه آن شود. تنها جایی که دیدم خیلی شبیه است، همان سکانس داروخانه است.
به تلویزیون هم برمیگردید یا سینما را ادامه میدهید؟
انشاالله. واقعا نمیشود گفت کی ولی کار میکنم. چون جزو علایق من است.
انگار این فاصله گرفتن از تلویزیون برای شما خوب بوده. بعد از برخوردی که با «بزنگاه» شد، بیشتر به سینما فکر کردید.
آره. فکر کنم برای همه مراسم تقدیر و تشکر برگزار کردند جز بزنگاه. تیترهای بزرگ زده بودند که شورای نظارت بر صدا و سیما شاکی شده بودند. ولی شما جوری میگویید از تلویزیون فاصله گرفتهام که انگار با نقشه بوده. اصلا اینجوری نیست؛ اصلا شاید سال دیگر رفتم تئاتر ولی الان نمیدانم که چکار کنم و بعدا چه اتفاقی میافتد. منظور نهایی من این است که من در کار هنری هیچ کاری را با برنامه از الان برای سه سال بعد انجام نمیدهم. این چیز بدی است، نمیگویم چیز خوبی است.
خیلیها برای خودشان برنامهریزی دارند. ممکن است از یک کاری خوشم بیاید که خیلیها دوست نداشته باشند ولی دوست داشته باشم که تجربهاش کنم. بنابراین نه برای این کارهایی که تا الان انجام دادم از سالهای قبل برنامه داشتم و نه برای بعدم برنامهریزی کردهام. این قدر آدم متفکری نیستم که بنشینم فکر کنم و برنامهریزی کنم که در آینده چه کارهایی قرار است انجام بدهم.
به این دلیل میپرسیم که شاید شما بگویید در سریالها همان سبک فیلمسازی را ادامه میدهم و در سینما تجربهگرایی را دوست دارم.
من استراتژی ندارم.
اینکه میخواهید کمدی را تغییر بدهید استراتژی است دیگر! برنامه میخواهد...
این آرزو است. من حس میکنم که میتوانم کارهایی انجام دهم ولی برنامه نریختم که سال دیگر یک دانه فیلم میسازم که مردم را راضی نگه دارم و با آن یکی کار منتقدان را. من توی همین یک کار میتوانم خراب کنم و بخشهایی از آن هم میتوانم خوب کار کنم. من واقعا دلی کار کردم. خوابم میآد هم دلی بود. دوست داشتم در تمام بخشها باشم و هی دخالت کنم و هی ایده بدهم و فکر کنم.
حالا با این تفاسیر، رضا عطاران بازیگر بهتری است یا کارگردان بهتری؟
این را شما باید بگویید! ولی علاقه من بازیگری است.
اولش گفتید دلم میخواهد همه جا سرک بکشم.
ته تهاش، این کار بازیگری را واقعا دوست دارم. چون واقعا مثل یک بازی است، فقط کمی جدیتر! بچه بودیم بازی میکردیم کسی نمیدید، حالا بازی میکنیم که مقداری دیده میشود و مورد نقد هم قرار میگیرد. ولی آن حس بازی که تحریکم میکند این است که من را به بچگی میبرد و از مشکلات (از اطرافیان تا اجتماع) فراریام میدهد! بازیگری را بیشتر دوست دارم چون دیگر مسئولیت کارگردانی روی دوش آدم نیست که حواس آدم به تمام جزئیات باشد. در کارگردانی هر اتفاقی بیفتد پای تو میگذارند ولی در بازیگری اینطوری نیست.
این از سهل گیری شما میآید.
کلا آدم تنبل و راحت طلبی هستم. دوست دارم که همه چیز بگذرد تا ببینیم بعد چه میشود.
یک جملهای که درباره شما میگویند این است که مهران مدیری خودش را جدی گرفته ولی شما نه. یعنی جاهطلبی ندارید.
اینکه گفتم کمدی را تغییر میدهم جاه طلبی است دیگر!
ولی این با این راحتطلبی تضاد دارد.
نه به نظرم این طوری نیست.
یعنی قرار نیست خودتان را جدی بگیرید؟
چه میدانم! شاید چون شما گفتید هفته بعد خودم را جدی گرفتم! یک گروه زدم و رفتم حسابی کار کردم. (بلند میخندد)
درباره استراتژی و برنامههای آینده میگویید نمیدانم ولی هدف بزرگی دارید. چه طوری به آن میرسید؟
با تجربه. بخش دیگرش هم این است که ممکن است ولش کنم! چون فکر میکنم برای من زیاد است. همین برای من بس است. اگر بخواهد خیلی سخت شود، حتما ولش میکنم و به بازیگری میچسبم.
تحویل گرفته شدن توی جدی گرفتن و برنامهریزی کردن برای کار چقدر تاثیر دارد؟
تشویق را همه دوست دارند و من هم خوشحال میشوم. یک بچه کوچک هم به من بگوید این کارت خوب بود خوشحال میشوم. همان قدر که اگر بگویند کارت خوب نبود، ناراحت میشوم. این منطقی است و درباره همه آدمها صدق میکند.
توی بازیگری هم این قدر سهل میگیرید؟ در کارنامهتان هم «اخلاقتو خوب کن» را دارید هم «بیخود و بیجهت» را که سطح متفاوتی دارند.
کدام بهتر است؟
خب بیخود و بیجهت خیلی بهتر است.
خب سلیقهها خیلی متفاوت است. من خودم هم «بیخود...» را دوست دارم. ولی احساس من این است که مردم آن یکی را بیشتر دوست دارند. فروشش بد هم نبوده. فروش «بیخود و ...» را هم می بینیم.
اما «اسب حیوان نجیبی است» بد نفروخت.
نمیشود این جور مقایسه کرد. الان مثال دیگری میزنم. «ورود آقایان ممنوع» هم هست. کدام بهتر است؟
شما کدام جنس را دوست دارید؟
من میخواهم بگویم همه اینها چرت است. همه چیز سلیقه است. بخش عظیمی از مردم همین راحت طلبی را دوست دارند. فیلمی که فکر نکنند و بیایند بنشینند با فکر آزاد، بنشینند و بخندند. یعنی آن چیزی که من میگویم میخواهم کمدی را تغییر بدهم کار اشتباهی است. برای همین هم میگویم که واقعا اگر ببینم سخت است، میروم سراغ آن چیزی که مردم بیشتر دوست دارند.
خب یعنی از کلیشه شدن نمیترسید؟ از اینکه در نقش آدم سهلگیر و رها بمانید.
چرا. چون بازیام جدیتر شده و دیگر بازی بچگی نیست و بالاخره باید از این چیزهایش هم بترسیم. مثل رفیق خوبی که همیشه و دائم کنارمان هست و بعد از مدتی میگوییم برو یک مدت تنها باشم. تکراری بودن حتما اذیت میکند.
طعم سیمرغ گرفتن خوب بود؟
باعث میشود که من حداقل انرژی مضاعفی برای کار بعدی داشته باشم تا سعی کنم اتفاقاتی در آن کار بیفتد.
برخورد اولتان با منتقدان در جشنواره چطور بود؟
من خیلی منتقد در کنفرانس مطبوعاتی ندیدم. بیشتر آنهایی که حال کرده بودند، آمده بودند و تعریف میکردند. توی جمع بندی همه میگویند نیمه اول بسیار خوب است و در نیمه دوم شرایط عوض میشود.
در داوری جشنواره به چه چیزی توجه نشد؟ بازیگری، کارگردانی، فیلمبرداری و ...
من از همه بخشها راضی هستم. آن رشتههایی که باید به آنها توجه میشد، کاندیدا شدند. طراحی صحنه و لباس، گریم، آقای عبدی هم که خدا را شکر شد، آقای گیتیجاه هم همین طور. بازی سروش را هم دوست داشتم. خانم زارعی ولی نشد. موسیقی حمید صدری را هم خیلی دوست داشتم.
اکبر عبدی یک شاهکار بود که به حقش هم رسید؛ ایده شما بود؟
قبل از پیش تولید قرار بود یک خانم بیاید بازی کند. توی متن هم همین جوری بود اما روز اول پیش تولید به این نتیجه رسیدم که آقای عبدی بازی کنند. این ایده به ذهنم رسید و دیدم که با همین ایده، ریزهکاریهای زیادی میتواند به فیلم اضافه شود؛ مثل گرفتن دست پسرش، بغل کردن و خیلی چیزهای دیگر. از این انتخاب و اتفاق خیلی راضیام.