آفتابنیوز : آفتاب: در ۲۰ ژوییهٔ ۲۰۱۲ با اخبار تیراندازی وحشتناک در سینمای آرورا کلرادو از خواب بیدار شدم. براستی چرا چنین واقعهای رخ داده است؟ چه بر سر انسان میآید که به چنین کار شرمآور و نفرتانگیزی دست میزند؟
این رویداد بیدرنگ مرا به یاد جنایتی فجیع انداخت که بیش از ۳۰ سال قبل در تاریخ ۱۹ اوت ۱۹۷۸ در ساعت ۵/۸ بعدازظهر در سینمایی سرپوشیده رخ داد؛ البته در ایران نه در ایالات متحده. شانزده سال بیشتر نداشتم و با مادربزرگم تعطیلات تابستانی را در شهر نیشابور در شمال شرقی ایران میگذراندم. آن روز غروب همراه صدها تماشاگر در سینمایی که به خانوادهٔ ما تعلق داشت به تماشای فیلم نشسته بودم. در سینما «ایران» نیشابور. مادر بزرگ من زنی ارمنی بود که از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه گریخته و در ایران سکونت گزیده بود. نخستین سینمای نیشابور را ساخته بود و فیلمهایی از سراسر جهان را با دوبلهٔ فارسی نمایش میداد. در آن شب گرم تابستانی، هزاران کیلومتر آن طرفتر در شهر آبادان واقع در جنوب غربی ایران هم حدود ۴۳۰ نفر داشتند در سینما رکس یکی از فیلمهای جنجالی ایران به نام «گوزنها» را تماشا میکردند. صبح روز بعد که از خواب بیدار شدم خبر رسید که آتشسوزی ویرانگری در سینما رکس رخ داده است و بیش از چهار صد نفر جان باختهاند.
آن روز صبح پریشان و بهتزده در اتاق نشیمن خانهٔ مادربزرگ جمع شدیم و همراه سایر مردم کشور سوگوار بودیم. طبق گزارشهای اولیه، ایراد در سیمکشی برق و دستگاه تهویه، علت آتشسوزی بود. طبق خبرهای بعدی، درهای خروجی سینما را هم قفل کرده بودند تا کسی نتواند خارج شود. روزنامهها نوشته بودند که رانندهٔ نوعدوستی پیشنهاد کرده بود که با کامیونش در ورودی سینما را بشکند و پلیس جلویش را گرفت و نگذاشت چنین کاری کند. نیروهای آتشنشانی حدود نیم ساعت پس از دریافت آژیر به صحنه رسیدند اما متوجه شدند که آب کمی برای اطفاء حریق به همراه دارند. در نهایت، در بیرون از سینما کاری از دست کسی برنیامد و صدها انسان بیگناه و به دام افتاده در داخل سینما جانشان را از دست دادند.
شرایط آتشسوزی و ناکارآمدی پلیس و نیروهای امدادگر باعث سوءظن مردم شد. چون ایرانیها به رسانههای دولتی شاه اعتماد نمیکردند، نظریههای خاص خودشان را داشتند، به طوری که خیلی زود افکار عمومی دو دسته شد. یک دسته بنیادگرایان اسلامی را مقصر دانستند (بنیادگرایانی که مخالف شاه و حکومت وی و تمامی شکلهای سرگرمی مثل سینما بودند) و دسته دیگر انگشت اتهام را به سوی سازمان اطلاعات و امنیت شاه (ساواک) نشانه گرفتند و معتقد بودند که این آتشسوزی را به پا کرده است تا بنیادگرایان را بدنام کند و آنها را ستیزهجویانی بیشفقت جلوه دهد. مقصر هر کس که بوده باشد آتشسوزی سینما رکس تا پیش از حادثه ۱۱ سپتامبر بدترین عمل تروریستی در تاریخ نوین بود.
از نگاه من که نوجوانی بیش نبودم اخبار سالهای دههٔ ۷۰ میلادی پر بود از اخبار جنگ و انقلابها و عملیات تروریستی گروههایی چون ارتش جمهوریخواه ایرلند، سازمان آزادیبخش فلسطین، ارتش جنوب لبنان، جبههٔ خلق برای آزادی فلسطین، بریگاد سرخ و انبوهی از گروههای دیگر که با بمبگذاری، هواپیماربایی، گروگانگیری (مثل گروگانگیری در المپیک مونیخ، ۴۵ وزیر کشورهای عضو اوپک)، آدمربایی و به قتل رساندن سیاستمداران (مثل آلدو مورو نخستوزیر ایتالیا)، و کودکان ثروتمندان (ژان پل گتی و پتی هرست) در میان مردم بیگناه وحشتافکنی میکردند. اما عملیاتی تروریستی که آن قدر به ما نزدیک بود مرا تا مغز استخوان تکان داد. چطور میشد عاملان آتشسوزی سینما رکس را از آتش زدن سایر سینماها در ایران بازداشت؟ در آن روزها و ماههای پیش از سرنگونی شاه، معترضان به خیابانهای شهرهای ایران ریخته بودند و از سر خشم شعار سر میدادند و افول اخلاقی کشور را به سبک زندگی بیبندوباری نسبت میدادند که اعتقاد داشتند متاثر از هنرهای مخرب مانند سینما است.
فریب خوشبینی سادهلوحانهٔ سالهای جوانی را خوردم و با کنار زدن هراس از ذهنم خودم را متقاعد کردم که تکرار ماجرای ناگواری چون آتشسوزی سینما رکس اندک است یا در کل چنین احتمالی وجود ندارد. اما در عید کریسمس دسامبر ۱۹۷۸ گروهی سینما «ایران» و خانهٔ مادربزرگم را آتش زدند. خوشبختانه سینما را دیروقت شب آتش زدند که تعطیل بود و کسی درون سینما نبود. هنگامی که این ماجرا رخ داد مادربزرگم همراه پدر و مادر و برادر کوچکترم صدها کیلومتر آن سوتر در تهران بودند و خودم هم در دانشگاهی در آمریکا درس میخواندم. مادربزرگم اندکی بعد از آنکه خبر سوزاندن سینما را شنید بر اثر سکتهٔ قلبی درگذشت.
اندکی پس انقلاب مبارزهٔ طبقاتی بیامان جمهوری اسلامی با هر آن که حامی یا همدل شاه و جهان غرب بود، آغاز شد. حکومت جدید با قاطعیت حکومت فاسد قبلی را عامل آتشسوزی سینما رکس اعلام کرد و به دستگیری مقصران همت گماشت. در همین ارتباط یکی از افسران ارتش دستگیر شد و خیلی زود به اتهام جنایت اعدام شد. یکی از چهار عامل واقعی آتشسوزی با شنیدن این خبر خودش را به مقامات تسلیم کرد.
همان طور که در گذشته شایع شده بود آتشسوزی کار چهار نفر بود و فقط یکی از عاملان آتشسوزی توانست از آتش جان سالم به در ببرد و تا هنگامی که تحمل داشت خود را مخفی کرد اما سرانجام به این جنایت اعتراف کرد زیرا طاقت آن را نداشت که ببیند افتخار این کار به نام شخص دیگری ثبت شود.
کشتن چهار صد نفر انسان بیگناه برای عموم ایرانیان قابل بخشش و فراموشی نبود. حکومت نوپای اسلامی در سال ۱۹۸۰ تنها تروریست بازماندهٔ عملیات آتش زدن سینما رکس را به خاطر کشتن بیش از ۴۰۰ نفر محکوم و حکم اعدام وی را صادر کرد.
دیوید بروکس در مقالهٔ اخیرش در نیویورکتایمز نوشته است که در دههٔ ۱۹۹۰ دستکم ۱۱ کشتار و در دههٔ گذشته دستکم ۲۶ کشتار صورت گرفت. بروکس مینویسد: «ذهنیت عاملان کشتار را که بررسی کنیم با توهمی ژرف، روانگسیختگی درمانناپذیر و غرور به شدت جریحهدار شدهشان مواجه میشویم.» شاید هرگز ندانیم که انگیزهٔ جیمز هولمز از تیراندازی در سینمای آرورا چه بود. تیرانداز آرورا نیز لابد مانند آتشزنندگان سینما رکس آبادان در ۳۴ سال پیش دچار توهم بوده و به خاطر رسیدن به شهرت و آوازه به خشونتی هراسانگیز دست زد. قاتلانی که در مسیر نابودگری قرار میگیرند از هر ابزاری برای تحقق هدفشان استفاده میکنند، خواه زرادخانهای پر از اسلحه باشد خواه بشکهای پر از بنزین و کبریت.
چیزی نمانده بود که تمام امیدم به انسانیت را از دست بدهم که به وبلاگ جالب و خواندنی مارک مورفورد برخوردم. مورفورد در یکی از مطالب وبلاگش پیام توییتری هله گانشتاد بعد از کشتار سال قبل در اردوگاه جوانان در نروژ را آورده است: «اگر یک نفر میتواند این همه رنج به بار آورد تصور کنید که با همدیگر چه بسیار میتوانیم مهر بیافرینیم.»
مورفورد مینویسد: این پیام توییتری به دیدگاهی ملی در نروژ تبدیل شده است و پژواک آن به کلرادو و فراتر از آن رسیده است.
من هم طنین این پیام را در قلب خود میشنوم.
جاسمین کئوهنرت/ ترجمه: عباس زندباف/ تاریخ ایرانی