کد خبر: ۲۳۱۷۶
تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱۳۸۴ - ۱۲:۵۶

مانیفست آقای سوسیالیست

آفتاب‌‌نیوز : ایناسیورامونه، در معرفی من از عبارت« رهبری متفاوت و جدید» استفاده کرد. من این عبارت را به ویژه با توجه به اینکه از ذهن خلاق و روشنی چون ایناسیو منبث شده است، می پذیرم اما همزمان تاکید می کنم که تحت تاثیر بسیاری از رهبران« قدیمی» بوده ام. 

برخی از این رهبران بسیار قدیمی هستند، برای مثال « عیسی مسیح» یکی از بزرگترین انقلابیون و مبارزان ضدامپریالیسم در تاریخ جهان است. مسیح واقعی، حامی فقرا بود . . . سیمون بولیوار، مردی بود که سرزمین ها را در نوردید و مردم را آکنده از امید کرده و به آزادی آنها یاری رساند. . . یا دکتری آرژانتینی که نشسته بر پشت موتور سیکلت به امریکای مرکزی آمد و شاهد حمله به گواتما در سال 1955 بود، تجاوزی که تنها یکی از انبوه موارد خیانت امپریالیسم امریکای شمالی در این قاره است.
بگذارید یادی هم از پیرمرد ریشو بکنم؛ فیدل کاسترو . . . یا آبرولیما، آرتیگاس، سان مارتین، امیلیانو زاپاتا، پانچو ویلا، ساندینو، مراتسان، توپک آمارو و . . . . . من از تمامی این مردان پیر و کهن الهام گرفته ام. 

این مردان کهن هر کدام به باوری تعهد داشتند، از اعمال قلب خود این تعهد را احساس می کردند من اکنون آنها را درک می کنم، چرا که خود نیز به باوری متعهد شده ام، تعهدی شدید. این مردان کهن اکنون همگی بازگشته اند! 

امروز چندین میلیون هستیم
یکی از این مردان کهن هنگامی که دستان و پاهایش به اسب بسته شده بود و جسمش چند پاره می شد، هنگامی که امپریالیست هایی که همواره شرور و خشن و بیرحم بوده اند ـ و امپریالیسم همیشه فارغ از پوشش و زبانی که بر می گزیند بیرحم و خشن و سرکوبگر هست ـ تصور می کردند از شر وجود او رها شده اند، هنگامی که مرگ را احساس می کرد فریاد زد:« من امروز می میرم اما روزی باز خواهم گشت و آن گاه نه یک تن که میلیونها تن خواهم شد.» آتاهولاپا اکنون در قالب میلونها تن بازگشته است.
 
توپک آمارو نیز بازگشته و در جسم میلیونها تن حلول کرده است. بولیوار، زاپاتا و دیگران نیز هر یک تبدیل به میلونها تن شده و بازگشته اند. آنها بازگشته اند و در کنار ما قرار گرفته اند، در همین استادیوم گیگانتینو( محل برگزاری سخنرانی)
 
یک شبه نظامی دیگر !
من هرگز احساس« رئیس جمهور» بودن نداشته ام. ریاست جمهوری و رئیس جمهور بودن تنها یک « موقعیت» است.
من همان نقشی را در یک « تیم» بر عهده دارم که دیگران نیز ایفا می کنند من یک سرباز هستم. من مردی هستم متعهد به تصویری که از« دنیایی دیگر» باور خود دارد، دنیایی « بهتر» که تحقق آن برای حفظ این کره الزامی است. من تنها یک شبه نظامی دیگر در خدمت انقلاب هستم. 

دوستان و دشمنان       
من از بدو ورود به مدارس نظامی یک مائوئیست بودم. من آثار چه گوارا را مطالعه کرده ام و نوشته های بولیوار، نطق ها سخنرانی های او را خوانده ام. این روند من را تبدیل به یک مائوسیت بولیواریایی کرد، ترکیبی از هر دو تفکر.
مائو می گوید برای هر انقلابی ضروری ترین مساله تبیین شفاف و واضح دوستان و دشمنان است. در امریکای لاتین، این امر از اهمیت بسیاری برخوردار است. 

مسیر انقلاب               
من متقاعد شده ام که تنها راهی که می تواند ما را از این سراسیمگی و همزمان سردرگمی تاریخی، که اکنون قرن هاست سایه شوم خود را بر سر ما گسترانده است نجات بخشد« انقلاب» است.
«جنوب» به باور ماریو بندتی ( نویسنده اروگوئه ای) واقعیتی ملموس است. انقلابیون بسیاری در امریکای شمالی و اروپا حضور دارند اما من بر این باورم‌ ـ و شاید هم در باور خود دچار اشتباه شده باشم ـ که این جنوب است که در آن بیشترین میزان آمادگی و همزمان نیاز به تغییری جدی و اساسی احساس می شد. 

در دهه 1950، در جریان اجلاسبی که به شکل گیری جنبش عدم تعهد منجر شد، برای نخستین بار مفهوم « جنوب» هم متبلور شد. از آن زمان تاکنون، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سقوط دیوار برلین و حوادثی که استیگلیتس از آنها به عنوان« رویدادهای شادی آفرین دهه 90» یاد می کند، باعث شد تا ما در طی مسیر دچار وقفه شویم. ما همه درگیر شادی زاید الوصفی بودیم که این حوادث با خود آورده بودند. پایان تاریخ، عصر فن آوری و در نهایت انسداد و انجماد تحرک های منبعث از شکل گیری مفهوم« جنوب» حاصل چنین شرایطی بود. در این میان هیچکس انتظار آوار شدن بهمنی را که از سوی واشنگتن به سوی ماگسیل داشته شده بود، نداشت. 

استعمارگری نوین در لباس نئولیبرالیسم در حال گشودن راه خود بود. سیاست های صندوق بین المللی پول هم در این میان نطفه شوم استعمار نوین را در بطن امریکای لاتین جای می داد.
اکنون با مشاهده این تحولات، فرصتی طلایی به وجود آمده است تا بر این موضوع تاکید کنم که برای نجات جهان، آن چه که در مرحله نخست بدان محتاج هستیم بازیابی مفهوم« جنوب» است. 

بازیابی مفهوم جنوب، اما از چه اهمیتی برخوردار است؟ شاید بسیاری از ساکنان شمال این موضوع را در نیابند که آینده« شمال» بستگی به « جنوب» دارد چرا که اگر ما ندانیم که چه باید انجام دهیم، اگر واقعا تلاش نکنیم که جهان بهتری را محقق سازیم یا اگر در این راه شکست بخوریم، در ورای تفنگداران امریکایی و بمب های مرگ آفرین« آقای بوش» و تلاش او برای تحمیل دکترین خود به همگان باید نظاره گر نابودی جهان باشیم. این روند تنهادر صورتی قابل توقف است که قدرت کافی و انسجام لازم در جنوب برای مقابله با آن وجود داشته باشد.
حتی پیش از ذوب شدن انبوه یخ های قطبی و غرق شدن تمامی کشورها زیر اقیانوسی از آب، این کره خاکی شاهد صدها نزاع خونین دیگر خواهد بود. مردمان جهان حاضر نخواهند بود که تحمیل مدل نئولیبرال را بدون هیچ مخالفتی قبول کنند. آنها ترجیح می دهند در مبارزه ای رویاروی جان خود را از دست بدهند تا از گرسنگی تلف شوند. 

تازیانه« ضد ـ انقلاب»          
تروتسکی می گوید که هر انقلابی نیازمند تازیانه «ضد ـ انقلاب» است. ما این تازیانه را با تمام وجود احساس کرده ایم. تبعیض اقتصادی، اجتماعی و حتی رسانه ای، تروریسم، بمب، خشونت، خون و مرگ، کودتا، نهادهای نمایشی، فشارهای بین المللی و ده ها تازیانه دیگر. امپریالیسم همواره قصد داشته است ونزوئلا را تبدیل به کشوری فرمانبردار کند و قدرتی فرا ملی را بر فراز قانون، نهادها و خواست مردم حکمفرما کند. مردمان ونزوئلا اما در این میان به الیگارشی نشان دادندکه هرگز تسلیم نخواهند شد. 

ما مقاومت کردیم. ما از خود دفاع کردیم و سپس در موقعیت حمله متقابل قرار گرفتیم. حاصل این شرایط در سال 2003 مشخص شد. شرکت نفت ونزوئلا پس از مدت های طولانی سلطه الیگارشی و امپراطوری امریکای شمالی، بار دیگر از آن ملت شد. 

ما اکنون 4 میلیارد دلار را به سرمایه گذاری اجتماعی، آموزش، بهداشت و مسکن اختصاص داده و فقیرترین اقشار اجتماع را از آن بهره مند کرده ایم. نئولیبرال ها می گویند ما پول خود را به هدر می دهیم و آن را روانه زباله دان می کنیم. . . واقعیت این است که آنها ترجیح می دهند ثروت را با معاملاتی غیر واقعی و نا سالم میان خودشان تقسیم کنند تا به دیگران سهمی نرسد.
ما برای آموزش همگان را دعوت کرده ایم، مادر بزرگ ها، نوه ها و تمامی افرادی که در فقر بدبختی زندگی می کنند. 

ما سیستمی را آفریده ایم که به حدود نیم میلیون نفر سالانه 100 دلار پرداخت می کند. این رقم در مجموع به 600 میلیون دلار بالغ می شود، مبلغی که پیش از این از ما سرقت می شد اما اکنون ما با توزیع آن میان فقرا و نیازمندان به آنان قدرت دفاع از خود و همزمان رهایی از فقر را داده ایم. ما ثروت ملی را برای رها کردن ملت از فقر به کار گرفته ایم. 

ماموریت ما، اما پایان نگرفته است. ما هنوز هم ماموریت های دیگری در پیش داریم. نبردی صلیبی، اما در درون مرزهای خود؛ نبردی که نیازمند حضور همگان است اعم از نظامی و غیر نظامی، پیر یا جوان. جوامع ملی و محلی نیز در این میان باید نقشی را بپذیرند. کوبای انقلابی در این راه پیشگام شده است.
امروز 25 هزار دکتر و دندانپزشک کوبایی به همراه پرستاران مرد و زن و نزوئلایی، در میان فقیرترین اقشار کشور ونزوئلا زندگی می کنند. در سال گذشته 50 میلیون مورد بیماری توسط این افراد مورد مداوا قرار گرفته است ، به عبارت بهتر به ازای هر ونزوئلایی دو بیماری!
پیش از این، هزینه مربوط به بهداشت و درمان از کشور خارج می شد. 

کاپیتالیسم یعنی وحشی گری  
پیشتر، آموزش خصوصی شده بود؛ طرح امپریالیستی با اندیشه ای نئولیبرال. سیستم خدمات بهداشتی هم خصوصی شده بود. خصوصی شدن بهداشت هرگز قابل قبول نیست چرا که دستیابی به درمان از اصول ابتدایی حقوق بشر است. 
بهداشت، آموزش، آب، انرژی، خدمات عمومی و . . . را نمی توان در اختیار بخش خصوصی قرار داد چرا که مانع دستیابی مردم به آنها می شود. این مسیر تنها به وحشی گری منتهی می شود. کاپیتالیسم یعنی وحشی گری. 

نزدیکی بیشربه سوسیالیسم. من هر روز بیش از پیش به این باور می رسم که نجات ما وابسته به طی یک مسیر است: 
دوری بیشتر از کاپیتالیسم و نزدیکی بیشربه سوسیالیسم. 

ما باید کاپیتالیسم را سرنگون کنیم اما سرنگونی کاپیتالیسم نمی تواند از درون صورت بگیرد. کاپیتالیسم را باید با سوسیالیسم، برابری و عدالت سرنگون کرد. مسیر سرنگونی کاپیتالیسم از سوسیالیسم می گذرد. 

من همچنین بر این باور هستم که سرنگونی کاپیتالیسم از طریق دموکراسی نیز امکان پذیر است، هر چند باید مراقب بود که منظور کدام دموکراسی است. قطعا دموکراسی که « سوپر من» مبلغ آن است نمی تواند کاپیتالیسم را سرنگون کند. 

تاکتیک ها                  
هر چند من در زمره تحسین کنندگان جدی چه گوارا هستم، اما تفکر وی اکنون تحقق پذیر نیست. واحد چریکی او، شامل یکصد مرد در کوهستان، شاید در کوبا موفق علل کرده است، اما شرایط در نقاط دیگر متفاوت است. به همین دلیل بود که چه در بولیوی کشته شد. تاریخ به ما نشان داده است که تئوری او مبنی بر« یک، دو، سه ویتنام» موفق نبوده است. 

شرایط امروز با جنگ چریکی سازگار نیست. تشکیل هسته های چریکی که امکان محاصره آنها توسط رنجرها در کوهستان و یا تفنگداران دریایی وجود دارد ـ موضوعی که در قتل چه گوارا روی داد و ما شاهد شکست گروهی متشکل از 50 چریک در برابر 500 سرباز بودیم – منطقی نیست. از سوی دیگر ما اکنون میلیونها نفر هستیم. آنها چگونه می توانند میلونها نفر را محاصره کنند؟! باور کنید . .. شاید حتی ما بتوانیم آنها را محاصره کنیم! 

می گویید این امر در شرایط فعلی امکان پذیر نیست. من معتقدم که به تدریج این امر روی خواهند داد. 

امپراطوری ها گاهی محاصره نمی شوند بلکه از درون فرد می پاشند و در نهایت سرنگون می شوند. امپراطوری مردم و تمامی امپراطوری های اروپایی در قرن های گذشته به همین صورت سرنگون شده اند. مطمئنا روزی این فروپاشی درونی در ایالات متحده، که هم اکنون هم چون خوره ای به جان آن افتاده است، امپراطوری امریکا را نیز سرنگون می کند. در آن زمان مردمان بزرگ سرزمین مارترلوترکینگ، مردمان بزرگ ایالات متحده و برادران ما آزاد خواهند شد. 

ماهنوز اعلام پیروزی نکرده ایم، اما واقعیت نشان می دهد که در مسیر پیروزی گام بر می داریم، تنها باید هر روز زمینه تداوم حرکت را بیش از پیش فراهم کنیم. من هر روز به خواهران و برادران هم رزم این موضوع را یادآوری می کنم. همانگونه که « چه» گفته است ما نیازمند کارآیی انقلابی هستیم تا با بوروکراسی و فساد بجنگیم. 

رفراندوم                        
سال 2004 برای ما با موفقیت های سیاسی بزرگی همراه بود. گفته می شد که من به هر روشی برای جلوگیری از رفراندوم متمسک می شوم. نئو لیبرال ها می گفتند که من از مردم هراس دارم، چه دروغ های عجیبی!. من هرگز از رفراندوم جلوگیری نکردم. اپوزیسیون باید مطابق شرایط مندرج در قانون اساسی در زمان مقرر امضاهای لازم را جمع آوری می کرد. این امر در نهایت بدون دخالت امریکا و به شکل قانونی صورت گرفت. ما با 60 درصد آرا در رفراندوم 15 آگوست پیروز شدیم. میزان رای اکتسابی ما بیشتر از پنج سال قبل بود. در انتخابات منطقه ای نیز در اغلب 24 استان اکثریت را بدست گرفتیم. این رفراندوم در نهایت گامی به جلو برای مدل سوسیالیستی اشتراک گرای ما محسوب می شد. 

اقتصاد و ادغام                
در سال های 2003 و 2004 ما شاهد تقویت اقتصاد ونزوئلا بودیم. صنعت کشاورزی ما رشد کرد. برای نخستین بار در طی دورانی طولانی ما می توانیم با غرور بگوییم که دیگر نیازی به واردات برنج نداریم، در غلات به خود کفایی رسیده ایم و با طی طریقی که به نجات کشاورزی کشور منتهی شد اکنون« استقلال غذایی» داریم. 

در سال 2004 ما به مرکوزور ( بازار مشترک امریکای جنوبی) پیوستیم، هر چند من از منتقدان این بازار محسوب می شوم، اما در نهایت به آن پیوستیم. پنج سال پیش من به دلیل حضور در اجلاس « امریکاس» در کانادا مورد انتقاد قرار گرفتم، اما واقعیت این بود که من تنها چهره ای بود که با FTAA مخالف کردم چرا که آن را چیزی جز یک پروژه استعماری نمی دانستم. ما خواهان ایجاد آلترناتیو همگرایی بودیم که به آن آلترناتیو بولیواریایی با ALBA می گوییم. این پروژه در حال پیشرفت است، هر چند ممکن است انتقاداتی در مورد عدم پیشرفت سریع آن ابراز شود، اما باید واقعیت ها را در نظر داشت و زمان بندی را بر اساس آن تعیین کرد. 

با برآمدن خورشید اول ژانویه 2005، FTAA روانه جهنم شد! آقایان FTAA اکنون کجاست؟ 

پاسخ را من می دهم: مرده است. هنوز نهادهای مشابه کوچکی وجود دارند اما امپراطوری امریکای شمالی دیگر دارای قدرت کافی نیست که علیرغم تمامی تهدیدات و فشارهای خود بتواند مدلی امپریالیستی و استعماری دیگری را قدرت کافی نیست که علیرغم تمامی تهدیدات و فشارهای خود بتواند مدلی امپریالیستی و استعماری هم چون FTAA ، بر این قاره حکمفرما کند. من نمی خواهم در مورد ضعف دشمنان مبالغه کنم چرا که آنرا خطایی بزرگ می دانم. با این وجود تصور می کنم شناسایی نقاط ضعف دشمنان کاملا هدفمند و منطقی است.

 اگر شما به این باور غلط رسیده باشید که دشمن شکست ناپذیر است، مطمئن باشید که هرگز توان شکست دادن دشمن را نخواهید داشت. 

در تاریخ ویتنام را شاهد هستیم، هم چنان که مردم عراق را می بینیم که در برابر حمله و تجاوز مقاومت می کنند، کوبای انقلابی هم با گذشت چهل سال هم چنان در حال مقاومت است. ونزوئلای بولیواریایی نیز اکنون 6 سال است که مقاومت می کند. امپریالیسم امریکای شمالی رویین تن نیست.
توجه ضربه پذیری امپریالیسم بسیار مهم است چرا که افرادی وجود دارند ـ و عموما با نیات خیر ـ که معتقدند امپریالیسم رویین تن است و ما نمی توانیم حتی با گلبرگ های گل سرخ ضربه ای به آن وارد کنیم چرا که امپراطوری ممکن است خشمگین و بر آشفته شده و واکنش نشان دهد. 

غول امپریالیسم اما ضربه ناپذیر نیست. این امر، اما باعث جدی تر شدن تهدید می شود چرا که امپریالیسم به تدریج به نقاط ضعف خود پی برده و برای ممانعت از ضربه خوردن به خشونت روی می آورد. حمله به ونزوئلا و به کارگیری خشونت نشانه ای از این ضعف است؛ ضعف ایدئولوژیک. 

امریکای لاتین با‌ آنچه که 5 سال پیش شاهد آن بودیم تفاوت هایی اساسی کرده است. من، گذشته از احترامی که برای سایرین قایل هستم، اما واقعا امکان اظهار نظر در مورد شرایط داخلی سایر کشور ها ندارم. 

در ونزوئلا، در دو سال نخست، بسیاری از همراهانم، مرا به شدت مورد انتقاد قرارداده و از من می خواستند که با اتخاذ مواضعی رادیکال تر روند اصلاح امور را تسریع کنم. من اما معتقد بودم که زمان مناسب فرا نرسیده است، چرا که هر فرآیندی دارای مراحل مختلف است. هم زمان، توجه داشته باشید که هر فرآیندی دارای مراحل متعددی است. روند طی این مراحل نه تنها با شرایط داخلی کشور در ارتباط است بلکه باید وضعیت و شرایط بین المللی را نیز در نظر گرفت.

 شما می توانید با من مخالفت کنید اما من خطاب به شما می گویم که من به «لولا» علاقمندم، او مرد خوبی است و قلبی بزرگ دارد. او یک برادر و یک هم رزم خوب است. من مطمئن هستم که ما به همراه سولا و مردمان برزیل، نستور کرشنر و مردم آرژانتین، تابارز واسکوئز و شهروندان اروگوئه، راه را به سمت و سوی تحقق رویایی امریکایی لاتینی متحد و متفاوت گشوده و طی خواهیم کرد.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پربحث ترین عناوین
پرطرفدار ترین عناوین