کد خبر: ۲۵۰۴۴۸
تاریخ انتشار : ۰۹ تير ۱۳۹۳ - ۰۸:۴۵

تکثر قومی و زبانی، اساس هویت ایرانی است

شاید کمتر کشوری را بتوان یافت که از کثرت و در عین حال وحدت و یکرنگی اقوام ایرانی برخوردار باشد. مروری بر تاریخ چندهزار ساله این مرز و بوم، خود گواهی بر این ادعاست. بهره گیری از چنین غنایی در راستای غنی سازی فرهنگی ملی ایران اسلامی، نه فقط یک فرصت، بلکه یک تکلیف بر مسوولان و آحاد مردم جامعه است.
آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: سرویس اجتماعی - شهروز ابراهیمی*- دوره حکومت رضاخان در ایران، همواره با مشکلات عدیده ای همراه بود که عمدتأ ساختاری و مستدام بوده اند. از قحطی و فساد اداری گرفته تا استبداد و مداخلات خارجی به انحاء مختلف، اما یک معضل جدید که مشخصا محصول تفکرات رضاخان بود و قبل از وی هرگز موضوعیت نداشت موضوع سیاست زبانی بود که رفته رفته تبدیل به یک مشکل ساختاری شد.

از زمان رضاخان پهلوی، موضوع زبان ماهیت امنیتی به خود گرفت و موجب نشأت گرفتن برخی چالش ها از سیاست های زبانی شد. هر چند بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با قوت گرفتن تفکر ملی و اعتقادی، این معضل کم رنگ شد ولی باید پذیرفت هنوز بطور کامل از میان نرفته است.  این میراث شوم که در مقاطع زمانی مختلف ابزار سوء استفاده قدرت های خارجی شده است قطعا جایگاهی در ساختار ایران اسلامی ما ندارد و امید می رود که دولت یازدهم با تدبیر و در چارچوب اخلاقیات دینی و اسلامی و نیز در حیطه قانون اساسی، با ایجاد تشکیلات و نهادسازی لازم، بطور جدی جهت ریشه کن کردن این چالش، گام بردارد چراکه از همه جهات به نفع منافع ملی، وفاق ملی، برابری، عدم تبعیض در تمام وجوه از وجوه اقتصادی- اجتماعی گرفته تا فرهنگی و زبانی... است.

به نظر می رسد این انتظار از دولت اعتدال گرای تدبیر و امید به شکل جدی تری مطرح است تا در چارچوب تساهل و تسامح و البته بطور قانونی در راستای ایجاد فرصتهای جدید گام بردارد تا  بهره گیری موثر از مزایای تنوع زبانی- قومی در کشور بیش از پیش میسر گردد.

بدون تردید هر تفکر افراطی (هر چند در اقلیت کامل) که تمامیت خواه و پیرو سیاست واگرایی و تشدید تنش های قومی باشد باید طرد شود و سیاست احترام و به "رسمیت شناختن" (اصطلاح به عاریت گرفته از ویل کیملیکا) توسط دولت بطور جدی و عملی در دستور کار قرار گیرد تا جامعه ایران اسلامی با کمترین چالش واگرایی ممکن مواجه شده و دولت تدبیر و امید رویکرد تساهل قومی- زبانی را همراستا با منشور شهروندی و با اجرای اصول قانون اساسی (اصول 15و 19) نهادینه سازد.

در یکی دو قرن اخیر برای آن دسته از کشورها که به دنبال جدایی از استعمار و نجات مام میهن از گرفتاری در جنگ (مثل ترکیه درجنگ جهانی دوم) بودند سیاست زبانی -جدای از این که اصولا به حاشیه راندن زبان های قومی دیگر درست نیست- کارکرد وحدت بخشی داشت و به حفظ استقلال کشور و مشروعیت بخشیدن به رهبران کمک می نمود. اما شگفت انگیز است که ایران در دوره ای که نه دغدغه جدی تجزیه را داشت و نه بطور رسمی مستعمره بود، سیاست زبانی رضاخان را بدون هیچ توجیه عقلانی تجربه کرد. چنین سیاستی فاقد کارکرد بوده و تقلیدی ناشیانه از کمال آتاتورک بود و البته از ویژگی های روانشناختی دیکتاتوری رضاخان نیز نشأت می گرفت.

نکته در اینجاست که همین سیاست بعدها به چالش های بزرگی (بویژه در دوره محمد رضا شاه) تبدیل شد. در جامعه ما این چالش به انحاء مختلف وجود دارد که عمدتأ وقتی دولت های اصلاح طلب بر سر کارآمده اند با توجه به تاکید بر حقوق قومی و زبانی، این چالش کمتر و برعکس در دوره تمامیت خواهان همچون دو دوره قبل ریاست جمهوری، بیشتر شده است. واقعیت وجود این چالش را (هر چند که کم رنگ باشد) هیچ کس نباید انکار نماید چراکه نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه نقص در توصیف آنچه که جریان دارد، نقص در تبیین را به دنبال داشته و نقص در تبیین، راه حل ها و پیش بینی روندها را دچار کاستی کرده و در نهایت مشکلات موجود به آینده موکول می گردد.

به قول صادق زیبا کلام در مصاحبه ای تحت عنوان " نقش و جایگاه آذربایجان و تبریز"، حرف نزدن در مورد یک موضوع اجتماعی که ما از آن خوشمان نمی‌آید باعث محو شدن و یا غیب شدن آن نمی‌شود. البته آنجا که دکتر زیبا کلام موضوع گزینش و ارجحیت دو زبان برای عامه (مثلأ فارسی و انگلیسی یا ترکی و فارسی) را مطرح می کند، لازم است که به قدرت و غلبه گفتمان زبانی توجه شود (که وی مدنظر ندارد).

در فهم قدرت گفتمان زبان، کافی است توجه کنیم به عنوان مثال زبان انگلیسی اگر در دنیا و حتی در همین کشور خودمان جذابیت دارد بخاطر ساختار و قواعد و گرامر زبان نیست چون در نهایت هرزبانی صرفأ یک ابزار ارتباطی است و چندان مزیتی نسبت به همدیگر ندارند و اگر زبانی از حیث ساختاری هم بر زبان دیگر برتر باشد لزومأ به خاطر برتریت ساختاری و قواعدی نیست که جاذبه و محبوبیت پیدا می کند بلکه بیشتر دلیل "سیاسی" دارد که جذابیت پیدا می کند.

به عنوان مثال اگر به فرض از همین فردا مجامع جهانی و سازمان ملل و یونسکو اعلام کنند که از این به بعد زبان عربی یا هر زبان دیگری مثل زبان فارسی، زبان رسمی بین المللی شود و تمام مکاتبات و معاهدات حقوقی به این زبان نوشته شود و در نتیجه بسیاری از رسانه ها برنامه های خود را به این زبان پخش کنند، بی تردید کشش زبان عربی یا فارسی در میان عامه مردم به مراتب بیشتر از زبان انگلیسی خواهد شد و حتی مردم انگلیسی زبان از آن پس مجبور خواهند شد که به اقتضای موقعیت شروع به یادگیری این زبان نمایند.

حال که دولت تدبیر و امید برسر کارآمده است و همواره بحث عنایت به حقوق اقوام ساکن در ایران اعم از فارس، آذری، کرد، عرب، لر، ترکمن، بلوچ، گیلکی، مازنی... رامطرح کرده، در یک فرصت تاریخی ارزشمند قرار دارد و انتظار می رود به تدریج بستر رویکردی متفاوت بارویکردهای گذشته را فراهم سازد. لازم به ذکر است که در دنیا اتفاقأ کمتر کشور تک زبانی- نژادی می توان پیدا کرد و اغلب کشورها در 5 قاره جهان، چند قومی- نژادی – زبانی هستند.

شاید کمتر کشوری را بتوان یافت که از کثرت و در عین حال وحدت و یکرنگی اقوام ایرانی برخوردار باشد. مروری بر تاریخ چندهزار ساله این مرز و بوم، خود گواهی بر این ادعاست. بهره گیری از چنین غنایی در راستای غنی سازی فرهنگی ملی ایران اسلامی، نه فقط یک فرصت، بلکه یک تکلیف بر مسوولان و آحادمردم جامعه است.     

•    استادیار روابط بین الملل دانشگاه اصفهان

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
خبرهای مرتبط
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین