آفتابنیوز : آفتاب: انبارلویی در سرمقاله رسالت نوشت:
آقاي علي مطهري نماينده محترم مردم تهران در پاسخ به سرمقاله "فرصتطلب كيست و منتقد كدام است؟" جوابيهاي ارسال كردند كه در پنجشنبه گذشته پاسخ ايشان و جوابيه رسالت به چاپ رسيد. آقاي مطهري در پاسخ خود آورده است؛ "هر نظام سياسي و هر حكومتي منتقداني دارد... مشكل سرمقالهنويس رسالت اين است كه فكر ميكند اگر كسي انتقاد به نظام داشت بايد به نحوي حذف شود... سرمقالهنويس رسالت قبل از آنكه دفاعيات متهمان مورد نظر (سران فتنه) را بشنود و نقش و تاثير طرف ديگر فتنه را در نظر بگيرد حكم صادر ميكند كه آنها محارب و باغي هستند... اينكه وي چه لذتي از اعدام منتقد ميبرد نياز به يك روانكاوي دارد." (روزنامه رسالت 10/4/93)
از نظر آقاي مطهري فعل و قول فتنهگران در سال 88 پس از اعلام نتايج انتخابات، يك انتقاد ساده است. با آنكه او در اين پاسخ اعتراف دارد فتنهاي در كار بوده اما بر عنوان "منتقد" بودن سران فتنه اصرار دارد.
حال ببينيم اصلا صورت مسئله فتنهاي كه كارگردانان آن از سوي آقاي مطهري، منتقد ناميده ميشوند، چيست؟
يك انتخابات پرشور با مشاركت فوقالعاده كه چشم جهانيان را خيره كرده بود، برگزار ميشود. در اين انتخابات 85 درصد واجدين شرايط شركت ميكنند. منتخب ملت با 516/527/24 راي با 62/63 درصد آراء انتخاب ميشود. نفر دوم با اختلاف 105/311/11 راي قبل از شمارش آراء و قبل از اعلام رسمي آراء در ساعات پاياني انتخابات در همان روز كه هنوز شماري از مردم در صفوف فشرده رايدهندگان در پاي صندوقهاي راي بودند، خود را پيروز انتخابات اعلام ميكند!
با آنكه او و شريك تبهكارش در فتنه در فرم ثبتنام نوشته بودند التزام عملي به اسلام و قانون اساسي و ولايت مطلقه فقيه داريم، زدند زير امضا و قول و عهد و پيمانشان و فرمان شورش عمومي و اردوكشي خياباني صادر كردند. آنها راي شش فقيه و شش حقوقدان شوراي نگهبان را در مورد نتايج انتخابات نپذيرفتند و به نصحيت دلسوزان نظام هم وقعي ننهادند.
آنها همه راههاي قانوني و مسالمتآميز را كنار گذاشتند و اعلام جنگ با جمهوريت نظام و آراي ملت دادند.
اسم رمز شورش آنها هم "تقلب" (بخوانيد تغلب) بود. رفقاي خود را فرستادند به لندن، پاريس، بن و واشنگتن تا ارتش رسانهاي امپرياليسم خبري را در توطئه "تغلب" ياري كنند. همه اين اقدامات به تعبير آقاي علي مطهري فقط براي بيان چند جمله انتقاد بود!
حال ببينيم انتقادات آنها كه به صورت شعارهاي ضداسلامي و ضدانقلابي در تظاهرات خياباني بيان ميشد چه بود. گونهشناسي شعارهاي شبانهروي پشتبامها و روزانه در خيابانها در هشت ماه فتنه سال 88 عيار نقد مورد نظر آقاي مطهري را رونمايي ميكند.
به شعارهاي زير توجه كنيد؛
- ما مردمان جنگيم، بجنگ تا بجنگيم
- مرگ بر ديكتاتور
- ابطال انتخابات، پايان اعتراضات
- ... جنبش سبز ايران آماده قيام است
- استقلال، آزادي، جمهوري ايراني
- ديكتاتور اين آخرين پيام است، جنبش سبز آماده قيام است و ... برخي شعارهاي موهن كه شرم دارم آن را بيان كنم.
جناب آقاي مطهري! آيا اعلام جنگ در خيابانها، آرزوي مرگ براي رقيب و اعلام جمهوري ايراني و حذف اسلاميت از جمهوري اسلامي، نوعي انتقاد است؟ اين انتقاد با كدام ادب و آداب "نقد" ميخواند؟! اينكه در روز جهاني قدس شعار بدهند؛ نه غزه نه لبنان جانم فداي ايران، ناظر به كدام اختلاف و نقد به نتايج انتخابات است؟ اينكه به تمثال مبارك امام(ره) در 16 آذر اهانت كنند و در روز عاشورا شعار "مرگ بر اصل ولايت فقيه" سردهند با كدامين منطق ميخواند؟ شما به اينها ميگوييد "نقد" و به بانيان تبهكار فرمان اردوكشيهاي خياباني از صبح روز رايگيري كه از راديو بيبيسي توسط يك خانم محترمه اعلام شد، ميگوييد منتقدين؟! آياهزينه اين نقد بايد حمله به پايگاه بسيج و به خاك و خون كشيدن بسيجيان باشد؟ آيا هزينه اين نقد بايد حمله به هيئتهاي عزاداري در روز عاشورا و به آتش كشيدن قرآن و مسجد باشد؟ اين چه شيوه نقد و نقادي است و ما با چه منتقداني روبهرو هستيم؟!
آيا هزينه اين نقد بايد اخلال در نظم عمومي، حمله به بانكها و موسسات عمومي و خصوصي و مغازههاي مردم و غارت كردن آنها باشد؟ اين غارت ناظر به كدامين اختلاف در انتخابات 88 و پاسخ به چه كسي بوده است؟! آيا اينكه نخستوزير روسياه رژيمصهيونيستي رسما بگويد اصلاحطلبان به نمايندگي از ما در تهران ميجنگند و وزيرخارجه آمريكا و انگليس بيرودربايستي حمايت و مداخله خود را از فتنهگران و سران فتنه اعلام كنند، آيا اين هم جزء پروژه نقد و منتقدين است؟
اينكه يك مشت روزنامهنگار دوم خردادي دوران اصلاحات را بفرستند اروپا و آمريكا و رسانههاي اهريمني امپرياليسم خبري عليه نظام را شارژ كنند، آيا اين هم جزء نقد و ابزار منتقدين بوده است؟
با ادبترين منتقدين كسي بود كه بيپروا در يكي از رسانههاي فتنه نوشت: "حالا وقت شورش است، حالا وقت تبديل خيابان به پارلمان مردم است، حالا... " (اعتماد 5/5/88 محمدرضا تاجيك) ما با اين همه ادب منتقدين چه ميتوانستيم بكنيم؟ وقتي لايه دوم فتنه (منافقين و بهائيان و عناصر مرتبط با سفارتخانه) در دادگاههاي علني محاكمه ميشدند و به شرارت خود اعتراف ميكردند، آقاي موسوي در بيانيه شماره 10 خود آنها را فرزندان انقلاب ياد ميكرد و مينوشت:"دندان شكنجهگران و اعترافگيران ديگر به استخوان مردم رسيده است."
اين سخن ناظر به چه نقدي است؟
وقتي حسين رسام كارمند سفارت انگليس را در تظاهرات همراه تبهكاران جنبش سبز ميگيرند و او در دادگاه به شرارت خود اعتراف ميكند، وزير خارجه انگليس بدون رودربايستي اعلام ميكند: "حسين رسام وظيفه خود را انجام داده است." اين چه تكليفي است بر دوش موسوي كه كارمند سفارت انگليس در انجام آن همراهي نشان ميدهد؟ حسين رسام را در اوين شكنجه دادند (به زعم مهندس موسوي) تا اين اعترافات را بكند. وزير خارجه انگليس را كه اين اعترافات را كرده است، شكنجه ندادهاند مگر اينكه آقاي مطهري مدعي شود بازجويان اوين شعبهاي هم در لندن دارند!(1)
وزير خارجه آمريكا خانم كلينتون دوبار اعتراف كرد ما در تهران كمكهاي زيادي به معترضين (بخوانيد فتنهگران) كرديم.
اين چه انتقادي است كه حق موسوي و كروبي است آن هم با قيمت همرأيي و همزباني با آمريكا، رژيم صهيونيستي و انگليس؟!
اين چه نقدي است كه با رمز آشوب "تقلب" شروع ميشود و از هشت ماه اردوكشي خياباني و به خطر انداختن اقتدار و امنيت ملي سر درميآورد؟
اين چه نقدي است كه 23 شهيد گلگون كفن از بهترين فرزندان انقلاب را روي دست مردم و نظام گذاشت و دهها نفر در اين نقد، طعمه جاهطلبي و لجاجت و يكدندگي سران فتنه شدند و جان خود را از دست دادند؟
اين چه نقدي است كه طي آن افرادي به خاطر غارت مغازهها و بانكها و اموال مردم و شماري از منافقين و ديگر خائنان مرتبط با سرويسهاي موساد و سيا شناسايي و مجازات شدند؟
جناب آقاي مطهري ميفرمايند نويسنده سرمقاله رسالت چه لذتي ميبرد از اعدام "منتقد". اين نياز به روانكاوي دارد! آيا كسي كه اين همه شرارت و بيرحمي و قساوت عليه نظام مشروع و مردمي را برميتابد و نام آن را نقد ميگذارد، نياز به روانكاوي ندارد؟!
آنچه كه از فعل و قول و تقرير فتنهگران در هشت ماهه فتنه سال 88 صادر شده مصداق اتم "بغي" و "محاربه" است. "بغي"، "باغي"، "محاربه"، اينها اصطلاحات فقهي است. بايد ديد در لسان قرآن و قرائت فقها معاني آن چيست؟
اينطور نيست كه يكي از راه برسد و آن را به "نقد"، "انتقاد" و "منتقد" ترجمه كند و از او بپذيرند.
بد نيست آقاي مطهري معناي محاربه را حداقل از فقيه و مرجع مورد قبول خودشان بپذيرند و اينقدر روي "منتقد" بودن "محارب" تكيه نكنند. آيتالله موسوي اردبيلي در مورد محارب ميفرمايند "اخلال در امنيت عمومي، تنها از طريق كشيدن سلاح نيست بلكه فتنهانگيزي، ايجاد تفرقه و دشمني در ميان مردم نيز مصداق آن است. بنابراين هرچه موجب از بين رفتن نظم اجتماع و امنيت مردم شود مشمول حكم سوره شريفه (مائده آيه 33) است. پس بايد آشكار گفت كه اخلال در نظم و امنيت جامعه مصداق محاربه است، چه اين عمل به قصد براندازي نظام سياسي صورت گرفته باشد و چه به قصد ديگري." آيتالله اردبيلي تاكيد ميكنند "در تحقق جرم محاربه آنچه اهميت دارد بر هم زدن آرامش جامعه است و نوع سلاح مورد استفاده، تاثيري در تحقق محاربه ندارد و حتي شامل سنگاندازي هم ميشود." (فقهالحدود و التعزيرات چاپ اول، مكتبه اميرالمومنين(ع) قم، صفحه 787 به نقل از سايت جهان نيوز)
آقاي مطهري در عصري دست به انكار حقايق و از بين بردن اسناد و مدارك فعل محاربه، خيانت و جنايت سران فتنه ميزند كه همه اين آتشافروزيها به صورت فيلم، صدا و عكس در فضاي مجازي و حقيقي قابل رويت است.
اظهارات وي درباره فتنهگران مصداق اتم بيبصيرتي و همراهي با اهل بغي است. بنده خودم به احترام شهيد مطهري سه دوره به ايشان راي دادم اما امروز از اين راي پشيمانم. تا آنجا كه حافظه بنده ياري ميرساند و اسناد تاريخ اصولگرايان گواهي ميدهد، آقاي مطهري اولين بار به اصرار آقاي احمدينژاد در سازوكار حقوقي 6+5 در فهرست اصولگرايان گنجانده شد.قرائت او از فتنه ريشه در لجاجت ويكدندگي وحب وبغض دارد. حب و بغض در دنياي سياست، سياستمدار را به خاك سياه ميكشاند، "حب" چشمان او را به روي حقيقت ميبندد و بديهيات را حتي انكار ميكند. بغض هم او را به وادي ظلم و ستم و تبهكاري سياسي ميكشاند. عقلانيت سياسي حكم ميكند اگر كسي در اين وادي گرفتار آمد با سياست خداحافظي كند و الا كارنامه سياسي خود را به تباهي ميكشاند.
آقاي مطهري بايد معناي "نقد" و "انتقاد" و نيز مفهوم "بغي" و "محاربه" را درك كند والا جاي دوست و دشمن راعوضي ميبيند و نميتواند درك درستي از همراهي با نظام و التزام عملي به قانون اساسي داشته باشد. همين عدم درك، مشروعيت او را در منصب نمايندگي مردم زايل ميكند.
پي نوشت:1- رجوع كنيد به سرمقاله «بيانيه شماره 10» رسالت 13/5/88 و سرمقاله«چه چيزي را انكار مي كنيد» رسالت 20/5/88