کد خبر: ۳۰۹۶۶۵
تاریخ انتشار : ۰۱ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۵:۲۸

٥ چالشی که ایران را تهدید می‌کند

«ایران ما» هم‌اکنون (و نه در آینده دور و نزدیک) با پنج چالش کلیدی روبه‌روست.
آفتاب‌‌نیوز :
به گزارش شرق، متأسفانه این چالش‌‌ها نه فوری، فوتی و ملموس هستند و نه جذابیت سیاسی و رسانه‌ای دارند. ولی موجودند.

اما آن تهدیدهای چالش‌زا چیستند؟

١- چالش بی‌آبی
٢- چالش دروغ
٣- چالش بی‌کاری و بی‌کارگی
٤- چالش جنسی
٥- چالش اولویت‌های اشتباه

چالش بی‌آبی

در مورد بی‌آبی باید بگویم که اوضاع نگران‌کننده است. فقط کافیست به چند عدد فکر کنیم!
براساس نتايج شبيه‌سازي‌هاي انجام‌شده در زمينه تغييرات متغيرهاي آب‌وهوايي تا سال ٢٠٤٠ ميلادي (٢٥ سال آتي) نسبت به دوره ٢٠٠٥-١٩٧٦ (دوره پايه مشاهداتي)، توسط IPCC، تغييرات اقليمي در ايران پيامدهاي زير را به‌دنبال خواهد داشت:

- متوسط ميزان بارش ٩درصد كاهش خواهد يافت.
- متوسط دماي كشور حدود يك درجه سانتی‌گراد افزايش خواهد يافت.
- تعداد بارش‌هاي سنگين و سيل‌آسا تا ٤٠درصد افزايش خواهد يافت.
- تعداد روزهاي داغ (دماي بيش از ٣٠ درجه سانتی‌گراد) در اكثر نقاط كشور افزايش مي‌يابد و اين افزايش در جنوب‌شرق كشور (استان‌هاي سيستان‌وبلوچستان و كرمان) بيش از مناطق ديگر خواهد بود.
- سرانه ذخاير آبي كشور تا حدود هزارو ٣٠٠ مترمكعب كاهش خواهد يافت.
- با افزايش يك درجه سانتی‌گراد دماي كشور، معادل ١٣ميليارد مترمكعب منابع آبي كشور از طريق تبخير از دسترس خارج مي‌شود و اين تهديد بزرگي براي منابع روباز آبي كشور است.
- با توجه به اينكه ٩٠درصد توليد برقابي در حوضه‌هاي كارون و كرخه انجام مي‌شود، با كاهش بارش و روان‌آب در اين حوضه‌ها، كاهش توليد نيروگاه‌هاي برقابي كشور در ٢٥ سال آتي قطعي است.
- عملكرد گندم ديم در سال ٢٠٢٥ تا ٢٠درصد و تا سال ٢٠٥٠ تا ٣٣درصد كاهش خواهد يافت.
ازاين‌رو هم‌اكنون تغيير و اصلاح الگوي توليد محصولات كشاورزي به سمت محصولات با آب‌بري كمتر، اصلاح الگوي مصرف آب در بخش‌هاي مختلف به‌ويژه بخش كشاورزي، اصلاح الگوي مصرف مواد غذايي و محصولات كشاورزي به سمت مصرف بهينه و كاهش ضايعات، مديريت و كنترل فرسايش خاك، ارتقاي بهره‌وري منابع توليد، استفاده بيشتر از انرژي‌هاي غيرفسيلي، مديريت احداث سازه‌هاي آبي به سمت تحديد ساخت نيروگاه‌هاي برقابي در مناطق درمعرض‌تهديد و... نه يك انتخاب بلكه يك ضرورت گريزناپذير در مواجهه و مديريت پيامدها و آسيب‌هاي تغييرات اقليمي در كشور است.

چالش دروغ‌گویی

در این مورد متأسفانه هزینه‌های اجتماعی و اقتصادی خیلی بالاست. وقتی با همدیگر روراست نیستیم، اعتماد کاهش پیدا می‌کند. وقتی اعتماد کاهش پیدا کرد، هزینه‌های معاملاتی افزایش پیدا می‌کند.

 وقتی هزینه‌های معاملاتی افزایش پیدا کند، کارآفرینان اقتصادی و اجتماعی (شامل سرمایه‌گذاران) حاشیه سود کمتری از فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی خود دریافت می‌کنند و چشمه خلاقیت، نوآوری، ثروت‌آفرینی و ایجاد مطلوبیت اجتماعی خشک می‌شود.

 اگر دقت کنیم، کم‌فروشی و کم‌کاری نوعی دروغ است. تهمت نوعی دروغ است. پیمان‌شکنی نوعی دروغ است. و متأسفانه اگر تبدیل به عرف و هنجار شود، آفات فراوانی در پی خواهد داشت.

چالش بی‌کاری

بیایید با هم صادق باشیم. شاخص‌های اقتصادی خوبند و درعین‌حال گمراه‌کننده. شاخص بی‌کاری یکی از گمراه‌کننده‌ترین شاخص‌های اقتصادی ماست که البته ربطی به دولت ندارد. چون تعریف فعلی مطابق با تعاریف جهانی است.

 اگر به تعریف شاخص بی‌کاری نگاه کنیم می‌بینیم که درحال‌حاضر بر اساس تعریف دولت، هرکس حداقل یک‌ساعت در هفته کار کند، شاغل محسوب می‌شود. صادقانه باید بگوییم که با یک‌ساعت کار در هفته نه نیازی برطرف می‌شود و نه خانواده‌ای تأمین می‌شود. 

این تعریف یک مشکل دیگر هم دارد و آن این است که اگر کسی در جست‌وجوی کار نبود در این تعریف نمی‌گنجد!
حالا اگر بخواهیم تعریف واقع‌بینانه‌ای از کار و بی‌کاری ارائه کنیم، باید بگویم که نیمی از ایران بی‌کارند.

 به‌این‌خاطر که خیلی از افراد به‌ويژه زنان تحصیل‌کرده اصولا از یافتن کار ناامید شده و از بازار کار خارج شده‌اند. از آنهایی که هنوز مصرانه در جست‌‌وجوی کار هستند هم خیلی قادر به یافتن کاری در حدی که بتوانند معیشت خود را آبرومندانه تأمین کنند و برای آینده خود منبع مالی مطمئنی داشته باشند نیستند.

ما با یک جامعه بی‌کار روبه‌رو هستیم درحالی‌که شاخص بی‌کاری را حدود ١٠ درصد اعلام می‌‌کنیم.

چالش خجالتی

نام چالشی که پیش‌روی جامعه ما وجود دارد را چالش خجالتی می‌نامم. چون رکود، بی‌کاری، خشک‌سالی، پیرشدن جمعیت و همه اینها، خجالت ندارد. می‌شود آنها را بیان کرد اما بحران خانواده چیزی است که نمی‌شود خیلی از آن صحبت کرد. 

نمی‌شود در موردش آمارهای قطعی داد و نمی‌شود در موردش با کسانی که این مشکل را دارند مصاحبه تلويزیونی گرفت. نمی‌شود در مورد مسائل اخلاقی گزارش خبری تهیه کرد و اتفاقا این مسائل، مسائلی هستند که مغفول می‌مانند و بنیان‌های یک جامعه را از درون می‌خورند.

در ابتدا توجه شما را به هشت واقعیت کلیدی (حاصل آمارهای قطعی، تحقیقات دانشگاهی یا گمانه‌زنی‌های کارشناسی) در این زمینه جلب می‌کنم:

١. نسبت طلاق و ازدواج در کشور، از یک طلاق به ازای هر ١٠ ازدواج در سال ٨٢ به یک طلاق به‌ازای هر پنج ازدواج در سال ٩٢ رسیده که آمار نگران‌کننده‌ای است. طی ١٨ سال (٧٢ تا ٨٩)، ازدواج ٩٢/١ برابر شده که متوسط نرخ رشد سالانه‌ آن ٧/٣ درصد بوده است. طلاق در همان ١٨سال ٦/٤ برابر شده که به طور متوسط سالانه ٣٢/٨ درصد رشد داشته است؛ یعنی طی این ١٨ سال رشد طلاق ٤/٢ برابر رشد ازدواج بوده است.

٢. بر اساس یک برآورد کارشناسی به ازای هر طلاق رسمی در کشور دو طلاق عاطفی داریم! (حتی اگر نسبت یک به یک هم باشد خیلی وضعیت مناسب نیست).

٣. ٣٠ درصد از جوانان ایرانی ساکن شهرهای بزرگی چون تهران، تبریز، اصفهان، مشهد، اهواز و شیراز زندگی مجردی را انتخاب کرده‌اند. 

طبق نتایج سرشماری نفوس و مسکن سال ١٣٩٠، در شهر تهران در گروه سنی ١٥ تا ٣٩ سال، یک میلیون و ٦٢ هزار و ٥٩ مرد مجرد (شامل بی‌همسر به دلیل فوت، بی‌همسر به دلیل طلاق و هرگز ازدواج نکرده) وجود دارد و ٧٨٩هزارو ٢٥٢ مرد دارای همسر. این ارقام برای زنان ساکن تهران در همین گروه سنی عبارت است از ٨٤٣هزارو ٧٩٥ زن مجرد (شامل بی‌همسر به دلیل فوت، بی‌همسر به دلیل طلاق و هرگز ازدواج نکرده) و یک‌میلیون و ٤٣ هزارو ٦٠٦ زن دارای همسر.

 اما همه مجردها به صورت مستقل و مجردی زندگی نمی‌کنند، بلکه بسیاری از آنها به همراه خانواده و در منزل پدری خود ساکن‌اند. به درستی مشخص نیست که چه تعداد از خانوارهای معمولی تک‌نفره‌اند و زندگی آنها مجردی محسوب مي‌شود. آمار دقیقی نیز از تعداد خانه‌های مجردی دختران و پسران در تهران در دست نیست. اما طبق اظهارنظر وزارت ورزش و جوانان ایران در سال ١٣٩١، در شهرهای بزرگ بین ٢٥ تا ٣٠ درصد جوانان زندگی مجردی دارند.

٤. میانگین سن ازدواج در حال حاضر در کشور برای مردان ٢٧,٨ سال و برای زنان ٢٣.١ سال است. آمارها نشان می‌دهند که در ایران فاصله بین سن بلوغ تا ازدواج بیش از ١٢ سال به تأخیر افتاده است. به این مسئله این را هم اضافه کنید که سن بلوغ یا آگاهی جنسی پایین آمده است (یعنی گاهی پسران و دختران قبل از بلوغ جنسی، به آگاهی جنسی می‌رسند. در سال ١٣٦٥، میانگین سن ازدواج برای مردان ٢٣.٦ سال و زنان ١٩.٨ سال بوده است.

٥. تعداد دختران ایرانی که از سن ازدواجشان گذشته، ٥/٤ میلیون نفر و آمار زنان بیوه به ٥/١ میلیون نفر رسیده است. پسران در سنین بالا بیشتر تمایل به ازدواج با دختران سنین پایین‌تر دارند و این منجر به تجرد قطعی برخی دختران بالای ٣٤ سال می‌شود، در صورتی که در پسران بالای ٣٤ سال بی‌رغبتی و وسواس بیشتر است.

٦. تأمین یک جهیزیه کامل برای خانواده‌های ایرانی مبلغی بین ٤٠ تا ١٠٠ میلیون تومان (١٦ تا ٤٠ هزار دلار) هزینه دارد و این در حالی است که متوسط درآمد ماهانه یک خانوار ایرانی ٥٠٠ دلار است (براساس روزنامه گاردین از ایران)

٧. براساس نتایج مطالعه تحقیقاتی دانشگاه شهید بهشتی تهران در سال ٢٠٠٩ افزایش هزینه‌های ازدواج بیش از ٧٠ درصد در کاهش تمایل جوانان ایرانی برای تشکیل خانواده و ازدواج مؤثر بوده است.

٨. جمعیت ١١ الی ١٣ میلیونی جوانان در سن ازدواج!
اگر همین وضعیت و روند ادامه پیدا کند، پیش‌بینی می‌شود دچار معضلاتی جدی شویم.
اولویت‌های زیاد و اشتباه آینده یک کشور را مسائلی رقم می‌زند که توسط مدیران ارشد آن کشور به‌عنوان «اولویت» شناسایی و سپس مدیریت می‌شوند. اگر کشوری به این جمع‌بندی برسد که باید در تأمین کالاهای استراتژيک توانمند شود، آینده‌اش ناشی از تصمیمات و اقداماتش در قبال آن مسئله اولویت‌دار خواهد بود.

 پیش از این چهار چالش را برشمردم. از همه این چالش‌ها بدتر، زمانی است که یک کشور یا یک سیستم اقتصادی- اجتماعی بزرگ، اولویت‌های خود را تشخیص ندهد. قصد ورود به واکاوی اندیشه مدیران ارشد کشور را در زمینه مسئله‌شناسی ندارم، اما فکر می‌کنم این مواردی که برشمردم در اولویت‌ها فراموش شده‌اند.

 ممکن است شما به من جواب بدهید: «برای تک‌تک این بحران‌ها در گفتارها و تصمیمات و سیاست‌های اعلامی مدیران ارشد، ردپا وجود دارد و به این موضوعات توجه شده است». جواب من این است که کشوری که صد مسئله و اولویت دارد، یعنی اولویت ندارد. به نظرم تعداد اولویت‌های اشتباه آن‌قدر زیاد است که اولویت‌های واقعی فراموش شده‌اند.
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین