آفتابنیوز : برره از منحصر به فردترين نقاط روي كره زميناست كه كسي از نون بازوي خود نان نميخورد.آدمهاي قلچماق در اينجا از هم زير ميزيميگيرند و بعد اين زيرميزي را به هم پسميدهند. برره روستايي است در ناكجاآباد كهآداب و رسوم خاص خود را دارد و اهالي آنجا بالهجه خاصي صحبت ميكنند. اولين بار سر و كلهاين جماعت در برنامه پاورچين پيدا شد.شخصيتهاي آن مجموعه متعلق به طايفهايفرضي به نام (بررهايها) بودند. عدهاي از اينشخصيتها متعلق به پايين برره و عدهاي ديگرمتعلق به بالابرره بودند. آنها از برره به تهرانمهاجرت كردهاند. پايين بررهايها وبالابررهايها با يكديگر اختلافهاي كهنهايداشتند. اختلاف فرهنگي آنها با تهرانيها وتعصبشان برروي آداب و سنن، مسئلهاي بود كهداستانهاي مختلفي را در پاورچين رقم زد وحالا داستان شبهاي برره به پدران آنانبرميگردد.
آنچه ميخوانيد گزارشي است از اين ناكجا که مهدي اسماعيلتبار آن را درمجله خانواده سبز به تصویر کشبده است که در پی می خوانید.
بدجنسيهاي بررهايها
در همين مدت كوتاه كه از پخش سريالشبهاي برره ميگذرد، آنقدر اتفاقهايعجيب و غريب در اين برره رخ داده كه بتوانددليلي كافي براي به تاخير انداختن تهيه اينگزارش ما باشد. بررهايها مردمان عجيب وغريبي هستند. خشونت در كار آنها نيست، با پنبهسر ميبرند و وقتي قرار باشد كسي را (هشتبلكو)كنند، حتي اگر وزير جنگ وقت هم باشد، او را بهوضعي مياندازند كه بيا و ببين، چه برسد به ما...
وقتي چندين بار اين دلايل را كنار هم چيدم،ديدم كه تنهايي دل و جرات رفتن به برره راندارم. همراهي يكي از دوستان از جان گذشتهباعث شد تا شال و كلاه كنيم و راهي برره شويم.
با تشريفات كامل
خيابانهاي سعادتآباد در آخرينساعتهاي يكي از روزهاي پاياني آذرماه،نزديك شب يلدا، حس و حال خوبي به آدمميدهد. پس از آنكه در چند نقطه يك ميدان وچند خيابان و چند تقاطع ديگر مسير حركت ما راتغيير ميدهد، به مقابل باغي بزرگ ميرسيم كه درآهني آن و جماعتي كه در مقابل آن تجمعكردهاند، به ما نشان ميدهد كه آدرس را درستآمدهايم. وقتي هم كه از مسئول روابط عموميسريال، آدرس را پرسيده بودم گفته بود كه محلتصويربرداري سريال جايي است كه در مقابل آنتعداد زيادي ماشين پارك است و لابد اينجاهمان جا بود.
جلوي در باغي كه محل ضبط اين برنامه است،تعدادي از علاقهمندان جمع شدهاند. آنها ورودو خروج اعضاي اين خانه را كنترل ميكنند. ازديد آنها ما آدمهايي كاملا معمولي هستيم و بههمين دليل هنگام ورود ما به خانه با سوال وجوابهاي آنها مواجه نميشويم.
پس از بازشدن در آهني باغ با (محمودمقدسي)، يكي از اعضاي گروه توليد مواجهميشويم كه با تشريفات كامل ما را تا دم خانه(سردار خان) همراهي ميكند. در همان فاصلهكوتاه تا مقابل خانه خان بالا برره، موبايلهايمانرا خاموش و قدمهايمان را آهستهتر ميكنيم.
سكوت در برره
خانه (سردار خان) بر بالاي يك بلندي واقعشده كه مشرف به دكورهاي برره است. بيجهتنبوده كه خان بالا برره شده... امكان ورود بهداخل اتاق فعلا مهيا نيست. به همين دليل جهتحركت ما به سمت حياط مقابل تغيير ميكند. چندپله كه پايين ميرويم، باز هم دستم به سمت جيبمسر ميخورد. شايد پشت يكي از ديوارهاي اينشهر كيوون با آن كلاه درازش منتظر دريافت پولزور باشد. شايد هم ياور طغرل بخواهد بابتبازديد از اين شهر تاريخي از ما عوارض بگيرد. اماهر چه بيشتر در عمق اين فضا پيش ميرويم، كمترموجودات زنده را ميبينيم. ديگر از آن مرغ وخروسهايي كه ابتداي ورودمان به باغ ديديمهم خبري نيست. قهوه خانه سوت و كور است ودر ميدان بز هم جماعت معطل هميشگي برره رانميتوان ديد. ساعت چهار بعدازظهر است. تنهابرگزاري يك مسابقه فوتبال ملي ميتواند اينشهر را اينگونه از جمعيت خالي كند، اما تا آنجا كهبه خاطر ميآورم هنوز تلويزيون وارد اين شهرنشده و البته فوتبال خود بررهايها هم آنقدرپرسرو صدا هست كه صدايش از ده فرسخيشنيده شود.
در محوطه ده برره، زماني كه دربهاي حمامو ژاندارمري را باز ميكنيم، انتظار داريم كه بااتاقي يا محلي براي فيلمبرداري آشنا شويم، اماپشت آن درب هيچ چيز نيست، نه اتاقي است و نهمحلي براي فيلمبرداري، بلكه تنها يك ديواراست و در پشت آن فضاي باغ قرار دارد.
ادامه تصويربرداري
اگر موبايل آخرين مدلي را كه در دست دارداز او بگيريم و او را در وسط روستايي كه هنوز درآن تلويزيون وارد نشده از اتومبيلي پياده كنيم،احتمالا همان سرنوشتي به سراغ او خواهد آمدكه به سراغ كيانوش آمد. مهران مديري در همانلباسهايي كه گاه با آن مقابل دوربين ميآيد، دراتاقخانه سردار خان به بالش تكيه داده و درمقابل تلويزيوني نشسته كه خروجي تصاوير سهدوربين گروه تصويربرداري را پخش ميكند.(پوپك مظفري)، دستيار كارگردان و (بابكبذرافشان)، مدير تصويربرداري و نورپردازسريال با هدفونهاي بيسيمي كه بر سر دارند بااتاق فرمان در ارتباط هستند. حال مديريچندان مساعد نيست. بعدا ميفهميم كه مسمومشده و به همين دليل به سختي حال حرف زدندارد. البته هنوز گروه كارشناسي براي بررسيعلت اين مسموميت كار خود را آغاز نكرده، وليوقتي آدم دشمن بزرگي به نام دوبرره داشتهباشد، بايد منتظر اتفاقهاي بدتر از اين هم باشد،آرام خودمان را به مديري نزديك و معرفيميكنيم، به او ميگوييم كه ميخواهيم عكسروي جلد مجله براي شب يلدا از او و گروهشباشد، از آن لبخندهاي هميشگي ميزند وميگويد: حرفي نيست، اما بايد صبر كنيد،فيلمبرداري تمام شود. شانس آورديم، مديري بامجله آشنا بود وگرنه ممكن بود، پاسخ رد به مابدهد، چرا كه معمولا مديري از مطبوعات فرارياست كه البته هم حق دارد.
از مديري فاصله گرفتيم تا كارش را انجام دهدكه در همين هنگام مسئول پذيرايي سيني چاي راجلوي ما گرفت از فكر خوردن چاي صرفنظرنموديم. بايد احتياط ميكرديم. جوان قدبلنداين روستا در فاصله كمي از ما ايستاده بود و البتهچهره مهربان او بدون آن سبيل شباهتي به نظامنداشت،احتياط هميشه شرط عقل بوده و است.
در اتاقي كه ما با كمي فاصله روبهروي آنايستاده بوديم، سعيد پيردوست را ديدم كه خستهبود و خميازه ميكشيد. سرش را روي ميز گذاشتهبود كه مديري دستور ضبط را داد. سكوتي بر اتاقحاكم شد و با چرخش موتور دوربين ضبط آغازشد.
يالا پول بده
سردار و سالار خسته از يك فعاليت طولانيمدت كشنده، در خواب هستند. اينجا اتاقبخشداري برره است. بررهاي جماعت هم كهاساسا ميدانيد هميشه اهل فعاليت است. حالافرقي نميكند، بخشداري باشد يا سر زمينكشاورزي... صداي سلام دادن كيانوش به گوشميرسد. روزنامهنگار برره آمده تا افتتاح اينطرح عظيم را به برادران تبريك بگويد. اما حضوراو با واكنش منفي سردار مواجه ميشود: تو بوديكيانوش؟ لااقل يه دري بزن شايد ما داشتيم كارميكرديم.
در اين لحظه صداي كيوون به گوش ميرسد:(يالا پول بده). البته اين كه او چرا الان پولميخواهد را ما نميدانيم. چند دقيقه بعد متوجهميشويم كه حالا بعد از برگزاري يك انتخاباتپرشور و مردمي، هر دو برادر به سمت بخشداريبرره تعيين شدهاند و نشانه اين تغيير وضع هم تغييرلباسهاي آنهاست كه حالا به لباسهاي شهرينزديك شده است. اما بخشداري برره هم مانندهمه جاي اين سرزمين عجايب هم به پاچهخوارنياز دارد و هم به روزنامه نگاري كه از اين همهفعاليت! گزارش تهيه كند. در اين زمان كيوونمتوجه جعبه شيريني در دستان كيانوش شدهاست. با دستور او جعبه باز ميشود و و شيرينيهايكي پس از ديگري راه معده بررهايها را درپيش ميگيرد. در اين زمان پاچهخوار اعظم با آنلهجه شيرينش خطاب به كيوون ميگويد:(خجالت نميكشي؟ تا موقعي كه كله قندي مثلسردار خان هست، چرا شيريني ميخوري؟)
چند دقيقه بعد كيانوش تصميم به رفتن ميگيردكه سالار به او تاكيد ميكند بماند و گزارشي ويژهاز فعاليتهاي اين قشر زحمتكش تهيه كند. اوتاكيد ميكند كه: اين يك دستوره!
ارباب رجوع ميآيد
دقايقي بعد طغرل وارد ميشود. قد و قامترشيد او در آن لباس قهوهاي رنگ، ديدني است.او از ديدن شيريني (سوپر وايزر) ميشود. اصولادر برره اين يك قانون است كه آدمهايي كهميخواهند با كلاس باشند، در به كارگيريواژههاي خارجي فرقي ميان آن واژهها قائلنيستند و اساسا از نظر آنها واژه سورپرايز باسوپروايزور تفاوت ندارد. طغرل يك اربابرجوع را با خود آورده تا مغزهاي متفكر بررهبيكار نباشند. طغرل تازه بعد از خوردن شيرينيمتوجه ميشود كه در حين انجام وظيفه است ونبايد پيشنهاد شيريني به مامور قانون را قبول كند،اما كار از كار گذشته و شيريني كه او خورده درحال تبديل شدن به مواد قندي است، تا ذهنفعال اين نماينده قانون را براي اجراي عدالت بهكار بيندازد. با پايان اين سكانس گروه آماده تغييرسكانس ميشوند.
كلاغهاي خوش اشتهاي برره
همه آن چيزي كه شما در شبهاي بررهميبينيد در همين خانه ثبت و ضبط ميشود.خانهاي ويلايي وسط يك باغ بزرگ كه هر اتاقشمحل زندگي يك خانواده بالا و پايين بررهاياست. باغي با درختان ميوه كه حالا فقطخرمالوهايش مانده كه آن هم سهم كلاغها وگنجشكهاي خوش اشتهاي منطقه فرحزاد است.در حياط اين خانه يك استوديوي سيار وجوددارد كه به وسيله تعدادي سيم و كابل به خانهويلايي منتهي ميشود. كار گروه سازنده سريالشبهاي برره بسيار فشرده است و گاه به فاصلهيك قسمت از ضبط برنامه كار پخش ميشود. بههمين دليل فواصل جابهجايي و تغيير دكورفرصت خوبي براي مشورت نويسندگان با مديرياست. (امير مهدي ژوله) نويسنده همان قسمتياست كه مقابل دوربين رفته و بعد از مشورت او بامديري، نوبت به سروش صحت ميرسد كه متننوشته شده خود را به مديري بدهد و برود. زمانبه سرعت ميگذرد و پوپك مظفري دستياركارگردان و برنامهريز پشت صحنه را به سكوتدعوت ميكند. اين يعني همه چيز براي ادامهتصويربرداري آماده است. چند دقيقه بعد درخانه شيرفرهاد دو خان برره جمع شدهاند، تادرباره مسئله مهمي تصميم بگيرند. جلسه رسمياست و بعد از چند متلك كه برادرها به هم نثارميكنند، بحث آغاز ميشود...
به انتظار مينشينيم تا تصويربرداري تمامشود... پس از تصويربرداري با اين كه مديريخسته است و ناي حرف زدن ندارد، مقابلدوربين ما لبخند ميزند و عكسي به يادگاريميگيرد، مديري قول داد كه پس از اتمامبرنامهاش يك مصاحبه كامل و خواندني با ما انجامدهد... فعلا گزارش پشت صحنه برره را بخوانيد تامصاحبه كامل با مديري... زماني كه به مديريميگويم، نام گزارش خود را ميخوايم (شب يلدادر برره) بگذاريم، گفت: (ريشه يلدا اصلا در بررهبيد!)
در برره هم يلدا هست
(كيانوش استقرارزاده)، روزنامه نگاري كههيچكس نميداند مثل بختك به جان خانوادهشير فرهاد اينا افتاده! قصد دارد، ويژه نامهاي بهمناسبت فرا رسيدن شب يلدا، از خودش دروكوله. او كه پس از ساعتها فكر، موفق بهپيداكردن يك (تيتريك) تجاري! شده، با عجله بهدفتر روزنامه ميآيد كه با صحنه دعواي ليلون وسحرناز، بر سر نوشتن دستور غذا در ستونآشپزي، روبه رو ميشه، كيانوش: (چه خبرهاينجا)؟ سحرناز در حالي كه خنجرش را غلافكرده، ميگه: (اصلا كي گفتهايي ليلون رو بياريسركار؟ها؟ها،ها؟!) كيانوش با تعجب ميپرسه:(دعوا سر چيه خانومها؟) ليلون: (آقا كيانوش،من نميدونم چرا اين سحرناز، ايي فرمي يه! منميگمها، غذاي شب يلدا رو به شيوه بالا بررهايتوي ستون آشپزي چاپ كنيم، اما سحرناز كه اصلاگفتماند (منظورش، گفتمان است) سرش نميشه،ميگه. غذاي پايين بررهاي خوشمزهتره).كيانوش با تعجب ميپرسه: (مگه همهتان در شبيلدا يه نوع غذا نميخوريد؟ تااونجا كه منميدونم رسم هست كه اكثر مردم ايران در چنينشبي، سبزي پلو ماهي ميخورند). شير فرهاد كهچند دقيقه قبل به جمع آنها پيوسته، با لحنتحقيرآميزي رو به سحرناز ميگه: (اي ي شوهرتو، چرا هيچي نوفهمه؟! ما اينجا، فقط نخودپلو بابز ميخوريم)! كيانوش: (خوب، نبايد هم تعجبكنم! حالا خدا خيرت بده، خودت كه ميگي مااينجا غذا را ميخوريم، نخود پلو با بز ديگه چيهست كه بالا بررهاي و پايينبررهاياش با همفرق كنه؟) شادونه خانوم كه تازه به آنجا رسيده،جواب ميده: (وووي وووي! چه داماد شهريخنگولي پيدا كرديمها!) ليلون با عصبانيت بهسمت شير فرهاد ميره: (خو، ايي كولهبار عشقرو بگير از من يه دقيقه، نميگي اين زن، خستهميشه). شيرفرهاد، كوله بار سنگين عشقشان را ازليلون ميگيره و او شروع ميكنه به بيان دستورپخت نخودپلو با بز: (ببينيد آقا كيانوش، ما تويبالا برره، اول بز را ميكشيم، بعد پوستش راميكنيم، بعد شكمش را با نخود پر وكنيم، بعدشكمش را ميدوزيم و بز را ميگذاريم درمايكروفري (كه منظورش، مايكروفر است)، بعدهم نخودپلو را در پلونپز درست ميكنيم).كيانوش كه از طرز تهيه غذا متعجب شده، بادرماندگي از سحرناز ميپرسه: (خوب، حالا مگهشما چه طوري اين غذا رو ميپزيد)؟ سحرناز:(ها، ما اول شكم بز را ميدوزيم، بعد با نخود پرشميكنيم، بعد بز را ميكشيم، آن وقت آن را درتنور ميگذاريم، تازه نخود پلو را هم در قابلمهيمعمولي وپزيم!) كيانوش با حالت استيصال بهدوربين، نگاه ميكند! شير فرهاد كه در حالمطالعه مقاله نوشته شده در باب شب يلدا توسطكيانوش بود، با عصبانيت سينه اش را صاف كرده وبه اون ميگه: (اي ي ي چي يه وراي خودتونوشتي؟ تو وخواهي شب يلدا را تحريفوكني؟) كيانوش: (چه تحريفي؟ اينها رسومباستاني شب يلداست. اول هندونه خورون....)شيرفرهاد: (ميگم نوفهمي، ميگه نه! هندونه چيبيد؟ مردم اينجا به (هند-اونه) ووي گولنزج:(برره- اونه)! تاريخچهاش هم بر ميگرده بهزمان شيرفرهاد اول در عصر اشكانيان! فلش بكقصه اينجوريه كه اون موقعها آقاي(ويليفاك) كه داشت از سفر دور دنيا در هشتادروز برمي گشت، شب يلدا با اون نامزد هندياشبه برره ميرسند، شيرفرهاد اول، برايشان اييميوه را مياره. زن هندي، ميگه اسم اين ميوه(هند - اونه) است و مبداش هند ميباشد، اماشيرفرهاد اول خشكه حساب وكنه و اسم ميوهميشه: (برره- اونه)!، ايي جا هم كه نوشتيمردم در اين شب، باسلوق وخورند، ايي يعنيچه؟) كيانوش: (باسلوق، يكي از شيرينيهاي شبيلداست). سحرناز: (اما، ما در اين جا فقط مرباينخود وخوريم! يا شيريني آرد نخودچي)شيرفرهاد: (تو مگه قرار نبود از خودت حرفسياسي در نهوكني كيانوش؟ يي شاهنامه خوانيرا خط بزن!)، كيانوش: (مگه شاهنامه خوندن،جرمه؟)، ليلون (واي! شيرفرهاد شما راستوگوييد اين كيانوش هيچ نئيدونه! آقا كيانوش، مااين جا با شاه و اين جور چيزها هيچ كاري نهوداريم، نه نامه بهش مينويسيم و نه نامهاش راميخوانيم!) كيانوش كه براي خلاصي از اينجماعت، راهي درهنشمين گز شده، تا در را بازميكند به بگوري بر ميخورد: ( آقا كيانوشاومده بودم، براي روزنامهتون از خودم آگهيدروكنم)، كيانوش كه به علت مادر خرجشدنهاي متوالي، شديدا به پول احتياج داره، ازرفتن به دره نشيمنگزها صرف نظر كرده و بهبگوري ميگه: (حالا آگهي چي هست؟)، بگوري:(دعوت از مردم به مراسم ظهر شعر شب يلدا)كيانوش: (خدايا، شب شعر شنيده بوديم، ظهر شعرديگه چه صيغهاي يه)؟ بگوري: (مگه مردم اينجا، مثل مردم شهر بيكارند كه شبها برند شبشعر، شب براي اينه كه مردم از خودشون خوابدروكنند. ما براي عيد نوروز، صبح شعر داريم.براي چهارشنبهسوري، بعدازظهر شعر و براي شبيلدا هم ظهر شعر!) كيانوش: (حالا شعرت چيهست؟)
بگوري:
امشب، شب يلدا مياد
نخود، نخود، نخود، نخود
صبح، وقتي خورشيد دربياد
نخود، نخود، نخود نخود
اونوقت شب يلدا ميره
نخود، نخود، نخود نخود
هر كي ميره خونهي خود
نخود، نخود، نخود، نخود!
كيانوش: (اين در چه قالبي يه اونوقت؟)بگوري: (در قالب مثنوي مسجع بررهاي!)كيانوش: (اين هم شد شعر؟ مسخره كردي ما رو؟)در اين لحظه، سرو كله كيوون پيدا ميشه و بهكيانوش ميگه: (پول وده، پول زور وده)،كيانوش با تعجب ميگه: ( براي چي)؟ كيوون:(براي اين كه نسبت به احساسات بگوري، ازخودت خراش دروكردي!) كيانوش، در حالي كهناله ميكند، به سمت دره نشيمنگزها ميرود...
مخالفان برره هم، ميخندند
آغاز پخش شبهاي برره
مهران مديري، شبهاي برره را در شرايطيآماده پخش كرد كه از مدتها قبل حواشيمختلفي درباره آخرين ساختهاش به گوشميرسيد. جسته و گريخته خبرهايي شنيده ميشدكه او قصد دارد اين بار فضاي تازهاي را در سريالخود تجربه كند. انتظار بينندگان تلويزيون زيادطول نكشيد و از وقتي تيزرهاي سريال او با آنترانه محلي خراساني پخش شد، ديگر آنقدر درمخاطبان كنجكاوي ايجاد شده بود كه همه مشتاقآغاز پخش اين برنامه باشند. شبهاي برره ازمعدود برنامههاي سيما بود كه از همان ابتدايپخش قسمت اول خود مخاطب داشت.
تجربههاي تازه
مديري يك بار ديگر ثابت كرد كه صاحبسبك است و بايد به او آفرين گفت. او دورهاينسبتا طولاني، حدود 12 سال است كه در زمينهتلويزيون فعال است و برنامه ميسازد.ساختههاي او با افت و خيز مواجه بوده، اما بينندههيچ گاه از تماشاي آثار او خسته نشده است. اگركمي به مناسبات بيرحم حرفه سينما و تلويزيونآشنا باشيد، حتما ميدانيد كه دوام آوردن در اينمدت طولاني، در اين حرفه كار سختي است. البتهمديري هم بنا به دلايل مختلفي موفق به حضورمداوم در اين عرصه شده است. شايد يكي ازدلايل اين مسئله قابليت انعطاف پذيري زيادبرنامههاي او است. او ترسي از به هم ريختنساختار برنامه خود ندارد و اگر برنامهاش در همانقسمتهاي اول پخش با استقبال مواجه نشود واصطلاحا (نگيرد)، به سادگي اين كار را انجامميدهد. از سوي ديگر او هر نكته تازه و جديديرا يك بار تجربه ميكند. به همين دليل است كهاين ايده كه در پايان برنامه برروي عنوانبنديپاياني تصاويري از پشت صحنه همان برنامه را دربرنامههاي بعدي تكرار نكرد. او يكبار ساختاربرنامه خود را با حضور مشاغل مختلف برگزار كرد.وي هيچ وقت به بازيگر خاصي ارادت بيجانداشت و او را بيجهت در برنامه خود به كارنگرفت. از بازيگران خارج از دايره، دوستان خودهم بارها استفاده كرد، چون مناسب نقش بودند وبرخلاف آن كارگردان محترم، يك سوژه معموليرا طي سه سريال نود شبي آن قدر كش نداد كهبيننده حتي خاطره قسمتهاي قبلي را همفراموش كند.
فضاهاي تازه
مهران مديري، در دو ساخته اخير خود ازفضاهاي عمدتا فانتزي آثار گذشتهاش فاصلهگرفته است. داستان سريال (جايزه بزرگ) كهعيد سال 84 از شبكه سه سيما پخش شد. مويداين موضوع است در شبهاي برره مديري وهمكارانش تلاش كردهاند، تا فضاي تازهاي را درزمينه طنز خلق كنند. فضايي كه بيننده تلويزيونمشابه آن را تاكنون در سريالهاي كمي ديده وشايد تنها نمونه نزديك به اين نوع آثار سريال(روزي روزگاري) ساخته امرا... احمد جو بودهاست. او از همه عناصر اين فرهنگ استفاده كردهتا برنامهاي جذاب توليد كند. بر خلاف آثاري كهدر سالهاي اخير براي عنوانبندي آغاز و پايانخود از ترانههاي پاپ، نه چندان مربوط بهمحتواي داستان استفاده كردهاند; اين بار درعنوانبندي اين سريال شاهد آهنگي هستيم كهبرگرفته از شعر و ترانهاي خراساني و بومي است واين مسئله با اجراي موسيقي خوب (بهرامدهقانيار)، شكل و شمايل خوبي به كار داده است.
زيباييهاي روستا
بيننده هميشه علاقهمند به فضاهاي جديد وتازه است. استفاده زياد از فضاهاي شهري درسريالهاي سالهاي اخير، مخاطبان تلويزيون وحتي سينما را تا حدودي دلزده كرده است.مديري تلفيقي از اين فضا را در كنار فضاييروستايي به داستان خود آورده است. به پوشششخصيتهاي داستان دقت كنيد. رنگهاي شاد وزيباي لباسهاي زنان و مردان برره در عينپوشيدگي زيباست و اين يعني ميتوان بدونپوششهاي مرسوم شهري و از طريق لباسهايسنتي و بومي خودمان، پوششهاي جذابي رافراهم كرد. او از صنايع دستي مختلفي، مانند گليمبه عنوان زيباييهاي هنر كشورمان استفاده كردهو البته قرار گرفتن آنها در كنار برخي وسايل مدرنكار را از لحاظ تصويري زيبا كرده و اين جزوي ازهنر مهران مديري ميباشد.
مخالفان و موافقان
شبهاي برره، مخالفان و موافقان زياديدارد. اگر اخبار مربوط به اين سريال را درماههاي اخير پيگيري كرده باشيد، حتما با انواع واقسام اخبار و مطالب درباره اين سريال مواجهشدهايد. البته هر كس حق دارد موافق و مخالفيك برنامه باشد، اما زماني كه موافقت و مخالفت بايك برنامه تبديل به يك پز خاص ميشود، اولينچيزي كه قرباني ميشود، (منطق) است.شبهاي برره مخالفان زيادي دارد. شايد يكي ازدلايل اين مسئله اين باشد كه شبهاي برره بهسادگي قابل اجرا است. اما چرا فقط نقاط ضعفديده ميشود، چرا وقتي سريالي كه قرار بود، يككار ملي باشد، تبديل به اثري ضعيف ميشودصداي كسي در نميآيد; اما در مقابل سريالشبهاي برره اين حجم حمله و انتقاد اتفاقميافتد. شبهاي برره سريال بيادعايي است.سازندگان آن هيچ گاه ادعاي ساخت سريالي پرجنب و جوش نداشتهاند و بر خلاف سريالهايتاريخي معمول تلويزيون كار چندان پر هزينهاينيست و حتي دكورهاي آن مدتي جنجال به پاكرد، چون فقط و فقط در حد و اندازه يك كارنمايشي ساده ساخته شده، نه چيزي بيش از آن; بههر حال بايد به مهران مديري و گروهش بار ديگرآفرين گفت، چرا كه مخالفان وي هم، جزوبينندگان هميشگي او هستند، آيا مخالفي است كهاين برنامه را ببيند يا از تماشاي آن خندهاي برلبانش نشيند.
خنداندن ملتي كه سخت ميخندد
حضور گرم و صميمي مردم، در مراسم تدفين(منوچهر نوذري) ثابت كرد كه ارزش هنر وهنرمند در اين كشور حداقل در نزد مردم بسياراست. ما مردمي هستيم كه از گريه كردن بيشترلذت ميبريم! يا حداقل به ما عادت دادند كهبيشتر گريه كنيم، تا بخنديم. اصولا اخمو بودن بهيك ارزش مثبت تبديل شده است! در حالي كهچنين توصيهاي در دين و فرهنگ ملي ما وجودندارد. در چنين شرايطي پيدا كردن سوژه برايخنداندن بيننده تلويزيوني كاري سخت و دشواراست. اگر سوژه سياسي باشد به يك جابرميخورد، اگر نظامي، هنري، اقتصادي، ورزشيو...هم به يك جاهاي ديگري برميخورد. البتهشايد يك دليل اين موضوع آن باشد كه در طيسالهاي اخير تلويزيون كمتر از خودشسوژههاي طنز ساخته است. برنامه (شبكه 3/5)تنها مورد، از اين دست بود كه البته در نيمه راهناتمام ماند.
و در اين بين روستاي فرضي برره نيز خالي ازضعف و اشكال نيست. اما شايد مهمترين ويژگيمثبت اين مجموعه نسبت به موارد مشابه آن تلفيقجذاب زندگي ديروز و رفتارهاي امروز ماست.زير سوال بردن فرهنگ زشت چاپلوسي و تملقحداقل پيام اخلاقي نوشتههاي قاسمخاني و هنربازيگري و كارگرداني (مهران مديري) بودهاست. شناخت دقيق از جامعهشناسي شخصيتيايرانيان و مشخص نمودن رفتارهاي ناپسندموجود در آن ميتواند، مهندسي مجدد درساختار جامعه ايراني را موجب شود.
در هر صورت هر شب خنداندن مردم كشوريكه از مشكلات اقتصادي و بسياري برخوردهايسليقهاي در سازمانهاي دولتي رنج ميبرند،امري است دشوار و ارادهاي پولادين را طلبميكند. اما تاثيرگذاري شگرف ديالوگهايبازيگران برره برروي كوچكترهاي خانوادهايراني نشان ميدهد كه اين برنامه با انتخابسوژههاي زيباتر و جذابتر ميتواند، بيش از هركلاس درس، سخنراني و مقاله علمي نسل فردا را بازشتيهاي مستتر در جامعه امروزمان آشنا سازد.اين موضوع با توانمنديهاي موجود در ذهنخلاق سرپرست نويسندگان اين مجموعه وكارگرداني مهران مديري و بازي هنرمندانهبازيگران آن شدني و ممكن است.