کد خبر: ۳۳۱۹۵۴
تاریخ انتشار : ۲۹ آبان ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۸

صفایی‌فراهانی از دلایلی می گوید که باعث شد فوتبال را رها کند

تماشاگران امروز نوشت: نزدیک به 14 سال گذشته از روزی که صفایی‌فراهانی از ریاست فدراسیون فوتبال استعفا داد.
آفتاب‌‌نیوز : جمله‌ای که در آخرین کنفرانس خبری‌اش گفت، تاریخی بود: «می‌روم و فوتبال را به نامادری‌اش می‌سپارم».صفایی فراهانی، در آستانه جام جهانی 1998 فدراسیونی بی دروپیکر را تحویل گرفت و چهار سال بعد یکی از مدرن‌ترین سازمان‌های تاریخ ورزش ایران را تحویل داد و رفت. او چند سالی هم عضو هیأت اجرایی کنفدراسیون فوتبال آسیا بود، اما همه ارتباطش با فوتبال، سال 1388 با بازداشتش قطع شد. دو ماه پیش با او گفت‌وگویی مفصل کردیم که بخش اقتصادی و سیاسی‌اش در شماره 73 نشریه منتشر شد. آن گفت‌وگو بخشی فوتبالی هم داشت، گرچه اصرار داشت که خیلی از فوتبال حرف نزند چون مدت‌هاست اتفاقاتش را پیگیری نمی‌کند.

شما گفتید نمی‌خواهید در مورد گذشته خیلی صحبت كنید،‌ اما هر وقت اسم شما می‌‌آید همه می‌گویند در دوره شما اتفاقات خوبی در فوتبال افتاده. البته می‌دانیم كه الان خیلی فوتبال را پیگیری نمی‌كنید، ولی اگر بخواهید دو سه كار ضروری را که باید در فوتبال اتفاق بیفتد نام ببرید چه چیزهایی هستند؟

اصلاً فوتبال یا هر ورزش دیگری كه در ایران دنبال می‌كنیم - فرق نمی‌كند-، خاستگاه آنها باشگاه است و وقتی باشگاه‌داری به عنوان یك كار جدی از طرف دولت سیاست‌گذاری نشود و حمایت‌های دولت نباشد، ورزش اصلاً نمی‌تواند رشد کند. شما امروز هر تولیدی در دنیا بخواهید داشته باشید، محل تولید آن کالا مكانی است كه آن کالا می‌تواند در یك بستر مناسب رشد كند. امكان ندارد بگویید من می‌خواهم یك اتومبیل تولید كنم، ولی می‌خواهم آن را در خیابان تولید كنم، این نمی‌شود. باید كارخانه، ماشین‌آلات، سیستم‌ها و مهندسان مورد نیاز را فراهم كنید بعد دولت هم با فلان مكانیزم از شما حمایت ‌كند. بعد سرمایه‌گذار به پشتوانه این حمایت برود و اتومبیل تولید كند. ورزش هم از این قضیه مستثنی نیست. یعنی شما امروز در هیچ جای دنیا نمی‌بینید كه ورزش خوب داشته باشد، ولی باشگاه نداشته باشد. پس باید بستر را فراهم كنید. اگر می‌بینید در فوتبال تركیه تحولی اتفاق افتاده به این دلیل است كه بستر‌ها فراهم شده. من این را بارها در مصاحبه‌هایم گفته‌ام. باید از باشگاه‌داری حمایت شود. یكی از دلایلی كه من رفتم همین بود. چون هرچه زور زدم نتوانستم این حرف را عملی كنم.
باشگاه باید مورد حمایت قرار بگیرد. سازمان تربیت‌بدنی اصلاً نباید پول خرج كند. باید بگوید من این پول را به صورت اعتبار یا وام كم بهره در اختیار كسی كه باشگاه بزند، می‌گذارم. آن وقت می‌تواند برای این باشگاه یك تعریف بگذارد كه مثلا باید این تعداد مربی داشته باشد، آكادمی داشته باشد و ... یا مثلا اگر آدم‌های بیشتری برای آكادمی جذب كند سرویس و امکانات بیشتری می‌دهیم و... آن زمان شما می‌توانی خاطرجمع باشی كه حكومت به جایگاه این تولید احترام گذاشته. چون من ورزش را تولید می‌دانم. همان موقع هم كه در فوتبال بودم همین نگاه را داشتم و ورزش را تولید می‌دانستم. می‌گفتم از این تولید باید پول درآورد. شاید شما هنوز هم باورتان نشود كه می‌توان از فوتبال پول درآورد. اعتقاد من این بود كه از فوتبال می‌توان پول درآورد و درمی‌آوردم. من تمام پولی را كه فدراسیون فوتبال نیاز داشت از خود فوتبال به‌دست می‌آوردم.

این كارها خیلی مهم هستند ولی ساختاری كه شما درست كردید مثلاً گفتید لیگ باید این‌طور باشد یا تیم‌ملی باید یك شخصیتی داشته باشد...
من خودم هیچ كاری نمی‌كردم، اینها ناشی از یك کار جمعی بود. اول از همه آیین‌نامه‌های‌شان را می‌نوشتیم...
فدراسیونی كه شما گرفته بودید به نظر شبیه همین دولتی بود كه آقای روحانی از آقای احمدی‌نژاد تحویل گرفت.

وقتی به فدراسیون رفتم، فدراسیون هیچی نداشت. حتی یك آیین‌نامه درست و حسابی هم نداشت. داستان گرفتن 14كلاس را بگویم می‌خندید. آمدم دیدم اول دوره آقای مصطفوی ایشان یك كلاس مربیگری B برگزار كرده بود. گفتم این مملكت با این همه گستردگی و این همه متقاضی فقط یک کلاس آن هم فقط با 14 فارغ‌التحصیل دارد. به همین دلیل با كمیته گسترش فیفا صحبت كردم و دیدم دوره‌های A، B، C و یك دوره مافوق اینها پروفشنال دارند. شرایط برگزاری این‌ کلاس‌ها را پرسیدم، گفتند شما باید این امكانات را داشته باشید. درست زمانی بود كه قرار بود جام‌جهانی‌ 98 شروع شود. معمولا در این زمان دو سه جلسه هماهنگی بین تیم‌ها می‌گذارند. در یكی از جلساتی كه خودم بودم، به كمیته آموزش فیفا رفتم و گفتم برای سال بعد كلاس آموزشی می‌خواهم. گفت درخواست بدهید. بعد درخواست من را نگاه كرد و گفت 14كلاس؟ گفتم بله، گفت شما یك كلاس برگزار كرده‌اید، گزارشش را بگیر بخوان! گفتم خودم گزارشش را دارم. گفت گزارشش را خوانده‌ای و حالا درخواست 14 كلاس می‌دهی؟ گفتم بله. در آن گزارش نوشته شده بود اینها از حداقل امكانات برای برگزاری این كلاس كه یك ویدئوپروژكتور و یك وایت برد باشد برخوردار نبوده‌اند و ما بدون این امكانات با مكافات این كلاس‌ها را برگزار كرده‌ایم، گفت حالا‌ چی؟ گفتم من با شما یك قرار می‌گذارم، شما دو كلاس اول‌تان را C برگزار كنید اگر كلاس‌های C با استانداردهای‌تان برگزار شد، بقیه کلاس ها هم در تقویم‌تان بماند، ولی اگر برگزار نشد من همینجا می‌نویسم كه بقیه كلاس‌ها هم كنسل شود. گفت من بروم صحبت كنم. آن زمان هنوز بلاتر به عنوان رئیس انتخاب نشده بود و دبیركل بود. با ایشان صحبت كرد و ایشان هم گفته بود چون این شرط را خودشان قبول دارند طبق شرط خودشان برایشان برگزار كنید. من به ایران آمدم و با كمیته ملی المپیك صحبت كردم. گفتم دو كلاس خوبت را به من بده، خودم تجهیزش می‌كنم. دو كلاس را گرفتم وایت برد و ویدئوپروژكتور و صندلی خریدم و زمین چمن باشگاه انقلاب را هم اجاره كردم. وقتی مدرس‌ها از فیفا آمدند دیدند همه چیز مهیاست. یعنی كنار كلاس، زمین فوتبال هست، کلاس‌ها ویدئوپروژكتور و وایت برد و... دارند و خلاصه همه تجهیزات كامل است. بنابراین با گزارشی كه به فیفا فرستادند ما آن سال توانستیم همه 14كلاس را برگزار كنیم. فكر می‌كنید سال بعد چند كلاس برگزار كردیم؟
بیست، بیست‌وپنج كلاس؟
80 كلاس! من 80 كلاس درخواست كردم. وقتی به آنجا رفتم یك نگاه به من كردند گفتند جوك است. آقای بلاتر دیگر آن زمان رئیس فیفا شده بود. از خود ایشان وقت گرفتم و گفتم شما خودتان را مسوول توسعه فوتبال در دنیا می‌دانید؟ گفت شك نكن! گفتم ولی فكر نمی‌كنم همكاران‌تان تصوری از این مسوولیت داشته باشند. گفت استدلالت برای این حرف چیست؟ گفتم من 80كلاس خواسته‌ام و آنها نمی‌دهند. گفت 80تا كلاس؟ گفتم بله؛ شما ببینید از سال 88 تا 98 ما 15 كلاس برگزار كردیم، 14كلاس پارسال و یك كلاس هم قبل از آن، شما فكر كنید در یك كشوری كه انقلاب شده، هشت سال جنگ را پشت سر گذاشته و مشكلات زیادی داشته و بالای 60میلیون جمعیت دارد، من چطور باید در این كشور فوتبال را توسعه بدهم؟ بالاخره اگر كمك شما نباشد من نمی‌توانم كاری كنم. یك نگاه به من كرد و گفت حالا اگر ما كمك كنیم خودت می‌توانی این تعداد كلاس را برگزار كنی؟ گفتم مگر آن 14كلاس را برگزار نكردم؟ آن زمان هم شما دبیر كل بودید من این شرط را گذاشتم و دو كلاس شد 14 تا؛ الان هم می‌گویم 80كلاس را برگزار می‌كنم. همان‌جا زنگ زد و گفت اجازه بدهید این تعداد کلاس را برگزار كنند. شما اگر به گزارش‌های فیفا رجوع کنید می‌بینید كه سال بعد از آن فدراسیون ایران به عنوان تنها فدراسیونی كه مسأله آموزش، اولویت اول آن است انتخاب شده و من همه آن كلاس‌ها را برگزار كردم. منتها وسط كلاس‌ها یك دبه درآوردم و سراغ آقای بلاتر رفتم و گفتم شما خودتان را مسوول می‌دانید؟ من تا الان 22 تا از این كلاس‌ها را برگزار كرده‌ام سهم شما چیه؟ گفت چه سهمی؟ گفتم شما می‌گویید مدرس می‌فرستم درس بدهد. مگر من یك نفر مسوول فوتبال ایران هستم؟ شما هم سهم دارید. گفت خب؟ گفتم هر كدام از این كلاس‌ها برای من 400هزاردلار خرج برمی‌دارد. نصفش را من می‌دهم نصفش را شما بدهید. كمی فكر كرد و گفت ایرادی ندارد. بعد از آن هم آمدم با همان 200هزار دلار که از فیفا گرفتم، همه كلاس‌ها را برگزار كردم و اصلاً هزینه دیگری نمی‌كردم. اینها همه خودش درآمدزایی بود. یک مثال دیگر بزنم. تیم‌ملی جوانان می‌خواست به آرژانتین برود. در یك فرصتی كه در فدراسیون بودم، رئیس فدراسیون اسپانیا را دیدم. گفتم تو این همه ادعا می‌كنی با ما رفیق هستی هیچ كمكی به ما نمی‌كنی. گفت چه كمكی؟ گفتم تیم من می‌خواهد به آرژانتین برود، من می‌خواهم 15روز بیاید و در كمپ شما با تیم‌ملی شما تمرین كند. گفت بگذار یك زنگ بزنم صحبت كنم. زنگ زد و گفت عیب ندارد. دقیقا تیم ما 15روز در كمپ تیم‌ملی اسپانیا تمرین كرد و از آنجا هم به آرژانتین رفت. در حقیقت اگر شما با دنیا مراوده داشته باشی و از طرفی هم بپذیری كه می‌خواهی كار كنی اسباب آن فراهم می‌شود. منتها ما یك تیم بودیم؛ آقای دكتر غفاری یا خبیری را هم می‌فرستادم فرق نمی‌كرد. انگار خودم رفته‌ام. می‌دانستم همان حرفی را كه بهشان می‌گویم یا به هر جمع‌بندی‌ای که می‌رسیم آن را پیاده می‌كنند.
واقعیت این است که الان مدیریت ورزش ایران سال‌هاست در ید مدیران سنتی‌ای است كه به‌روز نیستند و ارتباطات به‌روز ندارند. مثل آقایان افشارزاده یا كفاشیان یا فتح‌اله‌زاده و... شاید آدم‌های خوبی هم باشند و بتوانند كمك كنند، ولی چه بسا مشكل ورزش ما تغییر مدیریت باشد. یعنی نیاز به حضور مدیرهای جوان و کاربلد که ارتباطات به‌روزی داشته باشند و... اصلاً امكانش هست مدیر اینطوری داشته باشیم؟ الان تا بحث فوتبال می‌شود همه می‌گویند شما یا مثلا آقای دادكان باید مدیر باشید، كسی نمی‌گوید باید مدیر جدید یا كسی كه مدیریت روز را بلد باشد بیاید. خود شما هم گفتید مدیر باید به‌روز باشد.
این بحث را قبول دارم. امروز هر كس بخواهد در مدیریت موفق باشد با دانش بیست سال پیش یا حتی ده سال پیش هم نمی‌تواند موفق باشد. چون آنقدر سیستم‌های مدیریت متحول می‌شود و روش‌های نو می‌‌آید كه شما اصلاً نمی‌توانی با مكانیزم بیست سال پیش، امروز مدیریت كنی. امروز می‌بینید مثلا در بحث حسابداری آنقدر نرم‌افزارهای مناسب هست كه اصلاً تعداد به‌کارگیری آدم‌ها را به حداقل می‌رساند. پس باید کاربرد آنها را بلد باشی و بگویی من از این ابزار به‌روز استفاده می‌كنم. امروز مدیریت كردن ابزارهای خودش را می‌خواهد، نمی‌توانی برای ورزش از مدیرانی استفاده كنی كه مسائل مدیریت روز دنیا را ندانند. باید بدانی واقعاً مدیریت فوتبال دنیا یك علم است و هیچ فرقی با كارخانه‌داری نمی‌كند. من هم در فوتبال مدیریت كرده‌ام، هم در كارخانه؛ هیچ فرقی با هم ندارند و احساسم در مورد هر دو یكی است. همان رفتاری كه در كارخانه داشته‌ام در فوتبال هم همان رفتار را داشته‌ام و فكر می‌كردم در فوتبال هم باید تولید داشته باشیم. من به عنوان یک مدیر باید به همه اینها فكر كنم و اگر فکر نكنم نمی‌شود. باور كنید آن زمان یك مطالعه‌ای راجع به این داشتم كه چرا فوتبال انگلیس این تعداد بیننده دارد و چرا این تعداد بیننده را در ایتالیا نمی‌بینید؟ اگر توجه کنید می‌بینید اینها فوتبال را از بعد جامعه‌شناسی، روان‌شناسی ورزشی و... مطالعه كرده‌اند و به یك جمع‌بندی‌هایی رسیده‌اند كه دائما آن را به‌روز می‌كنند.
آلمان در این دو دهه اخیر روی این مسأله خیلی كار كرده.
شما استادیوم دورتموند را ببینید. حتی وقتی تیمش در صدر نیست هم استادیوم پر است.
البته در مورد جمعیت تماشاگر مثال انگلیس درست‌تر است؛ منچستر در ده سال اخیر یك بازی نداشته كه یك صندلی خالی داشته باشد، تمام بلیت‌ها یك فصل قبل به فروش می‌رسد.
یك چیز به شما بگویم باور نمی‌كنید. زمانی كه در فدراسیون فوتبال بودم در یک سفر، اتفاقی با مدیر تیم كریستال پالاس آشنا شدم. از ایشان در این باره سوال کردم. آن زمان گفت نود درصد صندلی‌های استادیوم ما برای فصل بعد فروخته شده است. همان موقع هم من در یك مصاحبه گفتم شما فكر كنید وقتی نود درصد صندلی‌های یك استادیوم حتی اگر سی هزار نفر جمعیت هم داشته باشد فروخته شده باشد و به عنوان مدیر باشگاه این منابع در اختیارت باشد، چقدر بهتر است تا اینكه هر هفته بخواهی این پول را جمع كنی؟ به عنوان یك كاسب ببینید چقدر این دو فرق دارد. مثل این است که یک کاسب نود درصد جنسش را پیش‌فروش كند و همه پولش یك باره دستش باشد. قطعا خیلی بهتر است. در مورد باشگاه‌ها هم اگر این اتفاق برای هر باشگاهی بیفتد مدیریت خیلی اقدامات مؤثرتری برای باشگاه می‌تواند انجام دهد، تا اینكه چهل چهل‌ودو هفته لیگ بخواهد برگزار شود و مدیر به انتظار بنشیند که آیا بلیت‌ها فروخته می‌شود یا خیر و هفته به هفته به این پول برسد.
فوتبال هم مثل همه حوزه‌های دیگر گیرهای خودش را دارد. آن زمان شما برای اینكه مدیریت فوتبال دست فدراسیون باشد خیلی می‌جنگیدید، یعنی حتی در بحث امنیت ورزشگاه می‌گفتید باید دست شما باشد، که البته بعد از رفتن شما دیگر این مبارزه نشد و این فكر وجود نداشت. در نتیجه اتفاقی كه می‌افتد این‌ است كه بحث ورود تماشاچی، زمان برگزاری و... دست فوتبال نیست.
مدیریت كردن یعنی همین. وقتی شما می‌گویید مدیریت باید به‌روز باشد، یعنی باید شرایط ایران را ‌ببینید و با این شرایط، خوب تدارك ببینید و درست مدیریت كنید. شما كه نمی‌توانید بگویید من در ایران كار می‌كنم، نمی‌گذارند كار كنم! بله یكی از مشكلات كار در ایران این است كه نمی‌گذارند كار كنید و باید بپذیرید كه موانع را از سر راه بردارید. پس باید به دنبال این بروید كه راه آن را پیدا كنید. یك مثال ساده بزنم. اگر دقت كرده باشید شاید در بحث‌های ورزشی خیلی به این موضوع برخورد کرده باشید که مثلاً تیم‌های جوانان و نوجوانان مشکل سربازی دارند. این مشكل برای ما هم بود. من تحقیق می کردم که مجوز گرفتن برای پروسه سربازی چقدر طول می‌كشد. بعد به مربی می‌گفتم 45 نفر اسم به من بده كه می‌دانی نفرات نهایی هستند و می‌خواهی از بین آنها بیست، بیست‌ودو نفر را انتخاب كنی. برای همه آن 45 نفر مجوز سربازی می‌گرفتم. در این صورت اگر فرد انتخاب می‌شد، تمام بود و اگر نمی‌شدهم مهم نبود. یا یک مثال دیگر می‌زنم؛ زمانی كه با عراق بازی داشتیم چون عراق پرواز ممنوع بود كنفدراسیون به من گفت شما مختارید بگویید در عراق بازی می‌كنید یا اردن یا در هر كدام از كشورهای حوزه خلیج فارس که می‌خواهید. من گفتم در عراق بازی می‌كنیم. دوستان در فدراسیون گفتند چطور می‌خواهی این كار را بكنی، گفتم با هواپیما می‌رویم. در این مورد باور كنید که از هیچ نفوذ دولتی هم استفاده نكردم. یك نامه به نماینده ‌ساز‌مان ملل در تهران نوشتم و گفتم برای پیشبرد صلح تصمیم گرفته‌ایم كه در عراق بازی كنیم، با توجه به اینكه شما باید برای پرواز در منطقه پرواز ممنوع مجوز بدهید، من می‌خواهم در فلان تاریخ بازیكنانم را با یك پرواز به عراق ببرم و برگردانم. پیگیری این مساله تقریبا دو ماه طول كشید تا بالاخره از آنها مجوز گرفتم. بعد با سازمان هواپیمایی كشوری صحبت كردم گفتم مجوز سازمان ملل را گرفته‌ام كه هیچ حمله‌ای به ما نمی‌كنند. آنها از پرواز ما مطلع هستند و فقط قرار است شماره پروازمان را به آنها بدهیم و ساعت و تاریخ و نوع هواپیما را به آنها اعلام كنیم. همه این كارها را كردیم و رفتیم و برگشتیم. هیچ اتفاقی هم نیفتاد.
چه اصراری داشتید كه بازی حتما در عراق برگزار شود و مثلاً در اردن نباشد.
اصرارم برای این بود كه بگویم كار نشدنی را می‌شود كرد و نشان دادم كه می‌شود.
الان هم خیلی کشورها مشکل دارند و حتی بازی بعضی از آنها در ایران برگزار می شود.
وقتی می‌بینید در یك كشوری هستید كه مشكل دارید خودتان باید برنامه‌ریزی كنید و این مشكلات را حل كنید.
یكی از مسائلی كه شما اولین نفر به جنگش رفتید و به جاهای خوبی هم رسید اختلاف با تلویزیون بر سر حق پخش بود. ولی در نهایت نتیجه‌ای نداشت و الان هم اوضاع خیلی بدتر شده.
من پول تمام بازی‌های خارجی را از تلویزیون می‌گرفتم. اولا اگر یادتان باشد من برای تیم ‌ملی بازی‌های خیلی کمی در تهران می‌گذاشتم. بیشتر بازی‌ها در خارج از كشور مثلا در آمریكا، كانادا، ژاپن، كره، اروپا و... بود. تقریبا حق پخش همه بازی‌ها را هم به خودشان می‌فروختم، بنابراین تلویزیون مجبور بود حق پخش بازی‌ها را بخرد. یعنی تقریبا پول همه بازی‌های خارجی را كه برای تیم‌ملی برگزار می‌كردم از تلویزیون می‌گرفتم.
یك بار برای یك بازی مقاومت كردند و می‌خواستند پخشش نكنند.
و آخر هم مجبور شدند پخش كنند.
و لیگ؟
خیلی تلاش كردم حق پخش بازی‌های لیگ را هم از صداوسیما بگیرم، خود آقایان صاحبان باشگاه اذیت كردند. آن زمان که نماینده مجلس بودم، وقتی دیدم تلویزیون توجهی به حرف ما نمی‌کند یك طرح امضا كردیم و در صحن علنی بردیم و تصویب هم شد ولی به دلیل نفوذی كه صداوسیما داشت طرح، پنج بار در شورای نگهبان رد شد.
آخر هم به مجمع تشخیص مصلحت رفت.
بله؛ در آن مجمع من توضیحاتم را دادم. لاریجانی(رئیس وقت سازمان صداوسیما) هم توضیحات خودش را داد. تنها اشكالی كه پیش آمد این بود که به آخر وقت خورد و رأی‌‌گیری انجام نشد. قرار شد جلسه بعد رأی‌گیری شود. آنها هم هفته‌ای یا دو هفته یك‌بار جلسه تشكیل می‌دادند. در آن فاصله دوستان صداوسیما توانستند یک کاری انجام بدهند. آنها مدیرعامل باشگاه استقلال و پرسپولیس را خواستند و با آنها یک تفاهم‌نامه نوشتند كه ما اصلاً هیچ مشكلی با تلویزیون نداریم و همیشه هم پول گرفته‌ایم و الان هم قرارداد داریم. روزی که قرار بود جلسه برگزار شود آقای لاریجانی این مدرك را رو كردند و گفتند اصلاً قانون نیاز ندارد. ما همین الان داریم این پول را می‌دهیم این هم توافق‌نامه با دو باشگاه معروف مملكت! اصلاً من ماندم.چی باید می‌گفتم؟ گفتم اگر باشگاه‌ها خودشان قبول دارند كه پول می‌گیرند پس دیگر قانون نیاز ندارد.
الان همچنان این داستان هست و درست هم نمی‌شود چون اراده‌ای برای این مسأله وجود ندارد.
اراده نیست برای اینكه آن طرفش مشخص است. اساسنامه فدراسیون فوتبال که مصوبه دولت است در یكی از بندها صراحت دارد كه در دولت تصویب شده حق پخش رادیو و تلویزیون متعلق به فوتبال است و هر كسی می‌خواهد استفاده كند باید آن را بپردازد. نپرداختن آن هم مثل این است كه شما یك قانون را زیر پا گذاشته‌ای.
ولی الان صداوسیما می‌گوید ما هیچ مصوبه قانونی‌ای برای انجام این کار نداریم.
صداوسیما اگر بخواهد یك فیلم سینمایی را از كارگردان یا تهیه‌كننده بگیرد پخش كند مصوبه قانونی می‌خواهد؟ پول می‌دهد می‌خرد. حق پخش بازی‌ها هم برای باشگاه‌هاست.
البته مورد هم بوده تلویزیون بدون اجازه پخش كرده.
قانون نمی‌خواهد، مگر صداوسیما برای برنامه‌ای كه می‌سازد قانون می‌گذارد؟ شما سال‌هاست ورزشی‌نویس هستید، صداوسیما بازی‌های المپیك و جام‌جهانی‌ را پخش نمی‌كند؟ شما یك‌بار دیده‌اید مثلاً برای پخش اینها بروند یك قانون جدا وضع كنند؟
البته این مسأله یك نكته دیگری دارد‌؛ اینها می‌گویند از این جیب به آن جیب است. یك‌بار هم ما گفتیم چرا وقتی آگهی بانك‌های دولتی را پخش می‌كند و پولش را می‌گیرد نمی‌گوید از این جیب به آن جیب است؟
از كدام جیب به كدام جیب؟
به‌هر‌حال می‌گویند هر دو برای دولت است.
مگر در همان فاصله كه دارد بازی را پخش می‌كند، تبلیغ یك بانك را هم زیرنویس می‌رود، از آن بانك پول نمی‌گیرد؟ می‌گوید چون از این جیب به آن جیب است تو هم برو عشق كن!
از دولت فقط 500میلیون وام گرفتم
یك وام 500میلیون تومانی برای بازی‌های 98 از دولت گرفتم. چون آن زمان كه من آمدم همه چیز روی هوا بود. ضمن اینكه تا بازی‌های 98 هم هشت نه ماه بیشتر نمانده بود. تنها كاری كه كردم از دولت خواستم به من وام بدهد و قسطی پس بدهم. همین كار را هم كردم. یك وام 500میلیون تومانی گرفتم در حالی كه فدراسیون زمان خود من سالی سه میلیاردتومان خرج داشت. من چطور آن پول را درمی‌آوردم؟ چطور مربی خارجی می‌آوردم؟ اگر یادتان باشد برای تیم امید و جوانان و فوتسال هم مربی خارجی می‌آوردم. چطور این كار را می‌كردم؟ با پول چه كسی؟ كمیته ملی المپیك گفت هیچ كمكی برای بازی‌های آسیایی به تو نمی‌كنیم و می‌خواهیم ناظر هم برایت بگذاریم.
هم بوسان و هم 98. هر دو دوره قهرمان شد و هر دو دوره هم خودم رئیس بودم. تیمی هم كه برای مسابقات به دادكان دادم ببرد خودم رئیس فدراسیون بودم و ایشان به عنوان سرپرست، تیم را برد. همین آقای فردوسی‌پور به من گفت این تیمی كه برانكو انتخاب كرده همان دور اول اوت می‌شود، بعد كه برگشتند گفت من ماندم این بازیكن‌ها را چطور انتخاب كرد، ما اینها را نمی‌شناختیم و برانكو برای تیم امید آورد. شما بروید بشمارید. من برای تیم جوانان هفده هجده بازی تداركاتی برگزار كردم. چطور این كار را می‌كردم؟ چطوری با این كشورها ارتباط برقرار می‌كردم؟
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین