کد خبر: ۳۵۰۶۱
تاریخ انتشار : ۱۳ دی ۱۳۸۴ - ۱۶:۰۷

فلسفه در اينترنت (1) - وبلاگ اپيستمه

آفتاب‌‌نیوز :

آفتاب: "معناي چند واژه يوناني" مجموعه مطالبي است در وبلاگ اپيستمه كه به نوعي "اصطلاح شناسي فلسفه يونان" بشمار مي رود. اين مطالب با مرجعيت "ديكشنري فلسفي كمبريج" و "راهنماي فلسفي آكسفورد" انتخاب و ترجمه شده اند.

ARETE

Arête  واژه ای است در یونانی قدیم، به معنای "فضیلت" و "کمال". در متون فلسفی این واژه عمدتاً بر فضیلتهای شخصیت انسان دلالت می کرد. در متون دیگر کاربرد arete  درانواع گوناگون کمال بود. در دوره کلاسیک فضیلتهای عمده اینها بودند: شجاعت، حکمت، خویشتن داری  (sophrosune)، پرهیزکاری و عدالت. سوفسطائیانی نظیر پروتاگوراس مدعی تعلیم این فضیلتها بودند اما سقراط صلاحیت آنان را برای چنین کاری زیر سؤال برد. افلاطون در چند محاوره اولیه خود سقراط را در حال پرسش از تعریف انواع فضیلت به تصویر می کشد. در محاورات دیگرنیز سقراط arete  را مورد بحث قرار می دهد. در دیدگاههای رایج برآنند که فرد می تواند فضیلتی (مانند شجاعت) را داشته باشد درحالیکه بهره ای از فضایل دیگر (مانند حکمت) ندارد. ولیکن افلاطون در رساله پروتاگوراس خود  سقراط را در حال دفاع کردن از نظریه مشهور خود یعنی یگانگی arete  نشان می دهد. سقراط در این نظریه بر آن است که شخصی که فضیلتی را داراست، از تمامی فضیلتهای دیگر برخوردار است. روایتهای افلاطونی از فضیلتهای عمده (منهای پرهیزکاری) در کتاب IV جمهور آمده است. بخشهای اصلی کتاب اخلاق نیکوماخوسی ارسطو به مباحثی در باب arete  اختصاص داده شده اند. او arete  را به فضیلتهای شخصیت و فضیلتهای عقل تقسیم می کند. این مبحث صورت قدیمی بیشتر نظریات جدید در باب اخلاق فضیلت است.

ARKHE

 arkhe(آرخه) شیء نخستینی است که اشیاء از او هستند، یا هست می شوند، یا شناخته می شوند (ارسطو، متافیزیک v.1013 18-19). arkhe را می توان شامل اینها دانست: موادی که از شیئی قدیمیتر بدست نیامده اند، علل تغییر، گزاره های بنیادین در نظام استنتاجی، از دید غایت انگاران: سود و سود برنده زیرا به زبان گفتاری اینها منشأ ابتکار عمل در شهرها و در برابر حکومتها هستند. arkhe آنقدر انواع زیادی دارد که [می توان گفت] به فراوانی طرق تبیین یا به زیادی معانی  "understand" است.

OUSIA

ousia  واژهای است در یونانی کهن که به طور سنتی آنرا به "جوهر" برگردانده اند. واژهُ ousia که در اصل به "هستی" اطلاق می شد، بر مشخصهُ هستی، یعنی هست بودن دلالت می کرد، چنانکه گویی خود او یک موجود بود. درست همانگونه که قرمزی مشخصه ای است که اشیاء قرمز آنرا دارا هستند، ousia نیز مشخصهُ موجودات است. بدین ترتیب جوهر(ousia) شیء، آن مشخصه ای است که طبیعت شیء را آن چیزی که هست می گرداند. به همین نحو ousia بر موجودی دلالت می کند که به خودی خود دارای هستی است؛ و این موردی است که در آن جوهر(ousia) شیء، دقیقاً خود آن شیء است. چنین شیئی خود، واسطهُ هستی خویشتن است؛ زیرا هستی او مبتنی بر هیچ چیز دیگری نیست. او موجودی است خودپاینده و نسبت به موجوداتی که هستیشان مبتنی بر چیز دیگری است، از مرتبهُ بالاتری از هستی برخوردار است. پس چنین چیزی یک ousia است.

ارسطو این پرسش را عنوان کرد که کدام موجودات برخوردار از ملاکهای لازم برای  ousia هستند. چیزی نظیر قرمزی که تنها به عنوان یک خاصه (attribute) وجود دارد، به خودی خود دارای هستی نخواهد بود. فرد انسان یک ousia است، اما ارسطو بحث می کند که اطلاق ousia به "صورت" آن شایسته تر است؛ و محرک نا متحرک بالاترین نوع ousia است. این واژه به طور سنتی در لاتین به substantia و در انگلیسی به substance ترجمه شده است و این تنها برای متونی مناسب است که نظیر کتاب مقولات ارسطو  ousia آن چیزی است که در زیر خاصه ها قرار دارد (stands under). ارسطو در متافیزیک خود بحث می کند که لایهُ زیرین بودن، مشخصهُ اصلی ousia نیست. بنابراین نه در متافیزیک ارسطو و نه در آثار دیگر یونانیان واژهُ substance اغلب ترجمهُ مناسبی برای  ousia نیست.

EROS

Eros (اروس) خدای یونانی عشق زمینی (  erotic) است. Eros به تدریج نماد صورتهای مختلفی از عشقی شد که در بادی امر در مخالفت هزیود با عقل نمایان گشت. با وجود این، یونانیها در کل (مثلاً پارمنیدس) Eros را نیرویی وحدت بخش می دانستند. در امپدکلس نیز یکی از دو نیرویی است که تاریخ کیهان را توسط آنها تبیین می کند و در مقابل آن نیروی آفند قرار دارد. این نیروها برسازنده "هماهنگی پنهان" هراکلیتوس هستند.

محاوره ضیافت افلاطون، مشهورترین منبع قدیمی است که از نظرگاههای مختلف (اساطیری-سوفسطایی گری و ...) به بحث در باب این موضوع می پردازد. سقراط می گوید که از کاهنه دیوتیما در باب صورت اصیلتری از Eros شنیده است که در آن می توان با فهم صورتی از زیبایی، می توان به میل جنسی مجال داد.

در دموکریتوس، برای نخستین بار می توان تقابل میان Eros (اروس) و agape (آگاپه) را مشاهده کرد. این مطلب در شروح مسیحی از عشق اهمیت پیدا می کند. در میان فیلسوفان نوافلاطونی، Eros نمایانگر وحدتی عرفانی با "هستی" مورد بحث فیلسوفان است. Eros  اخیراً در آثار فلاسفه قاره ای مورد توجه قرار گرفته است.   

AGAPE

agape (آگاپه) عشقی ایثارگرانه برای تمامی انسانها است. گاهی نظریه اخلاقی ای را که در آن چنین عشقی فضیلت اصلی محسوب می شود، آگاپیزم ( agapism ) می نامند.  در این نظریه، اعمال انسانها تا آنجایی خوبند که بیانگر این عشق باشند. Agape  واژه ای یونانی است که که غالباً در انجیل برای دلالت بر عشق بکار می رود. در زبانهای جدید نیز این واژه اغلب دلالت بر آن عشقی دارد که کمال مطلوب نویسنده فرض می شود. با وجود این، در انجیل یونانی این واژه احتمالاً واژه ای عام برای عشق است و باید آرمانهای اخلاقی را در مدعاهای اصلی متن جست و نه در معنای لغوی این واژه. 

PHYSIS

 physis که معادل یونانی واژه طبیعت است، در وهله اول بر طبیعت یا ماهیت موجود زنده دلالت می کرد (ارسطو، متافیزیک v.4). ارسطو در طبیعیات خود physis را منشأ حرکت و سکون موجودات که در درون آنها قرار دارد تعریف می کند. ارسطو اساساً آنرا صورت موجودات می داند و نه ماده آنها. این واژه همچنین به جهان طبیعی به عنوان یک کل اشاره دارد.  physis اغلب نقطه مقابل techne  به معنای فن بکار می رود. در اخلاق نیز در نقطه مقابل nomos  به معنای قرارداد (قانون) است. مثلاً کالیکلس که در رساله گرگیاس افلاطون، میان عدالت طبیعی و قراردادی تمایز قائل می شود.

LOGOS

(جمع: logoi) (یونانی به معنای: "واژه"، "سخن"، "عقل"،). logos واژه ای است با معانی فلسفی زیر: ۱- قاعده، اصل، قانون.  مثلاً در مکتب رواقی logos همان نظم الوهی است و در مکتب نوافلاطونی همان قوای عقلانی سامانبخشی است که در جهان محسوس نمودار می شود. بدین ترتیب این واژه در مسیحیت بر واژه خدا God ، به آنی بودن عمل خلقتش و درعهد جدید به شخص مسیح دلالت می کند. ۲- گزاره، شرح، توضیح، نظریه، برهان. مثلاً ارسطو logos را در جواهر اولیه خود نشان می دهد. ۳- عقل، تفکر، قوه عقلانی، نظریه انتزاعی (از آن جهت که در مقابل تجربه قرار دارد)، تفکر استدلالی( از آن جهت که در مقابل شهود قرار دارد). مثلاً در جمهوری افلاطون این واژه برای اشاره به بخش عقلانی نفس بکار می رود. ۴- میزان، اضافه، سهم، نسبت. مثلاً ارسطو از logoi در گامهای موسیقی سخن می گوید. ۵- ارزش، بها. مثلاً هراکلیتوس از فردی سخن می گوید که logos او بیش دیگران است. 

NOUS

 nous واژه ای یونانی است به معنای ذهن یا قوه عقل. nous بالاترین صورت اندیشیدن است که تنها از یک خدا ممکن است برآید. گاهی دلالت بر قوه شهود عقلانی می کند. این قوه زمانی فعال است که فرد تعاریف، مفاهیم و هر آنچه که به طور یکباره درک می شود را فهم کند.  nous در مقابل دیگر قوه عقلانی یعنی dianoia  قرار دارد. هنگامیکه ما بر مراحل مختلف یک برهان کار می کنیم، از dianoia استفاده می کنیم. اگر بخواهیم بدون برهان به صدق یک نتیجه پی ببریم، از nous استفاده می کنیم. تنها بر اینکه چه چیزهایی را می توان با nous درک کرد مناقشاتی بوده است.

DIANOIA

 dianoiaواژه ای یونانی به معنای توانايی  اندیشه  خصوصاً در استنتاج نتايج  از فرضیات و نیز ساختن و دنبال کردن براهین می باشد.  این واژه  همچنین ممکن است بر اندیشه ای دلالت کند که از قوای ذهنی ناشی می شود. ما برای ایجاد یک برهان ریاضی باید از dianoia استفاده کنیم ؛ در مقابل، موجود دیگری قرار دارد –اگر چنین موجودی وجود داشته باشد آن موجود خداست-  که درستی قضایای ریاضی را با قوه شهود یعنی  nous  شهود می کند.dianoia  بر خلاف nous  مشخصاً قوه عقل آدمی است .افلاطون از این دو واژه برای نامیدن بالاترین و دومین قوایی استفاده می کند که در تمثیل خط خود نشان داده است.   

EUDAIMONIA

 eudaimoniaدر لغت به معنای "داشتن يک روح نيک محافظ" است، یعنی احساسی عینی، مبنی بر داشتن یک زندگی مطلوب که عموماً نظریه های کهن فلسفی و افکار عمومی، آنرا نیکی اعلای انسانی می دانند. ویژگی "عینی بودن"، آنرا از از مفهوم جدید "سعادت"،یعنی داشتن یک زندگی انفسی رضایت بخش، متمایز می سازد. در نظریه کهن به این پرسش می پردازند که شاکله یک زندگی نیک چیست. مثلاً آیا چنانچه سقراط و رواقیون می گفتند، فضیلت برای آن کفایت می کند، یا یا مانند نظریه ارسطو نیکیهای بیرونی، نظیر بخت مساعد نیز ضروری اند. اخلاق ستیزانی نظیر تراسیماخوس ( در جمهوری افلاطون) بر آن بودند تا با بحث بر سر اینکه اخلاق مانع دستیابی به eudaimonia است، اعتبار آنرا زیر سؤال برند، لیکن مدافعین اخلاق (از جمله افلاطون) در مقابل ایشان چنین بحث می کردند که برای دستیابی به آن، اخلاق شرط لازم و/یا شرط کافی است. فهم کانتی از اخلاق که لازمه آن وجود موجوداتی عقلانی، بی نیاز از رفاهشان است، در اندیشه یونانی جایگاهی نیافته است.

ANAMNESIS

anamnesis (آنام نسيس) واژه ای یونانی، به معنای یادآوری است. افلاطون بر آن است که برخی از شناختها قبل از تولد ما و بدون واسطه تجربه حسی، تنها بواسطه آشنایی نفوس جاودان ما با صورتها (مثل) بدست می آیند. بنابر این "یادگیری" همان یادآوری است. سقراط در رساله منون از زبان يک برده شناخت هندسی را بیرون می کشد، درحالیکه در فایدون برآن است که شناخت مفاهیمی نظیر برابری که همیشه در این دنیا به صورت ناقصی بکار می روند، تنها می تواند از طریق یادآوری بدست بیاید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین