تحقيقي توسط مطبوعات مستقل آمريكا نشان ميدهد كه در بدن نزديك به نيمي از سربازان برگشته از يك گردان از عراق «غدههاي بدخيم» ديده شده كه از نظر متخصصين «گواه خطرناكي» است مبنيبر آن كه سلاحهاي حاوي پسماندههاي اورانيوم سبب معلوليت تعداد عظيمي از سربازان و آسيب به DNA شده است.
باربارا آگودنو از دپارتمان «بسيج دفاع از مديريت حفظ سلامت» ميگويد: «تعداد سربازان مبتلا به اين علائم كه از جنگ خليج برگشتهاند، نسبت به جنگ قبلي به ميزان دو برابر افزايش يافته است.» كشف جديدي توسط خبرگزاري آزاد آمريكا نشان ميدهد كه در بدن حدود نيمي از سربازان يك گردان كه ازجنگ برگشتهاند غدد بدخيم ديده شده است كه جامعه علمي را با «گواهي خطرناك» روبهرو ساخته است كه به متخصصين براي درك دقيق چگونگي تأثير پسماندههاي اورانيوم بر روي بشر و DNA او كمك ميكند.
به گزارش خبرگزاري آزاد آمريكا (AFP) يكي از اولين تحقيقات منتشر شده دكتر اندرياس كورني - بوث در «سندرم جنگ خليج(فارس)»، 27 تا 28 درصد سربازاني كه از جنگ خليج(فارس) بازگشتهاند، مبتلا به امراض مزمني هستند كه بيش از 5 برابر سربازان بازگشته از جنگ ويتنام و بيش از 4 برابر سربازان بازگشته از جنگ كره ميباشند.
كورني - بوث ميگويد پسرش اخيراً ازعراق بازگشته است. او جزو اولين گروهي بوده كه از كويت به بغداد حمله كرده بودند. دكتر كورني – بوث مي گويد: از گردان 20 نفره آنها 8 نفر در حال حاضر «غده بدخيم» دارند.
دكتر كورني – بوث متخصص DU نيست اما مطالب زيادي در مورد اينكه چگونه شن نرم بيابان كه در اطراف عراق و شبه جزيره عربستان منتشر ميشود، نوشته كه ميگويد اين شنها براي مواد سمي درست مانند يك وسيله نقليه ايدهآل عمل ميكند و شمار و نيز ميزان تأثير سموم شيميايي و بيولوژيكي نظير DU را كه روي ذرات شن مينشينند، افزايش ميدهد.
كورني – بوث توضيح ميدهد كه چگونه در سراسر جنگ سال 1991 خليج(فارس)، او و ديگران مقادير بسيار زيادي از غبار شن را كه ميتوانست حامل مواد شيمايي و بيولوژيكي باشد را استنشاق كردند. او ميگويد شن «سيستم ايمني بدن، را منهدم كرد.»
نظريه فالك
ماريون فالك كه سابقاً در آزمايشگاه ليورمور لارنس، بهعنوان فيزيكدان شيمي هستهاي كار ميكرده مشغول مطالعه بر چگونگي تأثير DU بر بدن انسان است. فالك ميگويد: 8 غده بدخيم از 20 غده در 16 ماه «غدههاي ويژه سرطانهاي سخت» بودهاند.
ميزان بالايي از غدههاي بدخيم در ميان افراد گرداني ظاهر شده است كه در معرض انفجار سلاحهاي حاوي پسماند اورانيوم در ميدان جنگ بودهاند. اگر DU دليل چنين چيزي باشد، در اين صورت ميتواند «گواه خطرناك» تئوري فالك روي چگونگي تأثير DU و تأثيرات ويژه آن بر DNA باشد. بهنظر فالك بهوجود آمدن چنين غدد بدخيمي بهدليل تأثير ويژه DU بدين قرار است: وقتي DU (اورانيوم 238) فاسد ميشود، به دو ايزوتوپ كم عمر و «بسيار داغ» توريوم (Torium) 234 و پروتاكتينيوم (Protactinium) 234 تبديل ميشود.
فالك ميگويد: ذرات DU در هر جايي كه قرار گيرند در بدن هرچه سريعتر به DNA شليك ميشوند. زيرا اورانيوم بهطور طبيعي جذب فسفر ميشود. بنابراين به طرف فسفات DNA كشيده ميشوند.
وقتي اورانيوم 238 فاسد ميشود، ذرات آلفا و بتا با ميليونها ولت الكترون آزاد ميكند.
فالك ميگويد: «هنگامي كه اين تغييرات ذرات DU در بدن انسان انجام شود، در همان جايي كه به سرعت آسيب فراوان وارد كرده است، انرژي عظيمي آزاد ميكند.»
نيمه عمر توريوم 234، 24 روز است و از خود ذرات بتا با 270 ميليون ولت الكترون خارج ميسازد كه وقتي به پروتاكتينيوم 234 تبديل شود، نيمه عمري كمتر از 7 ساعت دارد.
پروتاكتي نيوم از خود ذرات بتا با 19/2 ميليون ولت الكترون خارج ميكند و وقتي تغيير پيدا كند به اورانيوم 234 پايدارتري تبديل ميشود.
انرژي شيميايي به هم فشرده در مولكولهاي سلول انسان كمتر از 10 ولت الكترون است. يك ذره آلفا از اورانيوم 238 بيش از 4 ميليون ولت الكترون است و مانند آن است كه «سلول را بمباران اتمي» كنيم.
لورن موره دانشمند مخالف كاربرد DU مي گويد مثل آن است كه جلوي آتش بنشينيد و يك گل آتش (زغال سرخ) در دهان بگذاريد. اين خانم ميگويد: «پايهگذاران هستهاي ميخواهند باور كنيم كه مثل آن است كه جلوي آتش نشستهايم و بدنمان را گرم ميكنيم – و هيچ صدمهاي به ما نميزند – اما اين امر واقعيت ندارد.»
موره ميگويد: «بايد منتظر بروز سرطانهاي چندگانه در يك شخص واحد باشيم. اين سرطان چند گانه ربطي به سرطانهاي فردي كه از يوگسلاوي و عراق گزارش ميشد و مربوط به افرادي بود كه سابقه سرطانهاي خانوادگي نداشتند، ندارد. اين نوع سرطان در مطالعات گذشته سرطان شناسي ناشناخته است و يك پديده جديد ميباشد.
گودنو از پنتاگون، گزارش دكتر كورني – بوث را مبنيبر آن كه 8 نفر از 20 سرباز گرداني كه اخيراً از جنگ برگشتهاند و غده بدخيم را تجربه كردهاند، زير سؤال ميبرد. اما به هرحال هر دو بر اين امر توافق دارند كه مواد شيميايي و بيولوژيكي عراق نقشي در حمله 2003 نداشته است.
اين امر كاملاً مشخص است زيرا سه عامل براي سندرم جنگ خليج(فارس) شناسايي شده است: سلاحهاي شيميايي و بيولوژيكي عراق، واكسنهايي كه به سربازان ائتلافي خورانده ميشد، و پسماند اورانيوم. حذف هر يك از عوامل بيولوژيكي و شيميايي قابل تشخيص در طول حمله 2003 به عراق، شمار عوامل بالقوه ايجاد غدد برخيم در سربازان برگشته از جنگ را به واكسنهاي خورانده شده قبل از جنگ و پسماند اورانيوم تقليل ميدهد.
نمودارهاي منتشره در كتاب سال 2003 در دائرهالمعارف بريتانيكا، دلالت بر آن دارد كه 325000 سرباز جنگ خليج(فارس)، غرامت جنگي مربوط به معلوليتهاي سال 2000 را دريافت كردهاند. اين سالنامه فهرست 580400 سرباز جنگنده در جنگ خليج فارس در 91-1990 را ارائه ميدهد در حالي كه فقط 467 پرسنل ايالات متحده در واقع در طول جنگ زخمي شدهاند. 325000 سرباز معلول جنگ خليج (فارس) مساوي است با 56 درصد شمار پرسنل نظامي «حاضر در ميدان نبرد».
علاوه بر آن در سال 2000، 9 سال پس از پايان جنگ سههفتهاي در عراق، شمار سربازان معلول بجامانده از جنگ خليج در سال به بيش از 43000 نفر افزايش مييابد. در حالي كه شمار معلولان جنگ قبلي، از زمان آغاز «جنگ با تروريسم» در سال 2001، در سال 35000 نفر كاهش يافته است. در مجموع تعداد سربازان معلول به حدود 5/2 ميليون افزايش يافته است.
سربازان معلول بيشتر
بردفلور از بخش امور سربازان جنگي، جمع كل سربازان معلول را: «بيش از هر زمان ديگر در گذشته» ميداند و معتقد است «شايد بتوان گفت تعداد سربازان معلول در حال حاضر بيشتر از سربازان معلول بجاي مانده از جنگ جهاني دوم است.»
تري جمي سون ازبخش امور سربازان جنگي به AFP گفت كه نمودارهاي كنوني دلالت بر آن هنگامه دارد كه بيش از نيم ميليون سرباز 14 ساله به بالا «دوره جنگ خليج»(فارس) غرامت معلوليت جنگي را دريافت ميكنند. مطابق گزارشات در طول اين دوره حدود 7035 سرباز در عراق زخمي شدهاند.
به نظر جميسون باتوجه به اين كه 518739 معلول «سرباز دوره خليج» در حال حاضر غرامت معلوليت را دريافت ميكنند، شمار سربازان معلول بعداز جنگ، بيش از 73 برابر كل زخميهاي حاضر و خارج از صحنههاي 14 سال جنگ عراق است.
سلاحهاي حاوي پسماند اورانيوم
در ماه دسامبر گذشته دكتر آصف دوراكوويك، متخصص طب هستهاي كه پژوهشهاي وسيعي را بر روي پسماند اورانيوم انجام داده است(Asaf Durakovic)، نه سرباز از چهارصدو چهل و دومين واحد پليس نيويورك را مورد معاينه قرارداد و متوجه شد كه بدن چهار نفر از اين مردان حاوي پسماند اورانيوم (اورانيوم 238) است.
در چندين نفر از اين مردان آثاري از ايزوتوپ ديگر اورانيوم U-236 ديده شده كه تنها در يك فرآيند هستهاي توليد ميشود. اورانيوم 236 يك ايزوتوپ اورانيوم دستساز بشر است.
دوراكوويك ميگويد: «اين مردان مطمئناً در معرض تشعشعات سلاحهاي راديواكتيو در منطقه جنگي قرار گرفتهاند.»
دوراكوويك، رئيس طب هستهاي سازمان مديريت سربازان جنگي، بعد از اولين جنگ خليج(فارس) كه خود نيز در آن خدمت كرد، گفت: «در رابطه با غنيسازي فعلي سلاحهاي DU، مناطق جنگي در آينده، ديگر هيچ شباهتي به مناطق جنگي در طول تاريخ نخواهد داشت.
از سال 1991، ارتش ايالات متحده DU را در مهماتي نظير ميلههاي نافذ كه تانكهاي دشمن و سرنشينان آن را از بين ميبرد و نيز بهعنوان روكش در تانكهاي ايالات متحده بهكار برده است. وقتي ميلههاي نافذ، به يك هدف محكم برخورد ميكنند، بعضي ازمواد سمي شيميايي و راديو اكتيويته DU تبخير به ذرات فوقالعاده نرم تبديل ميشوند كه به آساني روي پوست رسوب كرده و جذب آن ميشوند.
مطابق سنجشي كه توسط ويك سيلوستر Vicsylvester و انجمن طوفانهاي بيابان / عمليات حفاظتي صحرايي بر روي 10051 سرباز جنگ خليج(فارس) بين سالهاي 1991 و 1995 انجام شده، 82 درصد از سربازان وارد وسائط نقليه نظامي كه اشغال كرده بودند، شدهاند.
دوراكوويك ميگويد: «ميتوان حدس زد كه 123000 سرباز مستقيماً در معرض تماس با DU قرار گرفته باشند.
دوراكوويك ميگويد: از آنجا كه آلودگي با اورانيوم را نميتوان به محبتي خاص هدايت و يا كنترل كرد. آلودگي تشعشعي و شيمايي اورانيوم محيطي بهوجود ميآورد كه علاوه بر به خطر انداختن جان نيروهاي دشمن، نيروهاي خودي را هم در بر ميگيرد.
دوراكوويك بهعنوان متخصص داخلي آلودگي با ايزوتوپهاي پرتوي ميگويد: بهدليل آلودگي شيميايي و تشعشعي DU، تعداد اندكي از ذرات در ريهها، كليهها و استخوانها نفوذ كرده و ريسك زيادي براي ابتلا به سرطان و ديگر بيماريها را در طول زمان بهوجود ميآورند.
بهنظر دوراكوويك ديگر علايم مربوط به مسموميت DU عبارتند از: ناراحتيهاي عصبي و رواني، خستگي، از دست دادن كنترل روده و مثانه و اشكال بيشماري از سرطانها، او ميگويد اين علائم بهگونهاي فزاينده در بين كودكان عراقي و سربازان حاضر درجنگ خليج(فارس) و فرزندان آنها آشكار شده است.
دوراكوويك ميگويد: «گرچه خود من شخصاً به عنوان فرمانده گردان در عمليات حفاظتي صحرايي خدمت كردم اما تخصص من بهعنوان آلودگي داخلي، هرگز به درد نخورد. زيرا ما، هرگز اطلاعي از قصد استفاده از DU را قبل و يا در طول جنگ نداشتيم.»
روبرت سيكهلر (Robertc.koehler) در مقالهاي با عنوان «نسلكشي خاموش» كه در 25 ماه مارس در مورد سلاحهاي DU منتشر شد، نوشت: «گفتنيها بيشمار است اما فقط وحشت بالقوه را تشديد ميكند.
غبار DU چيزي بيش از انهدام سيستم ايمني بدن براي كساني كه آن را تنفس ميكنند و يا با آن تماس پيدا ميكنند، به ارمغان ميآورد. اين ماده در كدهاي ژنتيك انسان نيز رخنه ميكند. كهلر مينويسد: «پاسخ پنتاگون به چنين اتهاماتي تنها تكذيب است و تكذيب و تكذيب... و وسايل ارتباط جمعي آمريكا شريك اخلاقي اوست.
بنابه گزارش هفته گذشته AFP، بنا به نظر فالك وقتي كوچكترين ذره DU استنشاق شود، ميتواند به بدن انسان نفوذ كرده از غشاء سلولي عبور كند و بر كد اصلي يعني DNA تأثير بگذارد.
چهار سال پس از جنگ خليج در 1991، مجله لايف (Life)، مقالهاي تصويري منتشر كرد با عنوان «قربانيان كوچك طوفان بيابان» كه به مسأله تولد نوزادان ناقصالخلقه بيشمار خانواده سربازاني كه در جنگ شركت كرده بودند، پرداخته بود.
به گزارش لايف در 400 سرباز بيمار كه به سؤالات كميته [Don Riagles Senate Baking] پاسخ داده بودند، 65 درصد نوزاداني كه مادرانشان بعداز جنگ باردار شده بودند، معلول بوده يا سيستم ايمني بدنشان معيوب بوده است.
AFP در جواب اين سؤال كه آيا بخش امور سربازان جنگ، تعداد متولدين ناقصالخلقه خانواده سربازان را ثبت كرده است، پاسخ منفي دريافت كرد.
مؤسسه عصر صلح هستهاي 2004-1998