آفتابنیوز : از همان سال نخست تحصيل در دانشگاه به نويسندگي درمطبوعات پرداخت. و درسال 1880 به دريافت جايزه ادبي پوشكين نائل آمد . او در نامه اي به دكتر روسوليمو (ROSSOLIMO)همدوره اش در دانشكده پزشكي نوشته است :
"ترديد ندارم كه تحصيل در دانشكده پزشكي برذوق فعاليتهاي ادبي ام تأثير شگرفي گذاشت . علم پزشكي توان بينشم را افزون و دانش مرا از جهان وجهانيان بارور كرده است . هيچ كس، جز يك پزشك نمي تواند ارزش راستين طب وتأثير آن را برنوشتههايم درك كند . من تا جايي كه ميسر بود در همه حال سعي كردم اصول علمي را در آثارم رعايت كنم البته گاه اتفاق ميافتاد كه ملاحظه اين اصول مقدور نمي شد، در چنين مواردي بطور كلي از خير خود داستان مي گذشتم ."
لازم به ذكر است : داستانهاي "چخوف "تفكربرانگيزند، بطوري كه خواننده تامدتها تحت تأثير آنها قرار ميگيرد . چخوف نوشتن را از ايام جواني ، آغاز كرد . او با اسم مستعار "آنتوشاچخونته" مطالبي طنزآميز درباره رفتار مادرزنها، كلفتهاي پير، عروسيها ومراسم عزاداري و ... در مجلات چاپ مي كرد . يكي از نخستين آثار او، يعني "سركار يريبشيف"، كه اثري اجتماعي وانتقادي است وبوروكراسي حاكم برنهادهاي اداري ودولتي را ريشخند ميكند ، اجازه چاپ نگرفت . اما او با همان شدت وعلاقه به نوشتن ادامه داد و داستانهاي كوتاه بسياري نوشت كه نام او را در ادبيات روسيه قبل از انقلاب تثبيت كرد .
شايان ذكر است: داستانهاي چخوف ساده وروشن وموجز است ، و طنز ظريف وتلخي در اغلب آنها وجود دارد . هيچ جزيي از آثارش زايد نيست ، وبه قول خودش "اگر تفنگي را در پرده اول از ديوار بياويزم در پرده دوم يا سوم حتماً تير آن راخالي ميكنم". اين عبارت البته به آن معنا نيست كه همه نشانه هاي موجود در آثار چخوف، الزاماً ، نماديا نماينده چيزي هستند . مضاميني كه در آثار چخوف وجود دارد، معمولاً از پژمردن آرمانهاي جواني، دل دادگيهاي نامعقول وجهل عمومي حكايت ميكند . چخوف معتقد است قيافه انسان بعداز سي سالگي ، همين كه شخص از آرمان هاي بزرگ خالي شد، مضحك ميشود، زيرا انسان براي درافتادن با مشكلات وموانع اجتماعي همواره به آرمانهاي بزرگ نياز دارد .
لازم به ذكر است :داستانهاي چخوف معمولاً آدم هايي را توصيف وروايت ميكنند كه در مواجهه با ناملايمات و اوضاع ناهنجار دچار سؤتفاهم ميشوند . آنها به درك روشني نسبت به آنچه آنها را در چنبر خود گرفتار مي كند نميرسند ودريافت مشتركي با يكديگر پيدا نمي كنند . گويي هريك از آدمها در فضاي بسته ومحدود خود به سر ميبرند، وهيچ يك قادر نيستند بدون پرداخت هزينههاي سنگين يا فداكردن خود و ديگران از آن فضاي بسته فردي خارج شوند . قانون و سنت وعرف، هيچ كدام گره گشاي مشكلات آدمها و بن بست موجود در روابط آنها نيست . دراين ميان قانون، به عنوان سرمشق يا الگوي رفتاري وضع شده از سوي نظام سياسي حاكم، براي اكثريت خاموش آدمها - دهقانان، سرف ها، ماهيگيران، پيله وران و فروشندگان دوره گرد و مانند اينها - ناشناخته است ، بطوري كه وقتي خود را در مصيبتي گرفتار ميبينند يا مرتكب خلافي ميشوند به هيچ وجه تقصير يا گناهي را متوجه خود نميدانند ، و وقتي ضابط قانون يقه آنها را ميگيرد عمل خود را توجيه ميكنند .
شايان ذكر است :طبيعت در داستانهاي چخوف با شكوه وشگرف توصيف ميشود، وآدمها نسبت به مظاهر طبيعت و زشتي وپلشتي زندگي خودشان رفتاري بي اعتنا وتقديرگرايانه دارند؛ گويي سرنوشت مقدر كرده است كه آنها از طبيعت فاصله بگيرند وتلاش براي تغيير زندگي ناگوار خود نكنند . چخوف زيباييها وشكوه وجلال طبيعت را ميستايد، و زندگي آدمها را در تعارض با طبيعت نشان ميدهد . بي توجهي به طبيعت يا بيگانگي ميان آدمها اغلب به تراژدي منجر ميشود، اما چخوف اين تراژدي را با لحني غم انگيز روايت نميكند ؛ زيرا براين عقيده است كه اگر در زندگي تراژدي وجود دارد - كه دارد - ما بايد آن را نشان بدهيم ، آن هم بدون دخالت مستقيم ، با لحني بي طرفانه يا طنزآميز .
سرانجام چخوف درسال 1904 در چهل وچهار سالگي ، در اوج آفرينندگي ، براثربيماري سل در آسايشگاهي در " بادن وايلر " آلمان درگذشت ودر مسكو به خاك سپرده شد.