آفتابنیوز : ژان لوك گدار درباره كيارستمي گفته است:« فيلم با دي دبليو گيريفيت شروع شده و به عباس كيارستمي ختم ميشود. » و مارتين اسكورسيزي : « كيارستمي نماينده عاليترين سطح هنر در سينماست» وقتي اين گفتارها درباره كيارستمي گفته شد، او خود را به زيبايي پس كشيده و ميگويد : « اين تعارفات، احتمالا براي پس از مرگم مناسبترند.» اما در ايران، دست كم در دايره رسمي، تحسين كيارستمي چندان مرسوم نيست.
او در انتقاد به اين موضوع ميگويد: « در ١٠ سال گذشته تصميم براين است كه هيچ كدام از فيلمهاي من اكران نشود. من فكر ميكنم آنها فيلمهاي من را نميفهمند و بنابراين از نمايش آنها جلوگيري ميكنند. آنها دوست دارند فيلمهايي كاملا متفاوت با سينماي من را حمايت كنند: ملودرامها.»
كيارستمي در آمريكا هم با مخالفت روبرو شد. در سال ٢٠٠٢ درخواست ويزاي او براي شركت در فستيوال فيلم نيويورك رد شد. دبير فستيوال،ريچارد پنا، كسي كه او را دعوت كرده بود گفت: «اين يك نشانه زشت از چيزي است كه امروز در كشور من در حال وقوع است. كسي اهميتي به تاثير منفياي كه اين مسئله اگر نه به تمام جهان، بر دنياي اسلام ميگذارد نميدهد» .
آيا اين براي يك هنرمند، آنهم كسي كه كارهايش در فرهنگ و موطن اصلياش قرار دارد، تحملناپذير نيست كه انها را فراتر از درياها، در كشورهاي غريب به نمايش بگذارد در حالي كه آنها، در خانهاش ممنوع هستند و تنها از راه شبكه نمايش زير زميني قابل دسترسند؟ كيارستمي، دست كم در مصاحبههايش ديد ملايمي نسبت به اين موضوع دارد: «حكومت بر سر راه من نيست، اما كمكي هم به من نميكند، ما هر كدام به راههاي خودمان ميرويم. » جاناتان روزنبام، منتقد برجسته امريكايي و يك مدافع كارهاي كياستمي ميگويد:« اگر كسي ميخواهد مشكلات كيارستمي را درك كند ، بهتر است به رنجشي كه به خاطر شهرت كيارستمي در غرب، بوجود آمد و تمركز او بر تنگدستياش كه باعث شد بيشتر قسمتهاي فيلم زير درختان زيتون را در شب تدوين كند – تنها زماني كه تجهيزات تدوين در اختيار او قرار ميگرفت- به درستي استناد كند. » خود كيارستمي ميگويد:« آنها نه تنها سينماها را در اختيار دارند، بلكه تمام وسايل توليد هم در اختيارشان است، پس من مجبورم آنها را دور بزنم. حتي اگر اين به معني تدوين فيلمم در شب باشد.»
پدركيارستمي يك نقاش و طراح دكوراسيون بود و احتمالا عباس طبيعت متمايل به هنرهاي ديداري را از او به ارث برده است.
بر طبق گفتههاي آلبرتو النا، كيارستمي جوان براي مبارزه با تنهايياش به نقاشي روي آورد. او هرگز در مدرسه با همشاگرديهايش صحبت نميكرد، اما ٢٠ سال را در كانون (كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان) گذراند، جايي كه او مركزي را ضمن فيلمسازي درباره آموزش كودكان تاسيس و اداره ميكرد.
او پيش از شروع كارش به عنوان يك طراح گرافيك، مدركي از هنرهاي زيبا گرفت و به ساخت آگهيهاي تبليغاتي و صحنههاي عنوان بندي فيلمها روي آاورد.
در پاسخ به پرسشي كه از دوره دانشگاه چه آموخته، جواب داد كه:« اينكه مطمئنا يك نقاش آفريده نشده بودم».