آفتابنیوز : وی ادامه داد: برخی به شریعتی انتقاد می کنند که چرا وی مرگ اندیش است و اینکه چرا شهادت را دعوتی برای همه عصرها و نسل ها می داند در حالی که باید در پاسخ به آنها گفت: شریعتی در عبارت «اگر می توانی بمیران و اگر نمی توانی بمیر» نوعی از مرگ را تعریف کرده است, که در فرهنگ ما شهادت نامیده شده است ولی در عین حال مسئله مرگ بی ربط با زندگی نیست چرا که انسان از روز اول در تاریخ اسطوره ای با مسئله مرگ و به عبارت دقیقتر با مرگ دست به گریبان است.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: زندگی آدم به نوعی با راز مرگ و حسن جاودانگی او گره خورده است. در اسطوره های دینی آدمی به وسوسه ابلیس میوه ممنوعه را می خورد برای اینکه زندگی خود را جاودانه کند و به مرگ چیره شود اما همان خوردن میوه ممنوعه به هبوط او منجر می شود. هبوط از زندگی آسمانی به زندگی زمینی و از شهر خدا به شهر شیطان. اما در عین حال آدم به این وسیله تقدیر خویش را رقم می زند.
آغاجری تاکید کرد: که اگر مرگ ,نیستی و نابودی باشد در مقابل هستی و زندگی نوعی بیداد است و اگر زندگی، هستی و وجود، لطف است مرگ نیز اگر عدم و نیستی باشد خشم است اما فرهنگ اسلامی و ایرانی هیچ وقت با مرگ به مثابه بیداد روبرو نشده همان طور که فردوسی در دیباچه تراژدی رستم و سهراب به این نکته تاکید می کند و انسان به عنوان تنها موجودی که به مرگ آگاهی دارد و می داند که می میرد هیچ گاه نمی تواند در هستی خود مرگ را نادیده بگیرد. هر چند بشر امروز تلاشهای زیادی کرده که مرگ را به فراموشی بسپارد در حالی که فرار از مرگ فرار از خویشتن، خویش است.
این پژوهشگر دینی ادامه داد: در فلسفه اگزیستانسیالیسم برای اینکه انسان با زندگی اصیل روبرو شود، تقدیر بشر بین تولید و مرگ رقم می خورد و انسان زمانی که به خود مراجعه می کند درمی یابد که بین دو نقطه مرگ و زندگی که هیچ یک را انتخاب نکرده، سرگردان است.
آغاجری با اشاره به اینکه مرگ به زندگی انسان نوعی وحدت و کلیت می دهد گفت: زندگی انسان در روز مرگی هزار تکه می شود انسانها در زندگی روزمره شخصی خود را در گروه ها و طبیعت گم می کنند و دائما دیگری را در خودشان بازتاب می دهند. به خصوص در جامعه ای مثل جامعه ما که به طور مضاعفی این شخصیت گم می شود و شخصیت های کاذب و گاه ساختگی که در آسیب شناسی حکومتهای مذهبی شناخته می شود جای آن را می گیرد. مواجه شدن با مرگ به زندگی اصالت می دهد. و ما در فرهنگ دینی خود خدا را داریم و در صورت فراموشی خدا خود را فراموش خواهیم کرد.
وی با بیان اینکه مرگ دو وجهه دارد که یک سوی آن رازی است ناگشودنی, گفت: پیامبران و کتابهای دینی ما تصویری مجازی از مرگ به ما ارائه دادند و ما نمی دانیم آن بعد ناگشودنی مرگ چیست؟ و خداوند در قرآن می فرماید که ما مرگ و حیات را خلق کرده ایم تا شما را بیازماییم تا معلوم شود کدامیک از شما بهترین عمل را انجام می دهد؟
آغاجری ادامه داد: در تلقی های عادی ,مرگ و زندگی عین هم هستند اما ادیان الهی خواستند این پارادوکس را برای ما حل کنند و با نادیده گرفتن مرگ این تناقص از بین نمی رود. البته ما در ضمیر ناخودآگاه خود نسبت به مرگ آگاهی داریم اما معمولا مرگ حضوری در زندگی ما پیدا نمی کند و کمتر کسی پیدا می شود که ایمان داشته باشد که می میرد. این ایمان می تواند نگاه به زندگی را متفاوت کند .کسی که مرگ را مورد تامل قرار می دهد زندگی را به مثابه فرصت محدودی می داند که باید انتخاب کند و تقدیرش را رقم بزند البته این آگاهی بدون اعتقاد به حیات جاودانه حتی در دیدگاه انسان ملحد هم نگاه او را به زندگی تغییر خواهند داد و لذا مرگ نوعی مبناست برای یک عمل آگاهانه و همراه با دغدغه, به این معنا که با اعتقاد به عالم غیب یک دوره بی پایان از بقا را رقم خواهیم زدکه چنین کاری عملی است سترگ و پر دلهره و تشویش. آغاجری معتقد است: دادن آرامش های کاذب و تلقی های سطحی به قیمت نابودی انسان تمام می شود.
این پژوهشگر دینی با بیان اینکه مرگ آیینه زندگی ماست اظهار داشت: ما خودمان را در مرگ می بینیم و مرگ امتداد وجود و برگی است که به درخت وجود ما روییده است. و مرگی که آگاهانه انتخاب می شود یعنی شهادت به معنی اصیل کلمه و نه به معنی فقهی آن و شهید حر است زیرا که گواهی می دهد و پیامبر نیز چون حر بوده شاهد بود.
آغاجری تاکید کرد: کربلا صحنه مقابله آزادگان و بردگان بود آن کسانی که در مقابل سپاه امام حسین قرار داشتند قبل از اینکه به بردگی یزید در آیند در وجود خود به بردگی درآمده بودند و انسان حداقل رتبه اش این است که حر باشد و آن دینداری که حر نباشد خداپرست نیست و حسین (ع) خطاب به آنان می گوید اگر دین ندارید حداقل حر باشید و حسین با مرگ خود زندگی را تفسیر کرد.
وی ادامه داد: مرگ و زندگی آنگاه به پارادوکس می رسند که دو مفهوم در مقابل هم قرار بگیرند .در روز عاشورا این تناقض ایجاد شد که یک طرف آن زندگی در ذلت و تن به تبعیت اجباری دادن بود و طرف دیگر مرگ که حسین با شهادت خود آن پارادوکس را حل کرد.
آغاجری یادآور شد: حسین وقتی از مدینه حرکت کرد هدفش مرگ نبود هدفش زندگی بود .چرا که شهادت مرگ اندیشی نیست و حسین قبل از اینکه شهید شود آماده بود زندگی را برای مردم بیاورد و زمانی که قرار شد یا زندگی با ذلت را بپذیرد و یا مرگ را گفت «هیهات من الذله». و شهادت را پذیرفت.