آفتابنیوز : مصطفی ایزدی، روزنامهنگار و فعال سیاسی، در روزنامه ایران نوشت: «ارزیابی شخصیتهایی که زندگی ناآرام و طولانیمدت داشتهاند، کار چندان آسانی نیست. ابعاد وجودی چهرههای تراز اول در هر جامعهای، به ویژه جامعه سیاسی و سیاستزده ایران در چند دهه اخیر، چنان که باید و شاید، در زمان کوتاه، دیده نشده است، لذا باید منتظر باز شدن درهای بسته بود تا همه ابعاد رفتاری و گفتاری چنین افراد سرآمدی، به دیده آید.
در میان شخصیتهای پرنفوذ عصر جمهوری اسلامی ایران، اکبر هاشمی رفسنجانی از آن چهرههای چند بعدی است که ارزیابی رفتار و کردار او، در مدت اندکی که از زمان درگذشت او میگذرد، آسان نیست. بدیهی است برای افرادی که در مورد زندگی، مبارزات، مدیریت و افکار هاشمی رفسنجانی قلم زدهاند، به میزان نزدیکی و دوری از موقعیت آن مرحوم، سختی و آسانی ارزیابی شخصیت وی، متفاوت است. در این صورت، نمره دادن به کارنامه آیتالله هاشمی رفسنجانی زود است. بعضیها او را قبول ندارند، یعنی نمره قبولی به وی نمیدهند. بعضیها به او نمره ۲۰ میدهند. در میان آن مخالفان همهجانبه و این مریدان دلداده، افراد زیادی هستند که در عین انتقاد به او، وی را رد شده نمیدانند و کسان زیادی هستند که در عین ارادت به او، انتقاداتی هم به رفتار و گفتار او داشتهاند. در واقع، گستردگی و تنوع مسئولیتهای آقای هاشمی، هر کدام به طور جداگانه قابل ارزیابی است و نیز دیدگاههای دهه به دهه این پیر سیاست، او را در معرض قضاوتهای متفاوت قرار داده است.
آیتالله هاشمی رفسنجانی در دوران مبارزه برای استقرار جمهوری اسلامی در ایران، با دیگر مبارزان همتراز خود تفاوتهای چشمگیری داشت. اگر چه در لباس روحانیت بود اما همانند یک چریک زبده، با ساواک و نیروهای انتظامی رژیم گذشته در چالشی سخت بود. زندان را در زیر شکنجه میگذراند، از دست مأموران فرار میکرد و حتی او را به سربازی بردند. در عین حال از ثروت خود برای مبارزان هزینه میکرد. کار ساخت و ساز داشت و به تجارت دست میزد. به سفرهای خارج میرفت و در همبستگی مبارزان و مجاهدان تلاش میکرد. اینها همه سوای حضور در حوزه علمیه و درس خواندن و درس دادن و کتاب نوشتن و نشریه اداره کردن بود.
ارزیابی فعالیتهای هاشمی رفسنجانی قبل از پیروزی انقلاب و در دوران مبارزه، در نزد اهالی انصاف و علاقهمندان به برچیدن نظام شاهنشاهی، مثبت و افتخارآمیز است. میتوان به این بخش از زندگی و کارنامه آیتالله نمره بسیار خوب داد. در همین جا میتوان پرسشی را مطرح کرد که آیا چنین شخصیت سختکوش و خستگیناپذیری که به مبارزه اعتقاد داشت و اهداف رهبری انقلاب را با تمام توان پیگیری میکرد، به هنگام مدیریت در نظام برآمده از قیام و انقلاب، اهداف مبارزه را تا چه حد پاس میداشت؟ اختلاف نظرها پیرامون ابعاد فکری و اجرایی هاشمی رفسنجانی، از پاسخ به پرسش مذکور برخاسته است. به عبارت دیگر نمره خوب یا بدی که به وی میدهند، از تحلیلی که در این پاسخ وجود دارد، برمیآید.
چند روزی به پیروزی انقلاب اسلامی مانده بود که هاشمی رفسنجانی برای عموم مردم ایران چهره نمود. وقتی شورای انقلاب توسط امام خمینی(ره) تشکیل شد و نام اعضای آن، نجواگونه به گوش مردان و زنان برخاسته سراسر ایران رسید، نام وی به گوش همگان آشنا درآمد. از این گذشته، وقتی رهبر کبیر انقلاب به ایران آمد و مهندس مهدی بازرگان را به عنوان نخستوزیر ایران برگزید، این هاشمی رفسنجانی بود که حکم نخستوزیر را در حضور امام خواند و عکس نخستین صحنه موفقیت رهبران انقلاب در تشکیل دولتی بیرون از نظام شاهنشاهی، همه جای ایران منتشر شد، مردم کشورمان با چهره هاشمی رفسنجانی هم آشنا شدند. با سقوط رژیم پهلوی و متلاشی شدن کابینه بختیار، دولت موقت نظام جدید به ریاست مهندس مهدی بازرگان و وزیران منتخب ایشان، زمام امور اجرایی را به دست گرفت.
در آن موقع، شورای انقلاب تصمیم گرفت، تعدادی از اعضای خود را به عنوان معاون وزرا، راهی قوه مجریه کند. از جمله اکبر هاشمی رفسنجانی، به عنوان معاون وزیر کشور که مهندس هاشم صباغیان بود، وارد دولت شد. این رویداد، سرآغاز فعالیتهای اجرایی آقای هاشمی در نظام جمهوری اسلامی شد. در دوره معاونت وی در وزارت کشور، دو انتخابات مهم، یکی انتخاب عنوان نظام جدید و دیگری انتخابات مجلس بررسی و تصویب قانون اساسی بود. در انتخابات روزهای ۱۰ و ۱۱ فروردین ماه ۵۸، برای نظام حاکم بر ایران انقلابی، نام «جمهوری اسلامی» با رأی مستقیم مردم انتخاب شد که این نام در روز ۱۲ فروردین ماه ۵۸ رسماً اعلام شد. در انتخابات دوم، یعنی انتخابات نمایندگان مردم در مجلس خبرگان قانون اساسی، اعضای این مجلس برگزیده شدند. آنگاه مجلس خبرگان قانون اساسی تشکیل شد. برای این مجلس، هاشمی رفسنجانی به دلیل عضویتش در دولت، نامزد نشد اما با قرائت پیام امام خمینی(ره) در مجلس مذکور (۲۸ مرداد ۵۸) از قافله علما و متفکرین بلاد عقب نماند. با استعفای دولت مهندس بازرگان و رفتن همه وزیران از دولت، هاشمی، سرپرست وزارت کشور شد و نخستین گام را برای رسیدن به قله مدیریت کشور برداشت. پس از تصویب قانون اساسی در مجلس خبرگان، رهبری نظام، برای جلوگیری از حرف و حدیثهای ناامید کننده درباره تصویب قانون اساسی تصمیم گرفت این مصوبه را با برگزاری رفراندوم به تصویب ملت هم برساند. در برگزاری این همهپرسی، هاشمی رفسنجانی هم نقش داشت اما نخستین باری که خود او در معرض انتخاب مردم قرار گرفت، برای ورود وی به نخستین دوره مجلس شورای اسلامی بود؛ مجلسی که نمایندگان آن، او را به عنوان رئیس این مجلس برگزیدند (۷ خرداد ۵۹). گزینش او نشان میدهد که هاشمی رفسنجانی از همان ماههای اولیه پس از انقلاب، یکی از چهرههای کاملاً شناخته شده در میان مردم و نمایندگان آنان بود.
آقای هاشمی از اوائل خرداد ۵۹ تا اواخر مرداد ماه ۶۸، به عنوان رئیس، در رأس مجلس شورای اسلامی حضور داشت. ارزیابی این بخش از فعالیتهای آقای رفسنجانی، چه در دوران حضور در وزارت کشور و چه در دوران نمایندگی و ریاست مجلس شورای اسلامی، نیازمند بررسیهای تاریخی در این دو عرصه است که باید فرصت آن فراهم شود.
با پایان یافتن دوران ریاست مجلس، وی با گزینش مردم سراسر کشور، به ریاستجمهوری رسید و هشت سال هم بر صندلی مهم مستقر در پاستور تکیه زد. هاشمی رفسنجانی در این هشت سال خیلی کارها کرد که نمیبایست میکرد و خیلی کارها نکرد که میبایست میکرد. البته حضور او در مقام قوه مجریه، فرصت مغتنمی برای وی بود که بتواند ایران ویران ناشی از جنگ تحمیلی را به ایرانی آباد و مردمی فعال در عرصه سازندگی تبدیل کند. اما در کنار این پیشرفت و سازندگی، موضوعات مهمی چون فرهنگ، آزادیهای اساسی، توجه به منتقدان و مسائلی همانند اینها، به وادی غفلت رفت. نشانه این ادعا را میتوان در حضور مردم برای ایجاد اصلاحات، به ویژه اصلاح امور سیاسی، در رویداد دوم خرداد ۷۶ دید. رأی دادن مردم به شخصیتی برای دورههای ریاستجمهوری بعد از هاشمی رفسنجانی، نوعی ارزیابی مردمی از عملکرد وی در سالهای بین ۶۸ تا ۷۶ تلقی میشود.
در این فاصله، نوعی فعالیتهای افراطی در متن جامعه صورت میگرفت. آتش زدن سینما و کتابفروشی، محدودیت برای منتقدان فرهنگی، ورود برخی عناصر امنیتی به فعالیت های اقتصادی، برخوردهای تند با مراجع عظام تقلید، به ویژه مرحوم آیتالله منتظری، به هم زدن میتینگهای سیاسی از این جملهاند. چالشی که در سالهای ۷۵ و ۷۶ بین اصلاحطلبان و هاشمی رفسنجانی پیش آمد، ناشی از تأثیری بود که این تندرویها در جامعه گذاشته بود. با این توضیحات و واقعیتهای ملموس، نمیتوان به فعالیتهای هاشمی رفسنجانی در یک ارزیابی واقع بینانه، دید کاملاً غیر انتقادی داشت.
اما آقای هاشمی در ۱۶- ۱۷ سال پایان عمر خود، رویهای را انتخاب کرد که در پرتو آن بتواند بر گذشتههای خود و برای اصلاح امور، تدبیر کند. تدبیری که او را به مرور از اصولگرایان جدا کرد و به اردوگاه اصلاحطلبان نزدیک ساخت. ارزیابی رفتار و گفتار سالهای اخیر او را – که رتبه بالایی هم دارد - به نوشتهای دیگر وامیگذارم.»