آفتابنیوز : اين مجموعه ي مقاله ها گزيده اي است از نوشته هاي من كه دوره اي بيست و پنج ساله از كار نويسندگي مرا از 1345 تا نزديك 1370 را در بر مي گيرد. آنچه اين مجموعه را گرد هم آورده كم - و- بيش يگانگيِ درونمايه يِ آن است كه پيرامون مسئله ي اساسيِ روزگارِ ما مي گردد؛ اينكه ما كيستيم و در ميدان تاريخِ جهاني (و نيز جغرافيايي آن) كجا قرار داريم و در اين دو قرن، كه تاريخِ ورودِ ما به ميدانِ «تاريخِ جهاني» است، بر ما چه گذشته است. در اين ميانه تنها يك مقاله يِ بلند، «ايدئولوژي، اخلاقيات و فرهنگ» و دنباله يِ آن «مدينه ي ِ انساني» از اين مجموعه جداست. اين دو مقاله بخشي است از يك طرحِ بلند براي تحليل مفهوم ايدئولوژي و نسبت آن با «وضع بشري» و جامعه ي انساني. اين طرح حدود سال 1355 به ذهن من آمد، هنگامي كه غوغاي ايدئولوژي در ميان ما بالا گرفته بود و از جمله دين در مقام ايدئولوژي مطرح شده بود. من اين مقاله ها را كه درواقع قرار بود رساله اي شود در فاصله ي سالهاي 1359-1355 نوشتم، اما سرانجام طرح به نظر–ام بسيار بلندپروازانه آمد و آن را گُرزي ديدم نه در خوردند خود و جامعه و زمانه ي خود؛ و رهايش كردم. اما از ميان آنچه نوشته شده بود دو فصل را در رساله هاي ماندگاري در آمريكا در يكي از نشريه هاي فارسي زبان آنجا در حوزه ي علوم اجتماعي، به نام كنكاش، چاپ كردم و به همين مناسبت در اين مجموعه گنجاندم. در اين مقاله اشاره هايي به فصلهايي ديگر هست كه به صورت دست نويس نزد من مانده اند و به نشرشان رغبت نكرده ام. باري، يكي از دلايل كنار هم قرار گرفتن اين مقاله ها اين است كه گذشته از آنكه به حوزهِ علومِ اجتماعي و فلسفه تعلق دارند، در طولِ اين سه دهه اينجا و آنجا به چاپ رسيده اند.
اين مقاله ها را مي توان به دو دسته ي پيش و پس از انقلاب 1357 بخش بندي كرد. «انقلاب اسلامي» يكي از رويدادهاي بزرگ اين قرن نه تنها در پهنه ي كشورِ ما كه در پهنه ي جهاني است و بازتاب آن را در بخش بزرگي از جهان مي توان ديد. بنابراين، جاي شگفتي نيست اگر كه بر ذهن يكي از اهل قلم و انديشندگان اين سرزمين نيز اثر ژرف نهاده باشد. انديشيدن به معناي اين انقلاب و پيامدهاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي آن ناگزير درگيري ذهني جامعه ي روشنفكري ما بوده است و خواهد بود، زيرا هنوز تا دهه ها و نسلهاي ديگر شاهد اين پيامدها خواهيم بود. به همين دليل چرخشي در زبان گفتار و ديدگاه اين مقاله ها به چشم مي خورد كه برخاسته از پيامدهاي اين واژگوني عظيم در چشم انداز تاريخي ماست.
عنوان اين مجموعه اگرچه به ابتكار ناشر آن ما و مدرنيت گذاشته شده، ولي درنگي در اين مجموعه و گفت -و-گوي آخر آن–كه باز به همت ناشر در آن گنجانده شده است – حركت در سه حوزه از گفتمانهاي سياسي و فرهنگي و فلسفي اين سه دهه را نشان مي دهد: نخست گفتمان «شرق و غرب» كه در دهه ي چهل تا دهه ي پنجاه در ميانِ حوزه هايي از فضاي روشنفكري و «فلسفي» - يا بهتر است بگوييم فلسفي نمايِ–ما جريان داشت؛ ديگر، گفتمان «جهانِ سوم» كه به وضعيت ما در رابطه با جهان يك و دوم – پيش از نابودي اين دومين – مربوط مي شد؛ و سه ديگر، گفتمان «مدرنيت» كه از ديدگاهي تازه به مسئله ي رابطه و نسبت ما با «غرب» مي پردازد.
گفتمان «شرق و غرب» در جوار جهاد ضد امپرياليستي جهانِ سومي در فضايي پر هياهو و آكنده از تنش سياسي در زير سركوب رژيم شاه شكل گرفت كه اگر چه مي خواست به خود رنگ «فلسفي» بدهد و چهره اي فيلسوفانه به خود بگيرد، ولي در حقيقت چيزي جز بازتاب گير –و– گرفتاريهاي روشنفكري جهان سومي نبود كه بي تابانه مي خواست خود را از وضعيت پر حقارت خود در برابر مدل اصلي خود در «غرب» آزاد كند. ستيزه جويي آن با «غرب» چيزي جز آن روي سكه ي تسليم بي قيد – و – شرط «منورالفكري» پيش از آن نبود. اين ستيزه جويي و جست –و– جوي هويت اصالت «خود»، خواه در قالب «غرب زدگي» آل احمد و نوشته ها و سخنرانيهاي دراز دامنِ عليِ شريعتي، خواه در قالبِ نرم -و- نازك و خوش رنگ -و- لعاب ترِ برخي از «فيلسوفانِ» شرق و غرب بازِمان در حقيقت چيزي جز بازتابِ درماندگيها و پرخاش جوييهاي روشنفكري جهان سومي نبود. و بر اينها مي بايد گفته هاي نانوشته ي احمد فرديد را هم افزود كه در آن روزگار هم در ذهن آل احمد و ديگران و از جمله من اثري انگيزاننده نهاده بود. اين گفتمان چيره ي زمانه مرا نيز وسوسه مي كرد، اما ترديدي در نهايت درباره ي امكان آن در دل ام بود كه در مقاله هاي همين دوره نيز بازتافته است. حاصل انديشه ها و نگرانيهاي اين دوران را در مقاله هاي «سنت و پيشرفت»، «هشياري تاريخي»، «دگرگوني مفهوم دولت در جهان سوم»، «شرق و غرب»، و «ايران شناسي چيست» مي توان ديد.
مقاله ي «درآمدي به معناي جهان سوم» و مقاله ي دنباله يِ آن «دولت» كه در حدودِ 1360 نوشته شده هم نشاني از غم غربت شرقي در خود دارد و هم در زير ضرب پيام «قاصد تجربه هاي همه تلخ» مي خواهد واقعيت ما را در ژرفناي وضعيت تاريخي ما ببيند. چند مقاله ي بعدي – كه نخست در اين دهه در مطبوعات خارج از كشور چاپ شده اند – دنباله ي همين جست – و جوست؛ كاوشي در ژرفنايِ وجود «ما» و تلخ كامي اين زندگاني ناكام كه به تهي دستي و شكست خود اقرار دارد.
به جاي اين ديباچه ي سربسته و فشرده مي بايستي پيشگفتاري بلند بر اين مجموعه مي نوشتم ولي با كدام صبوري در اين گوشه يِ غربت.
فهرست مطالبديباچه
1. سنت و پيشرفت
2. هشياري تاريخي
3. دگرگوني مفهوم دولت در جهان سوم
4. شرق و غرب
5. ايران شناسي چيست؟
6. درآمدي به معناي جهان سوم
7. دولت
8. نظريه ي غرب زدگي و بحران تفكر در ايران
9. ظاهر و باطن تجربه ي تاريخي ما در رويارويي با غرب
10. جان پريشان ايران
11. ايران: از امپراتوري به دولت – ملت
12. تاريخ، رويا، كابوس
13. ايدئولوژي، اخلاقيات و فرهنگ
14. مدينه ي انساني
15. شرق و غرب
16. ما و مدرنيّت