سوزان رايس قبلا اظهارات جورج بوش در مورد ايران را «عجيب» دانسته بود. چون بوش مي گفت آمريكا براي مقابله با برنامه هسته اي ايران، به ديگران تكيه كرده است. حالا ديگر سوزان رايس هم فكر نمي كند كه دولت بوش، رهبري اروپا در اين مسأله را پذيرفته باشد. او مي گويد رئيس جمهور به چند جانبه گرايي فكر نمي كند.
درواقع، تكيه كردن بر رهبري اروپا، كار هوشمندانه اي است و اقدام يكجانبه آمريكا هم كه رايس از آن دفاع مي كند، تلاش ها براي مقابله با برنامه هسته اي ايران را كند خواهد كرد. پيشنهاد احتمالي آمريكا براي حل مسأله ايران، تنها به كم اهميت كردن مذاكرات ايران و اتحاديه اروپا منجر خواهد شد. عملا اروپا موقعيت بهتري براي به عهده گرفتن رهبري اين جريان در اختيار دارد زيرا سابقه بي اعتمادي شديدي وجود دارد در حالي كه اروپا از هر دو طرف مورد حمايت است. رايس، اظهارات بوش را كه مي گفت «ايران اهرم فشاري براي مقابله با ايران در اختيار ندارد» رد مي كند و مي گويد آمريكا مي تواند موارد تشويقي زيادي به ايران ارائه دهد. اما موضوع هاي پيشنهادي رايس در اين خصوص مورد تأييد مقامات ايراني نيست. مثلا رايس از عادي سازي روابط به عنوان يك عامل تشويقي نام مي برد اما دولتمردان ايران حتي خواهان بازگشايي سفارت آمريكا در تهران هم نيستند. در همين حال، در صورت وقوع چنين شرايطي، آمريكا موقعيت بهتري براي اعمال فشار بر ايران در مورد دموكراسي و حقوق بشر خواهد داشت و همان طور كه كنت پولاك رئيس شوراي امنيت ملي دولت كلينتون در كتاب جديدش به نام «معماي پارسي» مطرح كرده مقامات ايراني انتقاد در مورد مسائل داخلي ايران را قبول نمي كنند و همين نشان مي دهد كه ايران و آمريكا نمي توانند رابطه منطقي با يكديگر داشته باشند.
رايس در همين حال مي گويد در مقابل توقف كلي برنامه هسته اي ايران و خاتمه حمايت از تروريسم و عناصر ضدآمريكايي در عراق و افغانستان، مي توان موارد تشويقي به ايران ارائه داد اما هيچ مقام ايراني، تمايلي نسبت به پيروي از الگوي ليبي در اين خصوص نشان نداده است. حالا كه تبليغات رياست جمهوري ايران براي انتخابات ماه مي سرعت مي گيرد، كانديداها اعلام كرده اند كه ايران موضع فعلي خود در زمينه سياست خارجي را حفظ خواهد كرد و توافق با آمريكا را رد مي كنند. بنابراين «معامله با ايران» ديگر به عنوان «يك هدف واقعي و قابل دسترسي» از سوي حاميان قديمي روابط آمريكا با ايران دنبال نمي شود.
رايس مي گويد اتحاديه اروپا يا از پيشبرد سياست هاي موردنظر آمريكا در قبال ايران ناتوان است و يا تمايلي به اتخاذ اين خط مشي ندارد. در آخرين دور مذاكرات اروپا و آمريكا در ماه گذشته، طرف اروپايي مسأله سلاح هاي كشتار جمعي و تروريسم، صلح اعراب و اسرائيل و حقوق بشر را هم مطرح كرده بود. درواقع اروپا اصرار دارد كه بگويد پيشبرد مسائل ايران به پيشرفت در چهار جبهه نياز دارد. يعني موضع جامع تري نسبت به پيشنهاد رايس لازم است. مثلا در ژوئن 2003، اروپا مذاكرات خود را با ايران در مورد توافقنامه تجاري متوقف كرد زيرا پيشرفتي در مورد مسائل اروپا صورت نمي گرفت اما در اوت 2003، رهبران انگليس، فرانسه و آلمان، قدم غيرقابل منتظره اي برداشتند و صريحاً به ايران گفتند كه بايد از غني سازي اورانيوم صرف نظر كند در غير اين صورت يا به شوراي امنيت ارجاع داده مي شود يا بايد با بحران هاي ديپلماتيك يا اقتصادي رو به رو شود.
با توجه به عدم تمايل مقامات ايران به دنبال كردن شرايط آمريكا و موضع اروپا در قبال مذاكره با ايران، عاقلانه ترين سياست، همان كاري است كه بوش مي كند، يعني حمايت از اروپا را در اين خصوص ادامه مي دهد.
نقش درست و مناسب آمريكا مي تواند در جهت حمايت از موارد تشويقي اروپا باشد به طوري كه با ترغيب كشورهاي ديگر از جمله روسيه و چين براي نمايش حمايتشان همراه باشد.
در گذشته، هرگاه ايران متقاعد مي شد كه با سرسختي قدرت هاي بزرگ مواجه است، توافقات بزرگي صورت مي گرفت. مثلا در اكتبر 2003 و نوامبر 2004 اين اتفاق افتاد كه نهايتاً به مذاكرات كنوني ايران و اروپا هم منجر شد. اكنون هم تمركز دولت بوش بر توافق قدرت هاي بزرگ در مورد برنامه هسته اي ايران، بهترين راه پيشرفت است: بنابراين موارد تشويقي ارائه شده از سوي رايس در بهترين حالت هم، نوعي انحراف از اين شرايط خواهد بود. حال نكته عجيب اين است كه تندترين منتقدان سياست هاي بوش هم آنهايي هستند كه با يك جانبه گرايي بوش مخالفت مي كنند. بنابراين انگار شرايط طوري است كه ديگران جلو افتاده اند و از چند جانبه گرايي حمايت مي كنند، ما هم از آنها پيروي مي كنيم.