سینهخیز و درازکشیده در گِلولای؛ سلاحی بزرگ در دست؛ سر بالا و نگاه رو به جلو؛ تصویری است از یک رزمنده نوجوان در همان اوایل جنگ؛ شهید «حسن جنگجو».
این عکس را «آلفرد یعقوبزاده» در همان اوایل جنگ؛ یعنی سال ۵٩ ثبت کرده
است. پیکر «حسن» امروز، ٣٧ سال پس از آن عکس و ٣۴ سال پس از شهادتش به
زادگاهش «تبریز» برمیگردد.
«حسن» سه سال پس از آن عکس معروف در جزایر مجنون به شهادت رسید؛ مانند خیلی
دیگر از «خیبریها» که اسفند ۶٢ رفتند و هیچگاه بازنگشتند؛ نه زندهشان و
نه پیکر بیجانشان.
مادرش در مصاحبهای که در سال ٩٣ با «پایگاه خبری کودک و نوجوان» داشته، از علاقه فرزندش برای راهیشدن به جبههها گفته: «با شروع جنگ دلش میخواست به جبهه برود. دوستان هممسجدیاش میگفتند اگر بروی از درس و مشق عقب میمانی. یک شب در خانه به پدرش گفت: دوستانم اینطور میگویند، ولی من دلم میخواهد بروم، برای درسخواندن همیشه وقت هست، ولی برای جنگیدن وقت کم است. نمیتوانیم منتظر بمانیم تا دشمن بیاید و خاکمان را اشغال کند. من با اجازه شما به جبهه خواهم رفت و تا آخرین نفس خواهم جنگید».
«حسن» از علاقهمندان شهید چمران بود و در کنار او؛ شهید «چمران» مدتی فرماندهاش بوده. مادرش میگوید: «از اولین روز حضورشان در جبهه (در سال ۵٩ که جنگ شروع شد) با شهید چمران آشنا شده و به گروه جنگهای نامنظم ملحق شده و در کنار ایشان بودند. یکبار که زنگ زده بود و با من تلفنی صحبت میکرد، شهید چمران پرسیده بودند با کی حرف میزنی؟ گفته بود با مادرم و ایشان گفته بود که گوشی را بده میخواهم با مادرت صحبت کنم. وقتی با شهید چمران صحبت کردم، خیلی از حسن اظهار رضایت میکردند و میگفتند که خیلی پسر زرنگ و کاریای است. اصلا اجازه نمیدهد من هیچ کاری را انجام دهم. همیشه همهجا و در کنار من حاضر و آماده است».
امروز «حسن» به زادگاهش بازمیگردد؛ پس از ٣۴ سال؛ طبق برنامه اعلامی که در خبرگزاری «فارس» منتشر شده، پیکر او ساعت ٩ صبح امروز وارد فرودگاه تبریز میشود و فردا، چهارشنبه، ساعت ٩:٣٠ صبح از میدان «شهدا» به سمت میدان «ساعت» در تبریز بر شانههای هموطنانش تشییع میشود.
منبع: روزنامه شرق