کد خبر: ۴۹۴۵۱۰
تاریخ انتشار : ۱۸ آذر ۱۳۹۶ - ۱۹:۴۵

سیاست خلیج فارسی ترامپ و بایسته های سیاست خارجی ایران

تغییر رویکرد گذشته ممکن است به شکل گیری منفعت ملی ما از نوع دیگری منجر گردد و این شکل گیری از نوع دیگر منجر به اتخاذ نوع دیگری از سیاست خارجی خواهد شد. اگر چه در تغییر این برداشت مجموعه نظام لازم است به اجماع برسند و پیش شرط آن ارتباط نزدیک با دانشگاهیان در این حوزه ها است.
آفتاب‌‌نیوز :
شهروز ابراهیمی* -سیاست خارجی آمریکا در منطقه خلیج فارس در حال حاضر مشابهت نسبی با دوره های گذشته به استثنای دوره باراک اوباما و انحراف در برخی حوزه ها(مثل فشار بیشتر به ایران و همکاری نزدیک با متحدان منطقه ای ) دارد. قریب به یک سال که از زمان روی کار آمدن ترامپ می گذرد می توان برخی از نشانه هایی تغییر استراتژی نسبت به دوره اوباما را مشاهده نمود. ترامپ بر خلاف شعارهای انتخاباتی خود در انتقاد از متحدان منطقه ای خود از جمله عربستان سعودی همچون متحدان دیگر جهانی خود، روی کرد نزدیکی بیشتر به عربستان سعودی را در پیش گرفته است. این امر تا اندازه ای نسبت به دوره اوباما تغییرات استراتژی را نشان می دهد. اولین سفر او به عربستان سعودی گویای این تغییر است. به نظر می رسد که عربستان و برخی اعضای شورای همکاری خلیج فارس که مناسبات خیلی مطلوبی با آمریکا در دوره اوباما نداشتند از این تغییر رویه استقبال نموده اند. تغییر دوم که خیلی برجسته است، رویکرد ضدیت آمریکا با ایران و از جمله تهدید به برکناری یا اصلاح توافق برجام است که به نظر می سرد مورد استقبال متحدین منطقه ای آمریکا قرار گرفته است. این موضوع همراستا با شعارهای انتخاباتی مبنی بر ضدیت با جمهوری اسلامی ایران بوده است. 

 این اتفاقات در چارچوب تغییر شرایط منطقه بیشتر معنادار بوده و می تواند خطوط آینده استراتژی آمریکا را ترسیم نماید. ترامپ برخلاف دوره اوباما به دلیل چرخش استراتژیک به شرق آسیا از سال2011 به بعد و نیز برخلاف دوه جرج بوش پسر که به خاطر شرایط مبارزه با تروریسم و فضای حملات تروریستی یازده سپتامبر دچار چالش هایی با عربستان سعودی شده بود، روند بهبود مناسبات با عربستان سعودی را در دستور کار قرار داده است. قرارداد تسلیحاتی بی نظیر به ارزش 110 میلیارد دلار بطور فوری و 350 میلیارد دلار در ده سال آینده یکی از شاخص های این استراتژی است. از طرف دیگر موازنه منطقه نیز چه بسا در طول 4 دهه گذشته شکل جدیدی به خود گرفته است و آن این که برای اولین بار عربستان سعودی با رژیم اسراییل بطور غیر رسمی وارد ائتلاف شده است که شکی نیست که آماج آن ائتلاف، جموری اسلامی ایران است. چشم انداز پایان کار داعش در عراق و سوریه نیز می تواند شرایط را مجددأ بر ضد جمهوری اسلامی ایران تغییر دهد و آمریکا شرایط مساعدی برای پرداختن به ایران و محدود کردن نفوذ منطقه ای چمهوری اسلامی ایران خواهد داشت.

در این شرایط آن چه که می تواند خطرات احتمالی این شرایط را بر کشور ما کمتر نماید، ایستارهای جدید سیاست خارجی و قبل از آن نگرش جدید به منافع ملی و شکل دهی مجدد آن(البته نه در مغایرت با ارزش های و آرمانهای اصولی)، به علاوه استفاده از قدرت نرم از جمله تعریف و طرح ریزی همکاری های منطقه ای بطور لیبرالیستی در کنار آمادگی دفاعی و اتخاذ رهیافت تدافعی در عرصه تسلیحات و از جمله موشک ها به جای استراتژی تهاجمی می باشد. مرکز ثقل این استراتژی جدید، تغییر و انطباق با شرایط جدید ساختار منطقه ای است که به نوبه خود می تواند بطور مثبت تسری جویانه بوده و احتمالأ سیگنال های همکاری جویانه هم ازطرف متحدان منطقه ای آمریکا و هم از طرف خود آمریکا دریافت نماید.

 تغییر رویکرد گذشته ممکن است به شکل گیری منفعت ملی ما از نوع دیگری منجر گردد و این شکل گیری از نوع دیگر منجر به اتخاذ نوع دیگری از سیاست خارجی خواهد شد. اگر چه در تغییر این برداشت مجموعه نظام لازم است به اجماع برسند و پیش شرط آن ارتباط نزدیک با دانشگاهیان در این حوزه ها است. لزومأ نمی توان گفت که آن شکل خاص منافع ملی و آن شکل خاص سیاست خارجی رسالت انقلابی- اسلامی و آرمانی مارا برآورده می کند و هر گونه تغییر، لزومأ ارتدادی خواهد بود. چه بسا شکل گیری نوع دیگری از منفعت ملی و به تبع آن سیاست خارجی بیشتر از قبل در خدمت ارزش های انقلابی و اسلامی ما بوده باشد و به عنوان نمونه قدرت نرم ما را افزایش دهد و یا استقلال ما را بیش از پیش تأمین نماید. پیشاپیش مشخص است که این تغییر به معنای تسلیم نیست. تغییر در سیاست خارجی می تواند در میان مدت پایه های شکل خاص ساختار منطقه را سست نماید. چرا که هر گونه تغییر(حتی فی البداهه از طرف یک بازیگر بزرگ منطقه) می تواند منجر به تغییر رهیافت سیاست خارجی بازیگر رقیب(مثل عربستان سعودی) گردد و در بلند مدت ساختار منطقه را هم تغییر دهد. مناطق محکوم به ساختار خاصی نیستند و با تغییر برداشت های بازیگران در عرصه منافع ملی و سیاست خارجی تغییر می یابند. این تغییر حتی می تواند ایستارهای قدرت های مداخله گر(مثل آمریکا) در منطقه را نیز تغییر دهد. می توان در عین حال که منافع قدرت مداخله گر را به رسمیت شناخت، با آن وارد تعامل دوسویه شد و در عین حفظ اختلافات آن را مدیریت نمود. این تغییر می تواند همکاری های مثبت بین کشورهای منطقه ایجاد نماید و کشورهای منطقه می توانند بر اساس یک سری اصول مثل عدم مداخله و همزیستی مسالمت آمیز به نهادهای جدید همکاری در حوزه های مختلف شکل دهند. منطقه محکوم به جنگ های تکراری در هر ده سال یک بار نیست.

 تغییر گرچه سخت است ولی بازیگران بهتر است به هزینه های عدم تغییر بیاندیشیند. با گسترش افق فکری به مزایای تغییر، آن نوعی سرمایه گذاری است که نتایج شگرفی برای توسعه کشورها دارد. کافی است از تجربیات جهانی درس بگیریم. وضعیت منطقه اروپا تا 80 سال پیش مثل منطقه ما بود. جنگ های مصیبت بار و با نتیجه باخت- باخت آن را بدان رهنمون ساخت که تصمیم به تغییر بگیرد. با این تصمیم بزرگ و با شکل دادن به نوع خاصی از منافع ملی و با جمع کردن آن با منافع جمعی  و به تبع آن شکل دادن به یک نوع سیاست خارجی متمایز با قبل، ساختار منطقه را تغییر داد و اروپا آن شد که می بینیم. آیا حتمأ باید جنگ بزرگ در منطقه راه افتد تا بعد از آن تغییر کنیم؟ درس های تاریخ نشان می دهد که اگر خود بطور مسالمت آمیز دست به تغییر نزنیم شرایط بالاجبار و با هزینه گزاف ما را بدان رهنمون خواهد ساخت.   

*دانشیار روابط بین الملل دانشگاه اصفهان





بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین