آفتابنیوز : روزنامه ایران نوشت: مرداد سال ۸۹ دو هم محلی بر سر موضوعی با یکدیگر درگیر شدند و یکی از طرفین دعوا به نام سعید به قتل رسید.
پس از اعلام خبر قتل به پلیس و بازپرس ویژه قتل، کارآگاهان یکی از دوستان وی به نام آرش را دستگیر کردند. تمام شواهد و مدارک حکایت از آن داشت که پسر جوان بهدست آرش به قتل رسیده است. وی در بازجوییها گفت: من و سعید بچه محل و دوست بودیم. چند وقت پیش سعید سیم کارتی خرید که شمارهاش خیلی رند بود. برای همین از سعید خواستم که سیم کارت را به من بدهد. حاضر بودم با مبلغی خیلی بالاتر از قیمت اصلی سیم کارت را بخرم اما سعید موافقت نکرد. سر همین مسأله باهم درگیر شدیم. روز حادثه به سراغ سعید رفتم و در خیابان جانبازان سر همین موضوع دعوایمان شد. از روی عصبانیت با چاقو دو ضربه به او زدم و فرار کردم.
هر چند وی در نخستین بازجوییها منکر قتل بود اما درنهایت به قتل اعتراف کرد و در شعبه ۱۱۳ دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه رفت. او از سوی قضات به قصاص محکوم شد و حکم در شعبه ۱۶ دیوانعالی کشور تأیید شد.
در حالی که حکم آرش آماده اجرا بود اما با تلاش واحد صلح و سازش دادسرای امور جنایی تهران به سرپرستی محمد شهریاری، وی توانست دو ماه از خانواده مقتول مهلت بگیرد.
با پایان نخستین مهلت، بار دیگر جلسات صلح و سازش برگزار شد و این بار نیز تلاش برای جلب رضایت خانواده مقتول ادامه یافت. درحالی که مهلت داده شده به پسر جوان پایان یافته بود، خانواده مقتول در اقدامی خداپسندانه و در کمال ناباوری رضایت دادند و مادر مقتول گفت که برای رضای خدا و تنها با یک شرط حاضر است از خون پسرش بگذرد.
شرطی برای آزادی
مادر سعید گفت: چون مادر هستم و غم از دست دادن فرزند را چشیدهام راضی نمیشوم که مادر دیگری مثل من داغ فرزند بچشد. به همین دلیل تصمیم به اجرای حکم نداشتم اما از طرفی نمیتوانستم از خون پسرم بگذرم. از سویی جلساتی که در دادسرا گذاشته میشد مرا بیشتر به فکر فرو میبرد که از قصاص بگذرم اما نگران پسرم بودم میترسیدم که با رضایت من خون او پایمال شود.
او ادامه داد: در حالی که برای اجرای حکم تردید داشتم یکی از اقوام مان به کربلا رفت و بعد از بازگشت گفت خواب پسرم را در حرم امام حسین(ع) دیده است. میگفت پسرم خیلی خوشحال بوده و جعبه شیرینی به او داده است. حرفهای او باعث شد تا تصمیم بگیریم به قاتل پسرم مهلت بدهیم. بعد از آن هم به خاطر مادر قاتل و برای اینکه دلم نمیخواست دردی که من کشیدهام او هم بکشد از خون پسرم گذشتم. تنها یک شرط برای آنها گذاشتم. از آنها میخواهم که از آن محل بروند. نمیتوانم قاتل پسرم را ببینم و این موضوع برایم سخت است. بدین ترتیب با پذیرفتن این شرط برگه رضایتنامه امضا شد و پسر جوان از مرگ رهایی یافت