گدا برای آنکه اعتماد مخاطب را به دست آورد، معمولاً تلاش میکند رفتار و گفتار خود را به گونهای تنظیم کند که اعتمادساز باشد. برای مثال، سر و وضع آشفته، لباس مندرس و پاره، صورت زار و لاغر، نقص اندام، حزن صدا (احتماًلا همراه با گریه) و نظایر آن را نشانههایی صادقانه از وضعیت نامطلوب گدا تلقی و احیاناً در حد استطاعت خود به وی کمک میکنیم. هرچه این نشانهها کمتر از سوی فرد قابل دستکاری قلمداد شود، اعتماد ما به ارائهکننده آنها بیشتر میشود؛ یعنی بیشتر میپنداریم «نمود» ی که او از خود به ما ارائه میدهد با «بود» وی مطابقت دارد. به همین علت، یک گدای موفق (گدایی که موفق به جلب اعتماد و کمک دیگران میشود) بیشتر به سراغ چنین نشانههایی میرود.
نمایش و بزرگنمایی یک معلولیت جسمانی مخل کار کردن (همچون دست یا پای فلج)، دیوانگی یا عقبماندگی ذهنیِ نمایان در رفتار فرد و در سطح بعدی، داشتن نوزاد یا کودکی خردسال در بغل، از نظر مخاطبان میتواند نشانههایی باورپذیر و کافی تلقی شود مبنی بر اینکه متکدی واقعاً وضعیت ناگواری دارد، مثلاً گرسنه یا نیازمند است. گدایان معمولاً از همین ترفند استفاده میکنند؛ یعنی نشانههایی را نمایش میدهند که حس تأثر مخاطبان را برمیانگیزد و برای رهایی از چنین حس تأثری به کمکهای نقدی یا غیرنقدی به آنها اقدام میکنند. با این حال، بررسیها نشان میدهد یک گدای خیابانی معمولاً درآمد چشمگیری دارد که بهراحتی میتواند او را از وضعیتی که به رهگذران نشان میدهد خارج کند.
برآوردهای میدانی و مصاحبه با گدایان در محل نگهداری آنان حاکی از آن است که یک گدا در یک چهارراه معمولی (نه بسیار شلوغ) بهراحتی ساعتی ۵٠ هزار تومان از رهگذران کمک نقدی دریافت میکند. این یعنی یک فقیر صرفاً تا هنگامی که گدایی نکرده فقیر است، ولی پس از گدایی، دیگر فقیر نیست بلکه درآمدی چشمگیر و بیش از یک کارگر ساده (و حتی نیمهماهر) دارد. به عبارتی، ما با یک متناقضنمای فقیر-گدا مواجهیم: فقیر گدا نیست. گدا نیز فقیر نیست. ٧ ساعت کار یک گدا به درآمدی حدود ٣۵٠ هزار تومان در روز میانجامد. این یکی از دلایلی است که گدایانی که شهرداری از سطح شهر جمعآوری میکند حتی در صورت عرضه کار به آنان، حاضر به کار کردن نیستند زیرا با کار سختتر درآمدی بهمراتب کمتر از گدایی به دست میآورند. خیلی مواقع این افراد به دلیل اعتیاد به مواد مخدر (سنتی یا صنعتی) هزینههای زیادی دارند که با دستمزد کار معمولی پوشش داده نمیشود. به علاوه، به دلیل همین اعتیاد، توان کار کردن مناسب را هم ندارند.
به همین علت، به گدایی روی میآورند. بدین ترتیب، میبینیم گدایی نوعی کلاهبرداری است. گدا وضعیتی از خود به مخاطب عرضه میکند که با وضعیت واقعی او متفاوت است. شهروندان در واقع به تصویر کاذبی که از گدا در ذهن دارند کمک میکنند که ناشی از فریبی است که با ظاهرسازی ایجاد کرده است. با این حال، چون مبلغی که هر فرد میپردازد معمولاً به نسبت درآمدش اندک است، حتی در صورت برملا شدن فریب گدا، شاکی خصوصی وجود ندارد و نمیتوان او را تحت تعقیب قضائی قرار داد. یکی از ویژگیهای جامعه شهری که تکدیگری را تسهیل میکند. گمنامی افراد است که ناشی از جمعیت زیاد شهر میباشد. این گمنامی باعث میشود بر مبنای شناخت ظاهری و کوتاهمدتی که از افراد به دست میآوریم یا تصورات قالبی پیشین قضاوت کنیم. همین امر به گدا کمک میکند در نبودِ شناخت پیشین شهروندان، بتواند با ظاهرسازی، تأثر و اقدام آنان به کمک را برانگیزد. اما چگونه میتوان تکدیگری را در سطح شهر کاهش داد؟ به نظر میرسد اقدامات سختافزاری مدیریت شهری همچون جمعآوری متکدیان از سطح شهر نمیتواند راه حل پایداری برای این امر باشد. چاره را باید در راهحل های اجتماعی نظیر اصلاح فرهنگ رفتاری شهروندان و ایجاد راهحل های اجتماعمحور جست که در مقاله بعدی، مفصل بحث خواهد شد.
چگونه با تکدیگری مبارزه کنیم؟
تکدیگری یا همان «گدایی» از معضلات شهرهای بزرگ محسوب میشود. در شهرهای کوچک یا روستاها ممکن است تکدی گری در سطح محدود وجود داشته باشد، اما به دلیل اینکه محیط اجتماعی محدود است، گدا در تمام محدوده زندگی خود برچسب منفی گدایی میخورد و هزینه و عایداتش مشخص است. در نتیجه، هزینههای اجتماعی گدایی آنقدر بالاست که فرد تا مجبور نشود به این کار اقدام نمیکند. اما در شهرهای بزرگ، کثرت جمعیت و گستره جغرافیایی وسیع، موجب میشود تا شهر در واقع از اجتماعهای مختلف تا حدودی مجزا از هم تشکیل شود. لذا یک شخص میتواند در اجتماع محل سکونتش با یک هویت زندگی کند، و در اجتماع محل کسب و کارش هویتی دیگر را برگزیند. کمک کنندگان به گدا از وضعیت معیشتی واقعی او در محل سکونتش آگاهی ندارند و او میتواند درآمد بالایی از این طریق به دست آورد. یک برآورد سرانگشتی نشان میدهد که گدایانی که سر چهارراههای نسبتاً شلوغ تکدی گری میکنند به طور متوسط ساعتی پنجاه هزار تومان درآمد دارند. این عایدی قابل مقایسه با درآمد حاصل از مشاغلی معمولاً غیر مهارتی که یک گدا میتواند به آنها مشغول شود نیست. به همین خاطر فردی که یک بار طعم گدایی را چشید دیگر دشوار است از آن چشم بپوشد!
دکتر محمدحسین پاپلی یزدی در کتاب شیرین و آموزنده شازده حمام خاطرهای از یکی از همشهریانش تعریف میکند که تصادفاً به گدایی روی آورده بود. او جهت کاری به مشهد آمده بود و از خستگی کنار خیابان نشسته بود و سرش را روی زانویش گذارده بود. پس از اندک زمانی دید مبلغ قابل توجهی برای او پول ریختهاند. مبلغی که هرگز نمیتوانست در آن زمان کم با کارگری در شهر خود به دست آورد! این چنین شد که از تصمیم بازگشت به شهر خود منصرف شد و به کار گدایی در مشهد روی آورد.
پژوهشهایی که در «خانه سبز»، محل نگهداری موقت متکدیان، انجام شده نشان از آن دارد که بسیاری از این متکدیان معتاد هستند و هزینه مواد مخدر مورد نیاز آنان بالاست و آنها نمیتوانند این هزینه را با کار کردن، اگر توانی برای کار داشته باشند، به دست آورند. از این رو، به تکدیگری روی میآورند. گدایی در پاسخ به پژوهشگری که از او پرسیده بود چرا کار نمیکنی، به او گفته بود اگر شغلی پیدا کردی که با درآمد فعلی من از گدایی برابری کند آن را انجام خواهم داد!
اما گدایی را چگونه میتوان در شهرهای بزرگ از میان برداشت یا لااقل کاهش داد؟ رویکرد فعلی حاکمیت شهری و دولتی حذف یا جمع آوری سخت افزاری متکدیان است. این رویکرد، علاوه بر اینکه هزینههای بسیاری دارد، مقرون به توفیق نبوده و نخواهد بود. اولاً، مادام که کمک کنندگان داوطلبی وجود دارند که به گدایان کمک کنند، حتی در صورت حذف یا جمع آوری متکدیان فعلی، دیگرانی با خالی دیدن عرصه از رقبا به آن مبادرت میکنند. کما این که اکنون در سطح شهر میتوان از این گدایان «یواشکی» در چهارراههای خلوتتر شهر دید. ثانیاً، تجربه نشان داده که این گدایان را نمیتوان به مدت طولانی نگاه داشت. حاکمیت شهری نهایتاً ناچار به رهاسازی آنان خواهد شد و دوباره روز و روزی از نو آغاز خواهد شد.
رویکرد جایگزین، حذف تکدیگری از طریق آگاه سازی و متقاعد ساختن شهروندان است. متأسفانه در سطح شهر تقریباً هیچ بیلبوردی در زمینه آگاه سازی و اصلاح نگرش شهروندان در خصوص کمک به گدایان وجود ندارد (یا آنقدر کم است که به چشم نمیآید). این در حالی است که شهروندان به دلایل عاطفی و اخلاقی آمادگی نگرشی زیادی در جهت کمک کردن به آنهایی که خود را نیازمند جلوه میدهند و درخواست کمک میکنند (یعنی گدایان) دارند. اصلاح نگرش در زمینه کمک به نیازمندان واقعی، و نه متکدیان، نیازمند یک جنبش نرم افزاری هدفمند و برنامهریزی شده است که: از سویی آگاه سازی و اصلاح نگرش مناسب را در شهروندان ایجاد نماید. و از سوی دیگر، جایگزینهای مناسب برای چنین کمکهایی فراهم آورد. یکی از این جایگزینها، توزیع ژتونهای غذا و نظایر آن است که صرفاً قابل مصارف مورد نظر باشد. بدین ترتیب شهروندان میتوانند به متکدیانی که اظهار گرسنگی یا نیازمندی میکنند چنین ژتونهایی را عرضه کنند. در این صورت آنها از سویی دچار فشار عاطفی برای رد یک نیازمند نخواهند بود و از سویی مطمئن خواهند بود که کمک مالی آنان به همان مصرفی رسیده که قصد آن را داشتهاند.
در خصوص این سیستم سلبی- ایجابی حذف تکدیگری در نوشتارهای بعدی توضیح خواهم داد.
دست طمع چوپیش کسان میکنی دراز..پل بسته ای که بگذری ازآبروی خویش
صحنه بعضی از مناطق شهرهای هند و پاکستان را بیاد بیاوریم..
جمع کنیم و نیازمند واقعی ر ابیابیم که کاری مشکلی شده .. آنها که با سیلی صورتشان را سرخ نگه می دارد...