«اعظم» در سال ۱۳۲۲ پس از ازدواج سیدمحمود با «توران طالقانی» به دنیا آمد. «مریم» و «وحیده» دو فرزند آیتالله از همسر اولش «بتول اعلایی» بودند و از توران نیز «حسین»، «مهدی» و «مجتبی» را داشت که سومین دخترش متولد شد. تا ۹ سالگی با مادر، مادربزرگ و خالهاش سروکار بیشتری داشت اما پس از آن پدرش بود که با آموزش زبان «عربی» و «منطق» به سراغش آمد و تا ازدواجش در ۱۶ سالگی بیش از سایرین برایش وقت گذاشت و البته دخترش را آنطور که اعظم میگفت «متکی به درک و دریافت فردی» پرورش داد. شاهدش زمانی بود که علی شریعتی در میان علما و عوامالناس شهرتی یافت و مخالفتها از چپ و راست بر سر تفکرات و تکلمات و مکاتبات «دکتر» آوار شد و هرکس صفتی به او بخشید؛ از «عامل سلطنت» گرفته تا «مزدور وهابیت»، از «سنی شیعهنما» تا «مارکسیست اسلامگرا». سیدمحمود در همین گیرودار کتاب جلسات پرسروصدای «اسلامشناسی» شریعتی در دانشگاه فردوسی مشهد را زیر بغل زد و برای دخترش آورد تا خودش بخواند و قضاوت کند «دکتر» وهابیست یا نیست.
طالقانیِ دختر، جوانیاش را آنطور که خود گفته با کتاب گذرانده است. با «نان و شراب» به جایگاه آموزش و آگاهی پی برده و با «کنت مونت کریستو» مفهوم انقلاب، لزوم مبارزه و تصور زندان برایش ملموستر شده و از هر دو رمان «تأثیر شگرفی» گرفته است. با اولی شغل معلمی پیشه و از هفدهسالگی در مدارس جماران و لویزان تدریس کرد و تعلیم داد تا در سال ۱۳۴۹ به دانشگاه رفت و ادبیات فارسی خواند. با دومی همچون «پدر» به جرگه انقلابیون پیوست و در سال ۱۳۵۴ بدل به نخستین زن مسلمانی شد که با اتهامی سیاسی دستگیر شده است. در این میان «بنیاد علایی» را به همراه دو خواهرش «طیبه» و «طاهره» تأسیس کرد و در مقطع راهنمایی به آموزش نوجوانان و استعدادیابی مشغول شد که همین فعالیتها روند جوابپسدادنها به مأموران ساواک را کلید زد.
کار اما به همین رفتوآمدهای معمول ختم نشد. به مدرسهای حوالی مسگرآباد انتقال یافت و سه ماه بعد از بازگشت به بنیاد علایی در شهریورماه ۱۳۵۴ دستگیر شد و در زندان قصر مثل «پدر» زیر شکنجه و تحت بازجویی قرار گرفت تا بلکه سیدمحمود در بازپرسیها با مأموران راه بیاید و همکاری کند.
زندانش مانند «پدر» تا سالهای پایانی حکومت پهلوی ادامه یافت. پس از آزادی در شهریور ۱۳۵۶ به فکر تأسیس سازمانی برای حمایت از حقوق زنان افتاد: «در زندان به دنبال ایجاد یک تشکیلات رسمی برای زنان بودم که در آنجا مشکلات آنان مطرح و راهکارهای مناسب به وسیله تبادل نظر کارشناسان پیدا شود و بتواند تا حدودی مشکلات زنان را حل کند. پس از آزادی با همکاری برخی دیگر از خواهران، جلسهای تشکیل شد و پس از آن گروهی از جمله بنده مشغول نوشتن اساسنامه برای تشکل جدید شدیم. ابتدا به ما یک اتاق در ساختمان سازمان حقوق بشر در خیابان قبا نزدیک مسجد قبا دادند و بودجهای برای این امر اختصاص یافت اما در همین حین در سال ۱۳۵۷ انقلاب شکل گرفت. با روی کار آمدن دولت موقت بودجه این تشکل از سوی سازمان برنامه و بودجه قطع شد و دیگر قادر به ادامه کار نبودیم.»
انقلاب، ساختار قبلی را تغییر داد و طالقانی تصمیم گرفت تفکراتش را در نظم و نظام جدید بدل به قانون و مقررات کند تا از طریق همانها کارش را در ایجاد تشکیلات زنان راحتتر سازد. سال ۱۳۵۹ در انتخابات نخستین دوره مجلس نظام فعلی در حالی که تنها کاندیدای اختصاصی لیست «دفتر همکاری مردم با رئیسجمهور» بود، رأی آورد و به ساختمان مجلس سنای نظام قبلی راه پیدا کرد. در پارلمان پرحاشیه و حادثه انقلابیون اما مجالی برای ارائه طرحهایی که آنها را برای بهبود وضعیت زنان مناسب میدانست پیدا نکرد و نتوانست هیچکدام را از سد مشکل «مغایرت با قانون اساسی» عبور دهد.
خردادماه ۱۳۶۰ فرا رسید و اعظم که خود با لیست دفتر همکاری مردم به مجلس راه پیدا کرده بود، وقتی زمزمه تصویب طرح عدم کفایت ابوالحسن بنیصدر رئیسجمهوری وقت را شنید در بحث و بررسیهای پیش از روز رأیگیری درباره مواضع تازه حامیان سابق او گفت: «ما موقعی که مسئله رئیسجمهور مطرح بود، اصلا آقای بنیصدر را نه کاندیدا کردیم، نه رای دادیم، حتی با این مسئله درگیر هم بودیم، که بعضیها به ما اعتراض میکردند چرا رد میکنید؟ ما آمده بودیم ملاک را بیشتر روی نسبت تقوی گرفتیم و همان موقع هم آقای دکتر حبیبی را کاندیدا کردیم. ولی مسئله اینجاست که میبینم آن کسانی که آن روز دفاع میکردند و ما با آنها درگیر بودیم، امروز آنچنان مخالفت میکنند که گاهی احساس میشود که معیارها و ملاکها فراموش میشود.» حرفهایش که تمام شد و جو مجلس را که دید، تصمیم گرفت در جلسه رأیگیری عدم کفایت بنیصدر حاضر نشود. آرا معلوم و بنیصدر معزول شد و با پروازی مخفیانه از کشور گریخت.
مجلس اول که به پایان رسید، طالقانی به آموزش و پرورش بازگشت و در ۱۳۶۹ پس از ۱۲ سال دوندگی و چانهزنی توانست مجور تأسیس تشکلی به نام «جامعه زنان انقلاب اسلامی» را از وزارت کشور دولت هاشمیرفسنجانی که ناطقنوری بر صدرش نشسته بود بگیرد و «ماهنامه پیام هاجر» را که از ابتدای دهه ۶۰ منتشر میکرد، ارگان رسمی تشکل نوپایش کند؛ نشریهای که از اوایل دهه هفتاد بیش از گذشته به چشم آمد و خوانده شد و ترکیب یادداشتنویسان و مقالهنگارانش جمعی را تشکیل میداد که میشد بیشترشان را در حسینیه ارشاد و برنامههایش دید یا در کانون توحید و دورهمیهایش؛ دهدوازده نفر زندانی سیاسی پیش از انقلاب که اکثراً در دولت موقت مسئولیتی داشتند و در مجلس اول، وکالتی؛ همه طالقانیدوست و شریعتیشناس و از علاقهمندان به قائممقام سابق رهبری آیتالله حسینعلی منتظری. پیام هاجر با طرز تفکری که آن روزها از سوی برخی ملی - مذهبی و از طرف جمعی لیبرال - دموکراتیک خوانده میشد، ۲۱ سال منتشر شد و دست آخر با ادامه حمایتهای مکررش از آیتالله منتظری با سیل توقیف جمعی نشریات اصلاحطلب در ابتدای سال ۱۳۷۹ به تاریخ پیوست؛ هرچند طالقانی این اواخر و پس از ۱۴ سال در ۱۳۹۳ شماره نخست ماهنامهای با نام «پیام ابراهیم» را منتشر کرد و از بازماندگان همان تیم قبلی و پیروان همان تفکر در پرکردنش بهره گرفت و تا شهریور ۱۳۹۸ سیوچهار شماره را روی دکهها فرستاد.
نامنویسی انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۷۶ که آغاز شد اعظم طالقانی به وزارت کشور رفت تا برای کاندیداتوری ثبتنام کند و اولین زن تاریخ جمهوری اسلامی شود که مخالفتش با تفسیر شورای نگهبان از «رجل سیاسی» را عملاً نشان داده و آنان را علناً وادار به واکنش و ردصلاحیت کرده است. از آن سال به بعد اعظم در بیشتر نامنویسیهای انتخابات ریاستجمهوری شرکت میکرد و بعد از تحصن او در جریان انتخابات سال ۱۳۸۴ در خیابان پاستور بود که شورای نگهبان مجبور شد تفسیر صریح خود از رجل سیاسی را اعلام کند: «نص قانون اساسی، مرد بودن نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری است و علاوه بر آن باید رجل سیاسی هم باشد»؛ تحصنی که به باور حاضران در آن، کارگردانیاش با شخص طالقانی بود. او همچون «پدر» که در ابتدای انقلاب هم تایید شخص اول حکومت، هم حمایت دولت موقت و هم احترام چپگرایان را توأمان تجربه میکرد، توانست در این تحصن جمعی از گروههای زنان با عقاید متفاوت را کنار هم جمع کند؛ از گرایشهای اصلاحطلبانه گرفته تا گروههای چپ و سکولار. تحصن از سوی برخی مطبوعات وقت با اصطلاح «جنبش زنان ایران» توصیف و به عقیده برخی از فعالان زن، مبنایی برای تجمع زنان در خرداد ۸۴ برابر درهای دانشگاه تهران شد؛ تجمعی که البته اعظم در آن شرکت نکرد.
با اعلام نظر شورای نگهبان و استنباط عمومی از معنای آن در سال ۱۳۸۸ وقتی طالقانی بار دیگر برای اعتراض به این تفسیر از قانون اساسی دست بهکار شد. برخلاف همیشه زنانی از راستگرایان هم با او همراه شدند و مخالفتها، جناحبندیهای معمول را تحتالشعاع قرار داد و نتیجهاش اعلام مجدد موضع شورای نگهبان از سوی سخنگوی وقت، عباسعلی کدخدایی بود: «کاندیداشدن زنان در انتخابات ریاست جمهوری منعی ندارد و شورای نگهبان هیچگاه واژه رجل سیاسی را در قانون اساسی تفسیر نکرده است و هرگاه زنی رد صلاحیت شده به خاطر نداشتن صلاحیت عمومی بوده است».
انتخابات سال ۸۸ برگزار شد و نتایج اعلامشدهاش حوادث زیادی به همراه داشت. بسیاری را به خیابانها کشاند، جمعی را زندانی کرد، برخی را قربانی ساخت و چندتایی حزب و تشکل را به تعطیل و تعلیق رساند. تشکل کوچک طالقانی هم از این قاعده مستثنی نبود. بعد از آن کمتر از این تشکل و فعالیتهایش خبری به گوش کسی رسید. خود اعظم هم پس از انتخابات آن سال نامهای سرگشاده خطاب به اعضای مجلس خبرگان رهبری منتشر کرد و مانند «پدر» با صراحت به نقد آنچه در برخورد با تجمعات و اعتراضات صورت میگرفت پرداخت. انتشار این نامه و سخنرانیاش در جریان برگزاری صدمین سالگرد تولد پدرش در سال ۱۳۸۹ که در آن اشارهای گذرا به «جنبش اصلاحی» کرد و گفت: «باید مراقب بود این جنبش رو به رادیکالیسم نیاورد و اگر کسانی میخواهند ما به سمت خشونت و اعمال افراطی برویم باید ترفندهای آنها را ناکام گذاشت» و در کنار اینها چندتایی مصاحبه با سایتهای حامی میرحسین موسوی، مجموع موضعگیریهای او در این سالها را تشکیل میدهد.
سالهای سکوت و کمخبری از طالقانی تا انتخابات سال ۱۳۹۲ هم ادامه یافت. این دومین سالی بود که او در انتخابات نامنویسی نکرد. اما در اردیبهشت همان سال جایزه «قلم طلایی» را از سوی «انجمن دفاع از آزادی مطبوعات» دریافت کرد و از مردادماه سال بعد رفتهرفته رویه سابق را در پیش گرفت؛ با انتشار «پیام ابراهیم» و انجام مصاحبههای مختلف سعی کرد همچنان به سیاستورزی ادامه دهد. او با انتشار یادداشتی کوتاه در صفحه فیسبوکش در سال ۱۳۹۳ مانند «پدر» که معتقد به انتخاب آزاد حجاب از سوی زنان بود، خطاب به نمایندگان وقت مجلس شورای اسلامی گفت: « شما برای تربیت مردان چه اقدامی انجام دادید؟ تا چه اندازه به مردان آموزش و تربیت داده شده که نگاه ابزاری خود نسبت به زنان را تغییر دهند؟ در آیات مربوط به حجاب مهمترین نکته «غمض عین» است. یعنی چشمپاکی و بدون غمض و خریدارانه نگاه کردن نسبت به انسانها اعم از زن و مرد ...».
او در سال ۱۳۹۶ پس از هشتسال وقفه مجدداً برای نامنویسی در انتخابات و اینبار به مدد «واکر» کوشید از پلههای وزارت کشور بالا برود و همان درخواست ۲۰ سال قبل خود را برای تعیین تکلیف مفهوم رجل سیاسی اعلام کند و زمانی که در آخرین روز فروردین همان سال اسامی شش کاندیدای تایید صلاحیتشده انتخابات اعلام شد و نام اعظم در میان آنان نبود، در پاسخ به خبرنگاری که از او پرسیده یود «این بار با ردصلاحیت خود چه خواهید کرد؟» گفته بود: «تا جایی که قانون اجازه دهد اعتراض خواهم کرد».
اواسط شهریورماه ۹۶ بود که بعد از مدتها در گفتوگویی مفصل تصریح کرده بود «فمینیست نیستم، طرفدار حقوق مظلومم. چه مرد، چه زن. اما الان بیشتر این زنان هستند که مظلوم واقع شدهاند.» او در واپسین گفتوگویش پیش از بستریشدن در بیمارستان وعده داده بود «تا زمانی که زنده باشم، در انتخابات ریاست جمهوری ثبتنام میکنم.» او مانند «پدر» به مبارزه تدریجی و اقدامات اصلاحگرانه بیش از برخوردهای رادیکال و اقدامات انقلابی معتقد بود و پیگیری گامبهگام مطالباتش را به هیاهو و داد و قال و اخذ «شبهامتیاز» ترجیح میداد. شاید به همین دلیل بود که میگفت: «زنها باید اعتماد به نفس حضور را داشته باشند. قرار نیست با برخوردها ناامید شویم. اصلاً ناامید نیستم، ممکن است من دیگر نباشم ولی دیگران بتوانند به خواسته خود برسند. تا زمانی که زنده باشم، اعتراض برای خواستههای زنان را خواهم داشت.» و احتمالاً به دلایلی مشابه همین هیچگاه سخنی رسمی درباره «دختران خیابان انقلاب» از او منتشر نشد یا برای «ورود زنان به ورزشگاهها» حرفی به میان نیاورد و به کمپینهای «حمایت از دوچرخهسواری بانوان» نپیوست. راه اعظم طالقانی همچون «پدر» که جدا از هملباسان خود میاندیشید و سوا از اطرافیانش عمل میکرد، چندان شباهتی به مسیر سایرین نداشت. او ترجیح میداد برای مطالباتی از جامعه زنان دست به قلم و پا به رکاب شود که محققشدنش بساط نفس ایجاد هر تمایزی میان دو جنس را برچیند. طالقانی مانند سیدمحمود به کم خوشنود نمیشد، یاد گرفته بود نظربلند باشد و بزرگمنش.