اعتیاد به غذا خوردن اگر چه هنوز به عنوان یک اختلال عصبی و روانی شناخته نمیشود اما به شرایطی اطلاق میشود که در آن، فرد، دچار مشکلاتی مانند رفتارهای پرخاشگرانه، از دست دادن کنترل در غذا خوردن و ولع بیش از حد در هنگام غذا خوردن میشود.
مطالعات علمی تأیید میکنند که اعتیاد به مواد غذایی باعث درگیری در نقاطی از مغز میشود که این نقاط در زمان اعتیاد به مواد مخدر نیز درگیر میشوند! مصرف غذاهای ناسالم مانند فستفودها و دسرهای پرکالری مانند بستنی در افراد مبتلا به این اعتیاد، رایج است.
اعتیاد به غذا خوردن بهطور عمده دارای 4 علامت رایج است؛ ریشهیابی این علائم میتواند تا حد زیادی به کنترل فرد بر دریافت غذا کمک کند.
میل شدید به غذا در هنگام سیری!
اگرچه ولع شدید به خوردن غذا، به تنهایی به معنای اعتیاد به غذا خوردن نیست اما میل شدید به خوردن خوراکیها یا هوس کردن آنها "در هنگام سیری" یکی از علائم اعتیاد به غذا خوردن است؛ در واقع در چنین شرایطی، بدن فرد به خوردن خوراکیها برای افزایش انرژی نیاز ندارد بلکه مغز فرد به دنبال این است که با خوردن غذا "دوپامین" آزاد کند! دوپامین یکی از مواد شیمیایی موجود در مغز است که باعث ایجاد حس لذت در فرد میشود.
احساس گناه بعد از غذا خوردن
تلاش فرد برای کنترل خود در هنگام غذا خوردن، باعث ایجاد احساس گناه در او میشود؛ برای مثال فردی که دچار اعتیاد به غذا خوردن است، در ابتدا سعی میکند که یک تکه کوچک از یک کیک بزرگ را بخورد اما به دلیل داشتن ولع و میل شدید به غذا خوردن، با وجود احساس سیری، تمام کیک را میخورد و پس از خوردن آن، احساس ناراحتی و پشیمانی میکند؛ با وجود این احساس ناخوشایند، فرد مبتلا به اعتیاد غذایی، این الگو را دوباره و در آیندهای نزدیک تکرار خواهد کرد.
بهانه آوردن
فرد مبتلا به اعتیاد غذایی، در ابتدا قوانینی برای تنظیم الگوهای غذا خوردن خود وضع میکند سپس برای زیر پا گذاشتن قوانین خود، بهانه میآورد.
مخفیانه غذا خوردن
مخفی کردن مصرف مواد غذایی در بین افرادی که احساس ناتوانی در کنترل مصرف غذا دارند، تقریباً رایج است.
درمان اعتیاد به غذا خوردن
غلبه بر اعتیاد به غذا خوردن، نیازمند تلاش و داشتن صبر و حوصله است؛ فرد در ابتدا باید از اثرات غذاهای ناسالم بر سلامتی خود آگاه شود و سپس برای تغییر سبک زندگی خود اقدام کند.
رواندرمانی
رفتار درمانی شناختی (CBT)، یک روش درمانی مبتنی بر صحبت کردن با فرد دچار مشکل است؛ در مرحله اول رواندرمانگر تلاش در دریافت طرز تفکر بیمار نسبت به خود و محیط اطراف فرد دارد و در مرحله دوم سعی میکند مسائل و مشکلاتی که سبب تولید اختلال در زندگی فرد شده را پیدا کند. استفاده از چنین روشی برای ریشه یابی مشکلات فرد، می تواند موثر باشد.
نوشتن عادات غذایی غلط بر روی یک کاغذ و برنامهریزی برای حذف این عادات نیز میتواند کمککننده باشد.
غذادرمانی
پیروی از یک رژیم غذایی سالم با کمک یک متخصص تغذیه میتواند در جایگزین کردن مواد غذایی مفید بهجای فست فودها موثر باشد؛ باید توجه داشت که تغییر الگوی غذا خوردن نیازمند داشتن اراده و صبر است و در مدت کوتاه حاصل نمیشود؛ حذف تدریجی عادات غذایی غلط، خرید میوه و سبزی به جای تنقلات، ورزش کردن و مطالعه برای دوری از فکر کردن به غذاها میتواند در کاهش بروز این مشکل موثر باشد.