چندین سده، فرض بر این بود که وظیفه نقاشی و مـجسمهسازی بـازنمایی طـبیعت است و بازنمایی زیبایی جزو وظـیفه آن ۲ بـه شـمار نمیآید، بلکه محصولی ضمنی و فرعی است. این باور در دوره رنسانس از هم پاشید و وارونه شد، به طوری که زیبایی غایت هنر و تقلید از طبیعت ابـزار هـنر به حساب آمد. در این میان میکلانجلو نقاش معروف ایتالیا نیز همین تلقی را در کارهایش به کار برد. او در عبارتی شاعرانه نوشت که زیبایی برای نقاشی و مجسمهسازی «نور و آینه» است و هرفردی که طور دیگری فکر میکند در اشتباه اسـت. شـکوه و مـاندگاری هنر به زیبایی و کمال بستگی دارد، یعنی در حضور هنر، نه زمان و نـه مرگ وجود ندارد.
میکلانجلو بوئوناروتی نه به یک دوره، بلکه بـه ۲ دوره و ۲ سـبک مـتوالی کلاسیک و باروک، تعلق داشت. اگر مرحله کلاسـیکِ دوره رنسانس را در چهارچوب سال های ۱۵۰۰ تا ۱۵۲۵ بدانیم، در این صورت او در آغاز این دوره ۲۵ سال و در پایان آن ۵۰ سال داشته است. در نتیجه ۴۰ سال از عـمر او در مرحلهای دیگر سپری شـده اسـت. برخی از آثار بزرگ او که در این ربع سده به وجود آمدهاند و تجسم یک مفهوم کلاسیک را بازمینمایانند. آثاری همچون مجسمههای «داوود، موسی، شمایلهای موجود در کلیسای مدیچی فلورانس، نقاشیهای سقفی کلیسای سیستین در واتـیکان، رستاخیز در کلیسای سیستین یا طرح های کلیسای جامع سنت پیتر همگی نشانگر دورهای نو هستند. همه آثاری که او درباره هنر و زیبایی نوشته است.
زندگینامه میکل آنژ
میکلانجلو بوئوناروتی یا میکلآنژ نقاش مشهور ایتالیا در ۱۴۷۵ میلادی چشم به جهان گشود. این نقاش ایتالیایی جزو هنرمندان بزرگ تاریخ و از برجسته ترین فیس های رنسانس ایتالیا است. او از زمان کودکی، برخلاف علاقه پدرش، علاقهمند به هنر و تحصیل در این زمینه شد و در آخر در پی مجادله ای سخت با پدرش به هدف والای خود رسید. در ۱۳ سالگی به عنوان دستیار حقوقبگیر در کارگاه «دومنیکو گرلاندایو»، استخدام شد. وی نزد استادش به کارآموزی پرداخت و پایه و اساس نقاشی روی دیوار مرطوب را یاد گرفت و مانند بسیاری از هنرمندان همدوره خود در فلورانس در کلیسای کوچک «برانکاچی» به تحصیل هنر پرداخت. گرچه در ابتدا به نقاشی روی آورد اما غریزه طبیعی او مشتاق هنر پیکرتراشی بود از این رو پیش از پایان دوره نقاشی به عنوان استاد به مدرسه مجسمهسازی که بهوسیله لورنتزوی مدیچی در باغهای مدیچی تأسیس شده بود، منتقل شد.
مهمترین دوره نقاشی میکل آنژ
نخستین و شاید تنها نقاشی او بر روی سه پایه در حدود ۱۵۰۳ میلادی با نام خانواده مقدس کشیده شد. زندگی این نقاش ایتالیایی هم دوره با یک زمان از قدرت عظیم پاپ بود و از ۱۵۰۵ میلادی هنگامی که او قراردادی را برای مقبره پاپ ژولیوس امضا کرد، زیر فشارهای سیاسی، جنگ، دستورات پاپ و سفارشات ضد و نقیض قرار گرفت. بزرگ ترین نقاشی او، دکوراسیون کلیسای سیستین به تنهایی میان سال های ۱۵۰۸ و ۱۵۱۲ به دست وی نقاشی شده است. این اثر فوق العاده صحنه های خلق و عهد عتیق تا داستان نوح نمایان می کند و با گرفتن جرقه های زندگی به وسیله حضرت آدم از خدا آغاز می شود. این تم های نمادین که به صورت ساختمانی تقسیم شده است، طرحی پیچیده ساخته که دارای تنوع گسترده و یکپارچگی جادویی است. در ۱۵۳۷ میلادی میکل آنژ آغاز به بنا کردن آخرین داوری در دیوار انتهایی کلیسا کرد. در اینجا، چشم انداز مجسمه سازی و معماری، جای خود را به چرخش، فضا و نمایش های تصویری زیاد از انسان های شکنجه شده داده و نشان دهنده ناخشنودی، سرخوردگی و افزایش شک و تردید مذهبی میکل آنژ است. یکی از شاهکارهای نقاشی کارنامه هنری میکل آنژ، نقاشی سقف کلیسای سیستین است. آنژ نقاش نبود اما در نوجوانی و جوانی آموزشدیده بود. آوردهاند که میکل آنژ فردی را به شاگردی نمیگرفت و هیچ دستیاری در تمام کردن کارها به او کمک نمیکرد. در بسیاری از منابع به این موضوع اشارهشده که میکل آنژ سقف کلیسای باعظمت سیستین را بهتنهایی نقاشی کرد و کار نقاشی سقف این کلیسا را در ۴۰ روز به پایان رساند. کلیسای سیستین در واتیکان در سالهای ۱۴۷۷ تا ۱۴۸۰ به دست پاپ سیکتوس چهارم ساخته شد و هدف اصلی از ساخت این کلیسا، محلی برای گردهماییهای مهم بود. نقاشی داوری نهایی میکل آنژ بخش اعظمی از نقاشیهای این کلیسا را تشکیل میدهد و در میان نقاشیهای دیواری میکل آنژ تصاویری از ساندرو بوتیچلی، دومینکو گرلاندیوا و پیترو پروجینو هم دیده میشود. در مرکز سقف این کلیسا ۹ صحنه از اتفاقهای سفر پیدایش تصویر شده که مهمترین و مشهورترین بخش آن آفرینش آدم است که حتی اثری قابل برابر با مونالیزای داوینچی است. فرضیههای زیادی در ارتباط با این بخش از نقاشی کلیسا وجود دارد، بسیاری از محققین بر این باور هستند که آنژ در پشت هر عنصری که در این نقاشی بهکاربرده است، مفهومی را منتقل میکند. البته به هیچکدام از برداشتها نمیتوان استناد کرد و این تفاسیر تنها فرضیه هستند. میکل آنژ هیچگاه سلف پرترهای از خود بهجای نگذاشت و اثری از امضا در آثار او دیده نمیشود اما در بسیاری از نقاشیهایش چهره خود را در قالب شخصیتها به نمایش میگذاشت.
تـندیس «داوود، نقاشیهای سقفی کلیسای سیستین، مقبره خانوادگی مدیچی و رستاخیز» به دوره جوانی او تعلق دارنـد. «داوود» و نـقاشیهای سقفی کلیسای سیستین آثاری کلاسیک هستند. تندیس داوود را بدون شک میتوان بهعنوان نقطه عطف کارنامه کاری میکل آنژ دانست. نکته جالبی که در ارتباط با ساخت پیکره داوود وجود دارد، این است که این پیکره از دلسنگ مرمری بیرون آمده که سالها پیش به دست آگوستینو دانتونیو آن را نیمهکاره رها کرده بود. این تختهسنگ بهصورت دستنخورده در گوشهای باقیمانده بود و میکل آنژ به سراغ آن رفت. مجسمه داوود شگفتی بسیاری از هنرمندان عصر میکل آنژ را برانگیخت، او در توضیح چگونگی خلق اثرش این گونه توضیح داده که من تنها فرمها را از دلسنگ رها کردم. هیچ شخصی در پروسه ساخت داوود مجسمه را ندید و مجسمه در روز آخر پردهبرداری شد. این مجسمه در زمان ساخت خود در بهترین مکان کاخ سینوریا در ایوان جای گرفت و در ۱۸۸۲ میلادی به یکی از سالنهای آکادمی هنر منتقل شد.
نوسان میان مسایل مطلق و متعالی
میکل آنژ معتقد بود که نظم میان مسایل مطلق و متعالی در نوسان است و زبانی خاص و شاعرانه دارد اما نثر همان اندیشهها را به روشی ساده و مـنطقی بـیان میکند. اندیشههای اصلی میکلانجلو درباره زیباشناسی، بر ۲ گروه از مسایل یعنی هنر و طبیعت متمرکز هستند. این مساله در نظر او چنان ساده و بدیهی بود که میان طبیعت و زیبایی هیچ تعارضی نمیدید. وی معتقد بود، زیبایی ویژگی طـبیعت اسـت، زیرا خـدا به هنگام خلق آن، زیباترین چیزها را آفریده است. از این رو، هر فردی که از طبیعت تـقلید کنـد از زیبایی تقلید کرده و از طرف دیگر، اینکه طبیعت زیباست، دلیلی بر این نیست که هنر باید همواره از آن تبعیت کند. اظهار نظر غیر منتظره دیگری نیز در نوشتههای میکلانجلو وجود دارد که جنبه دیگـری از مـساله بغرنج هنر و طبیعت و پیچیدگی دیدگاههای هـنرمندان را روشـن مـیکند. او در شعری به جی. پرینو نوشت که قادر نیست، زیبایی یک الگو را نقاشی کند و افزود تـنها خـدا بـا خلق یک الگوی جدید میتواند چنین کاری را انجام دهـد. وی معتقد بود که هنر موضوعی است که به مغز و چشم ارتباط دارد. در طول عمر طولانی میکلانجلو، هنر او از مراحل مختلفی گذر کرد.
مرگ نقاش ایتالیایی
این نقاش ایتالیایی در ۱۲ سال آخر عمرش بهصورت انحصاری برای خانواده مدیچی کار کرد و سرانجام در ۱۵۶۴میلادی در رم دار فانی را وداع گفت و در کلیسای سانتا کروچه شهر فلورانس به خاک سپرده شد.