آفتابنیوز : در قرن حاضر پرشهاي كوآنتومي در جهان فيزيك رخ ميدهد اما در شرايطي كه چنين پرسش هايي در روابط ميان انسانها نيز به وجود نيايد و نتوانيم به گونه اي ديگر در كنار يكديگر زندگي كنيم با فاجعه اي انساني رو به رو خواهيم شد. شكاف اتم همه چيز را به غير از طرز تفكر ما تغيير مي دهد، ما داوطلبانه اين مصيبت را در آغوش مي كشيم، بشر در صورتي كه بخواهد همچنان باقي بماند بايد طرز تفكر خود را تغيير دهد.
آلبرت انيشتين
در حالي كه تسليحات هسته اي امروزه تبديل به دغدغه اي بين المللي شده است بايد به تفكر عمومي نسبت به تسليحات كشتار جمعي نيز توجه كنيم. در دنياي امروز ما بايد به جنبه هاي رواني خود و دشمنان خود به خوبي واقف باشم. در اين شرايط است كه كمتر اشتباه كرده و بهترين نتيجه را ميگيريم. بيست ودوسال پيش كه تحقيق بر روي ابعاد رواني تسليحات هسته اي را آغاز كردم هيچ تصوري از شرايط امروز نداشتم، امروز هم چه كسي است كه بتواند جايگاه 22 سال آينده ما را تصور كند؟
امروز زمان آن فرا رسيده است كه در يك مقياس جهاني، برخوردهاي خشونت آميز اسرائيل و فلسطينيان و تلاش كشورهاي داراي تسليحات هسته اي يا كشورهاي فاقد اين تسليحات را مورد بحث و بررسي قرار دهيم. هر يك از اين گروه ها اعمال خود را با عنوان تلاش براي برقراري امنيت توجيه ميكنند.
لزوم معاهده منع تكثير تسليحات هسته اي (NPT): NPT از زمان تصويب در سال 1968 موفقيت هاي ناچيزي در منع تكثير تسليحات به دست آورده است. در صورتي كه اين معاهده به هر دليلي با شكست روبه رو شود ما با يك انفجار هسته اي در جهان روبه رو خواهيم شد. NPT براي رسيدن به امنيت جهاني لازم اما كافي نيست.
فراتر از روانشناسي:
روبرت جي ليفتون با پيش بيني مصيبتي كه جهان در انتظار آن است اعلام كرد كه تسليحات هسته اي در دايره حوزه روانشناسي نمي گنجد و به بياني صريحتر امري فراتر از روانشناسي است. اين تسليحات ذهنيت ما را نسبت به مرگ و زندگي تغيير داده و ظرفيت ما را در مقابله با بمب هاي هسته اي كاهش ميدهند. حقيقت اين است كه ظرفيت انسان براي پذيرش واقعيات بسيار پايين است و جهان امروز سعي دارد كه شجاعت مقابله با حقايق را به زور به ما ببخشد.
روبرت جي دراين خصوص مي گويد: حضور چنين تسليحاتي جنگي در جهان امروز، زنجيره اي از مشكلات جديد و غيرقابل پيش بيني را براي ما به وجود ميآورند و همزمان با اين اتفاق احساسات و تفكر ما را نيز در اين خصوص تحريك ميكنند.
فلج رواني:
روبرت جيليفتون عنوان «فلج رواني» را در اين خصوص مطرح ميكند. فلج رواني نوعي حس زدايي يا به نوعي عدم توانايي مقابله با نوعي از تجربيات خاص يا درك آنها است كه اين امر نيز از نبود تجربه دروني در اين خصوص يا عدم توانايي در برقراري ارتباط با آنها ناشي ميشود. وي در اين باره ميگويد: در شرايطي كه شخص در وضعيتي غيرقابل تصور و بي سابقه قرار مي گيرد بهترين شيوه براي مقابله با آن حسد زدايي يا فلج رواني است. اما در شرايطي كه شخص بتواند با اين تجربه جديد كنار بيايد «فلج رواني» نوعي تهديد براي بقا محسوب ميشود.
انكار:
انكار حقيقت، تلاش براي انكار حضور حقيقت ناخوشايندي است كه وجود دارد. انسان در مقابل تهديد تسليحات كشتار جمعي احساس يأس و نااميدي ميكند. انكار راهي براي فرار از يأس و نااميدي است در حالي كه به نحوي ماهيتي يأس آفرين دارد. انكار راهي براي فرار از علم و مسؤوليت هاي ضمني آن است. وضعيت رواني آشفته ما، درشرايط انكار، فلج رواني و بي تفاوتي مقدمات ظهور خطر را به راحتي فراهم ميكند. در آغاز هر فاجعه انساني كه به نحوي ميتوان از وقوع آن جلوگيري كرد تلاش براي مدافعه و ميانجيگري به نوعي از انكار و بي تفاوتي ميانجامد.
سنتي كردن:
ما نگرش هاي قديمي و استراتژيها و منطق سنتي تسليحات غيرهسته اي را به تسليحات هستهاي تعميم مي دهيم. مي توان آخرين بازبيني وضعيت اتمي اين تسليحات را تنها تسليحات اتمي خواند كه به انبار مهمات جهاني اضافه شده اند. اين طبقه بندي مرز ميان تسليحات غيرهسته اي با تسليحات هسته اي را به آساني از ميان برداشت. اين مسأله درست مانند درمان سرطان با آنتيبيوتيك بدون توجه به عوارض جانبي آن است.
وضع فوقالعاده:
ما در وضعيت فوقالعاده هستيم. امنيت جهاني با خطر جدي روبه رو است. نشانه هاي اعلام خطر در بالاترين مقطع خود قرار دارند. عكس العمل دروني ما با ميزان خطري كه با آن روبه رو هستيم تناسب ندارد.
نوكلئاريسم:
روبرت جي ليفتون نوكلئاريسم را نوعي وابستگي رواني، نظامي و سياسي به تسليحات هسته اي و استفاده از تسليحات هسته اي به عنوان راه حلي براي خروج از تنگناهاي انساني بخصوص مخمصه برقراري امنيت جهاني مي داند. نوكلئاريسم در حقيقت بسط و گسترش دادن يك باور نظامي با اين مضمون است: تنها راه حل تمامي مشكلات تهديد يا اعمال خشونت است. در اين شرايط شخص تمامي راه حلهاي موجود براي كاهش تنش از جمله روانشناسي سياسي و جلوگيري از خشونت را كاملاً فراموش ميكند.
تسليحات هستهاي به راحتي جاي خود را در جهان امروز باز كردند. نازيها اولين گروهي بودند كه اين تسليحات را به كار گرفتند. پس از آن در جنگ جهاني دوم متحدين اين تسليحات را عليه ژاپن به كار بستند. در آن زمان توجيه استفاده از اين تسليحات اين بود كه اين امر بي شك باعث پايان جنگ و جلوگيري از مرگ و مير بيشتر غيرنظاميان خواهد شد. پس از آن اين تسليحات در جريان جنگ سرد با اتحاد جماهير شوروي تحول بيشتري يافتند. در حقيقت كشورهايي كه بي توجه به معاهدات بينالمللي همچنان به تكثير اين تسليحات ميپردازند محور شرارت جهاني را تشكيل داده اند وكشورهايي كه با ايجاد ترس درميان مردم، زيرپا گذاشتن تعهدات بينالملي را به آساني توجيه ميكنند. به نظر ميرسد كه تسليحات هسته اي نيز جاي خود را در جهان امروز يافته اند و بي توجه به افكارعمومي همچنان حضور خود را توجيه ميكنند.
امنيت، تركيبي متضاد در جهان امروز:
كشورهاي داراي تسليحات هسته اي آنچنان برخورد ميكنند كه گويي توليد و تكثير اين تسليحات امري كاملاً منطقي و عاقلانه است. توليد تسليحاتي كه به راحتي ميتوانند جهان را با خاك يكسان كنند. درحال حاضر قويترين توجيه اين است كه ما تسليحات هسته اي را توليد ميكنيم اما هرگز از آنها استفاده نخواهيم كرد. «بازدارندگي هسته اي طرحي است براي كم كردن احتمال حمله هستهاي از طريق بالا بردن توان هستهاي و فرض اين حمله در آيندهاي نه چندان دور.
در برخي شرايط تئوري بازدارندگي هسته اي تا حدي موفقيت آميز عمل كرده است مانند جنگ جهاني دوم، البته اين موفقيت هرگز در مجامع بين المللي اثبات نشد. اما در مواردي مانند جنگ جهاني اول اين تئوري با شكست مواجه شد. امروزه ما با عنوان برقراري امنيت جهاني، ترس و تنفر افكارعمومي را برانگيخته و به راحتي تمامي معاهده هاي منع تكثير تسليحات هستهاي را زيرپا ميگذاريم. اين اعمال، جهان را هرچه بيشتر آسيب پذير ميكند. ما با خلق مسابقه هسته اي جديدي به قرن دوم هسته اي وارد مي شويم. قرني كه شاهد بينظمي هاي هسته اي، مسلح كردن جهان و افزايش تروريسم است. امروزه امنيت جهاني تبديل به تركيبي متضاد شده است. تنها دو واژه در اين خصوص وجود دارد: امنيت جهاني يا ناامني جهاني.
كشورهاي داراي تسليحات هستهاي در حالي كه در مسائل امنيتي خود غرق بوده و تمام تلاش خود را بر روي توجيه اعمال دفاعي متمركز كرده از بي توجهي به افكارعمومي با به راه اندازي جنجالهاي فراوان در خصوص تسليحات هستهاي، معاهدات بينالمللي، ترس و نفرت جهاني را بهوجود آورده اند. براساس نظريه «تصويري آينه وار از دشمن» هركدام از طرفين انگيزه هاي خود را منحصر به فرد و كاملاً ضروري مي دانند. امروزه ادعاي اكثر كشورها اين است كه اگر كشوري اين حق را براي خود قائل است كه امنيت ملي را از طريق تسليحات كشتار جمعي تأمين كند بگذاريد اين كار را بكند. پس از آن ما اين كشورها را به دليل خواستن چيزي كه ما آن را حق خود ميدانيم محكوم خواهيم كرد. تسليحات كشتار جمعي با تلويحات رواني كه در خود پنهان دارند باعث خلق نوعي انگيزه در ساير كشورها جهت دستيابي به اين تسليحات ميشوند.
استراتژيها و سياستهايي كه به دلايل خاص به كار گرفته ميشوند باعث بروز مشكلات جديد در صحنه بين المللي نظير ظهور اسامه بن لادن و صدام حسين مي شوند. در جهان تسليحات هستهاي مقابله به مثل كردن مانند ظهور يك مصيبت بزرگ است. تاريخ سرشار از سوءتفاهمات و اشتباهات نظامي است. از ديدگاه روانشناسي، بسياري از اين سوءتفاهمات قابل پيش بيني و بازدارندگي است.
با اخذ سياستهايي مانند درك كامل شرايط يكديگر، همدردي، زمان دادن به وقايع، پرهيز از تصميم گيريهاي عجولانه و غيرقابل بازگشت، درك فرهنگهاي متفاوت و گفتوگوهاي متقابل به راحتي ميتوان از اين قبيل سوءتفاهمات جلوگيري كرد.
احساسات و نگرشهاي خطرناك: باور نادرستي در جوامع بين المللي وجود دارد كه اگر ساير كشورها از توان ما بهراسند به خواسته هاي ما تن درخواهند دارد و در نتيجه ما در امنيت خواهيم بود. اين باور شايد در برخي شرايط كاربردي باشد اما در جهاني كه داراي تسليحات هسته اي است ريسك اخذ چنين سياستي بسيار بالا است. يك اصل روانشناسي گوياي اين مطلب است كه انسانها زماني كه خشمگين هستند يا ترسيده اند خطرناكتر ميشوند. ما نيز زماني كه از چيزي هراس داريم خطرناكتر ميشويم. استراتژيهاي بين المللي بايد در راستاي كاهش خطر و برقراري امنيت باشند.
يك جانب گرايي ايالات متحده بي توجهي به اهداف بين المللي قطاري از عكس العملهاي احساسي را دركشورهاي متفاوت به بار آورده است. عكسالعمل هايي مانند ترس، نفرت، هيجان وحشت، دلهره، رشك و حسادت، سرافكندگي، هراسانگيزي، خشم و انتقام.
تمامي اين احساسات امنيت شهروندان آمريكايي را در سرتاسر جهان زير سؤال برده است.
خودبيني صرف:
اخذ نوعي از گويش، سياستها و استراتژيها توسط يك كشور تنها براي ارضاي امنيت ملي خود و بي توجهي برعكس العمل ساير كشورها نوعي از خودبيني صرف است. برداشتهاي روانشناسي نادرست ازتصوير ديگران و فرض اينكه سياست بازدارندگي ميتواند مؤثر باشد.
جنگ نابرابر روانشناسي دفاع و تسلط:
تروريسم نوعي از جنگ نابرابر است. تكثير تسليحات هسته اي پاسخي به اين نابرابري است. عدم تعادل قدرت در طولاني مدت ناپايدار و زودشكن است. تسلط، سركوب و سرافكندگي ميتوانند بسيار تحريك كننده باشند. همانطور كه حادثه يازده سپتامبر نشان داد هيچ حد و مرزي براي قدرتي كه ميتواند عليه ابرقدرتها اعمال شود وجود ندارد. تساوي خود نوعي نيروي تثبيت كننده محسوب ميشود.
ما در جهاني مملو از نامعقولات و پوچي هاي محض به سر ميبريم. شرايطي كه عقل آن را به خوبي درك اما سركوب ميكند. روبرت جي ليفتون اين پوچي ها را به شرح زير بيان ميكند: حس وجود آيندهاي مبهم و سياه. به علاوه مجموعهاي از رفتارهاي كلي مانند بنيادگرايي همه جانبه در يكسو و فلج رواني از سوي ديگر.
ما در دنيايي دوجانبه زندگي ميكنيم: دنيايي كه در آن به زندگي روزمره خود ادامه داده اما هر لحظه امكان اين وجود دارد كه هرآنچه را كه دوست داريم به راحتي از دست دهيم.
در شرايطي هستيم كه هركس با توجيه از بين بردن ديگري ميتواند جهان را زيرورو كند. تفاوت پوچي ميان تهديد و پاسخ وجود دارد.
ما تمام تلاش خود را ميكنيم كه همه اتفاقات ناخوشايند رخ دهد اما حتي ذره اي تلاش براي جلوگيري از وقوع آن نميكنيم. هيچ معضل و مشكلي وجود ندارد كه استفاده از تسليحات هستهاي تنها راه حل آن و بهترين گزينه باشد.
دولتها به راحتي براي تنبيه يكديگر جان هزاران انسان بيگناه را به خطر مي اندازند.
اعتياد هسته اي:
جهان از لحاظ اقتصادي، سياسي و رواني كاملاً به تسليحات هسته اي وابسته است. اين به معناي رها كردن خود از وابستگي به تسليحات هستهاي و پوشش آنها و نوكلئاريسم است. همين مسأله باعث مقاومت در برابر از بين بردن تسليحات هستهاي است. ما بايد كمكم خود را از اين وابستگي نجات داده و جدايي از تسليحات هستهاي را تجربه كنيم:
جايگزيني جنگ:
ريچارد وندل فاگ، رئيس مركز بررسي ابعاد جنگ ميگويد: جامعه جهاني بايد جايگزيني مناسب براي جنگ و درگيريهاي فيزيكي بيابد. بايد فشار بر كشورهاي خاطي را از طرق اقتصادي، آموزشي، سياسي، رواني، اجتماعي و اخلاقي اعمال كنيم. اگر قصد داريم كه مانع از تكثير تسليحات هسته اي شويم بايد الگويي از فعاليتهاي غيررزمي براي خود بسازيم احتياجي نيست كه جنگ را كاملاً از اذهان پاك كنيم بلكه بايد جايگزيني براي آن بيابيم. بايد استراتژيهايي را به كار ببنديم كه به كاهش ترس و وحشت طرف مقابل كمك كنيم. استراتژيهايي كه فشار حاكم بر روح و روان آنها را كم كند.
تاريخ را با وجود تنگناهاي غم انگيز و پيچ در پيچش نميتوان محو يا جبران كرد اما در صورتي كه با حقايق آن با شجاعت روبه رو شويم ديگر احتياجي به جبران يا به فراموشي سپردن آن نيست.
سرانجام سر نهفته در اين ذره كوچك را دريافتيم و به راحتي موعظه عيسي در بالاي كوه را به فراموشي سپرديم. دنياي ما دنياي غولهاي عظيم الجثه هسته اي است. بيش از آن كه در مورد صلح بدانيم در مورد جنگ ميدانيم. پيش از آن كه زندگي را درك كنيم مزه مرگ را چشيده ايم.
«بخشي از سخنان ژنرال عمر برادلي پس از جنگ جهاني دوم»