این روزهای خاورمیانه، روزهای نگرانی است. همزمانی رفتوآمد دولت ایالاتمتحده، نزدیکی انتخابات در چند دولت منطقه، سالگرد ترور سردار سلیمانی و تحرکات نظامی آمریکا باعث نگرانی و جنبوجوش مقامات منطقه درباره احتمال افزایش تنشها و وقوع رخدادی است که زنجیرهای از واکنشهای متقابل را در منطقه کلید بزند.
درباره این نگرانیها، با قاسم محبعلی، مدیرکل سابق خاورمیانه وزارت خارجه گفتوگو کردیم که توضیح میدهد، ایران باید بازیگران منطقه را هوشیار کند و اجازه ندهد که مخالفان با بحرانسازیهای تازه حول محور ایران، راه را برای گزینههای احتمالی دیپلماتیک و کاهش تنش ببندند.
در روزهای اخیر ما شاهد تماسها و پیامهای متعددی در منطقه بودیم و از این جنبوجوش به نظر برسد که مقامات منطقه نگران یک اتفاق هستند. بهخصوص که دولت آمریکا در آستانه تغییر است و ایران، عراق و اسرائیل انتخابات نزدیک دارند. برخی نگراناند که یکی از بازیگران منطقه تصمیم بگیرد اقدامی بکند که روند وقایع را به نفع خود پیش ببرد یا مانع از حرکت آن به سمتی نامطلوب شود. به نظر شما این نگرانی چقدر جدی است و چقدر ممکن است این اتفاق در منطقه در روزها و هفتههای پیشرو رخ دهد؟
در بحث جابهجایی قدرت در آمریکا، یعنی رفتن آقای ترامپ و آمدن آقای بایدن، به نظر میرسد که مجموعهای بههمپیوسته از سیاستها در آمریکا تغییر میکند و بهخصوص در خاورمیانه این تغییر سیاستها آثار جدی دارد. آن چیزی که در آمریکا اتفاق میافتد، فقط رفتن یک رئیسجمهور و آمدن یک رئیسجمهور دیگر نیست. دو دیدگاه مختلف دارند در آمریکا جابهجا میشوند. یکی که اساسا به مناسبات بینالمللی، چندجانبهگرایی، جهانیشدن، اعتقادی نداشت و گمان میکرد که هرچه آمریکا تصمیم بگیرد، دیگران باید از آن تبعیت کنند. همینطور یک طرفه در خاورمیانه سیاستی دنبال میکرد که در آن چشمبسته از نتانیاهو، بنسلمان و دیکتاتورها و جریانات اینچنین حمایت میکرد و دیگر اقداماتش که حالا نمیخواهم بشمارم، خروج از برجام، خروج از معاهده آبوهوایی، قطع همکاریهای بینالمللی. دولت بعدی میخواهد همه اینها را برگرداند. به سمت چندجانبهگرایی و روند جهانیشدن حرکت کند، به برجام برگردد، در خاورمیانه از دیکتاتورهای سنتی مثل عربستان سعودی در روندی که دنبال میکند حقوق بشر را یکی از پایههای مناسبات قرار دهد. در مورد اسرائیل، از انضمام سرزمینها و شهرکسازی دیگر حمایت نکند، به برجام برگردد، وارد مذاکرات سیاسی و دیپلماتیک با ایران شود، خب این یکسری اتفاقات مهم است که میتواند آن میراثی را که آقای ترامپ به دنبالش بود، بهطورکلی پاکسازی کند. در نتیجه یکسری از قدرتها و نیروهای منطقه و همینطور قدرتهای بینالمللی نگران این تحول هستند و احساس میکنند منافعشان به خطر میافتد. آنها برای اینکه مانع این تغییر وضعیت شوند یا تغییرات را به حداقل برسانند، دنبال یک بحران میگردند. به اصطلاح، آمادهترین بحرانی که دارند، مسئله مناقشه با ایران، مناقشه هستهای و حضور ایران در جامعه ازهمپاشیده و بههمریختهای مثل عراق است که در آن هردو طرف کاملا آسیبپذیرند، یعنی هم ایران و هم آمریکا. کاملا رودرروی هم نیروهایشان روی زمین آرایش پیدا کردهاند. جاهای دیگر به این شکل نیست. مسئله دیگر هم خلیجفارس. بنابراین این نگرانی وجود دارد که هرکدام از این بازیگرها، چه بازیگران خرد، مثل داعش، القاعده، طالبان و نیروهای دیگر از هر طرف، چه قدرتهای منطقهای مثل عربستان سعودی، اسرائیل و ترکیه، قدرتهای بینالمللی که از این وضعیت احساس نگرانی میکنند، مثل روسیه و چین، ممکن است دست به یک اقدام بزنند، مستقیم یا غیرمستقیم و با استفاده از نفوذ خودشان یا با نیروهای نیابتی خودشان، البته خود آمریکا هم هست و خود مخالفان بایدن و طرفداران ترامپ هم هستند، این نگرانی وجود دارد که هرکدام از اینها اقدامی کنند که وضعیت را به گونهای بکنند که وقتی آقای بایدن سر کار میآید، فرصت تغییر نداشته باشد و ناچار باشد به این وضعیت ادامه دهد. مثالی برایتان میزنم. دولت بوش که بر سر کار آمد، دستور کارش مهار چین بود. اگر دوستان خاطرشان باشد یا بروند بررسی کنند، اولویت اول دولت بوش در سال ۲۰۰۰، مهار چین بود. یک حادثهای اتفاق افتاد و تمام این سیاست را به هم ریخت. آن حادثه 11 سپتامبر بود و آمریکا را بهطورکامل در خاورمیانه درگیر کرد. دوباره نگاه کنید، وقتی اوباما در دوره دوم سر کار آمد، چرخش محوری را اعلام کرد که از خاورمیانه توجهات را به سمت جنوب شرق آسیا منتقل کند. بلافاصله مسئلهای به نام داعش شکل گرفت و بحرانی شد که منطقه و جهان را دچار آشوب کرد و دوباره همه توجهات به سمت خاورمیانه آمد و موضوع انتقال نیروها و توجه آمریکا به شرق آسیا متوقف شد.
بنابراین الان هم باید نگران چنین وضعیتی بود که بحرانی جدید به وجود بیاید. نگرانی ما بیشتر این است که بحران حولوحوش ایران اتفاق بیفتد.
در چنین وضعیتی فکر میکنید ایران چه گزینههایی دارد و چه کار میتواند بکند یا باید کاری انجام دهد تا منافع خودش را از میان این وضعیت ملتهب عبور دهد و به اهداف خود برسد.
در درجه اول مسئله مدیریت بحران است. دولت در ایران خیلی دستش باز نیست و در بحثهای سیاست و امنیت تصمیمگیر نیست، بهویژه سیاست خارجی؛ اما حکومت ما باید الان کاملا هوشیار باشد و مسئله را مدیریت کند. نه در داخل به نیروهایی که مخالف برجام هستند اجازه دهد که وضعیت را به هم بریزند و نه در منطقه نیروهایی که با ایران هستند، بر اثر نفوذ یا احساسات یا تحریک، واکنشی نشان دهند و اینها را مدیریت کند. تا این دوره بگذرد و دولت مستقری در آمریکا شکل بگیرد و بایدن این فرصت را پیدا کند که به وعدههایش جواب بدهد و در قبالشان پاسخگو باشد و از آنها فرار نکند. دوم اینکه ایران باید همه کانالهای دیپلماتیکش را درحالحاضر فعال کند؛ هم در منطقه، هم در اروپا و هم با تیم آقای بایدن که دارد سر کار میآید. چه از طریق دیپلماسی رسمی و غیررسمی و چه در دیپلماسی عمومی و علنی، مواضع خودش را شفاف اعلام کند و اجازه ندهد طرفهای دیگر سوءتفاهم بهوجود بیاورند و اگر اتفاقی افتاد، انگشت اتهام به سمت ایران میل کند. مجموعهای از سیاستها درحالحاضر نیاز است که بهجای اینکه ایران حالت انفعالی داشته باشد و بهجای اینکه به این اکتفا کند که فقط سخنگوی وزارت خارجه و سخنگوی دولت صحبت کنند، مجموعهای برنامهها را طراحی کنند که همه طرفهای ذینفع در منطقه و بینالملل را که مخالف جنگ هستند و مخالف بحران هستند، هشیار کند و آنها را در کنار خودش قرار دهد و آن جریان بحرانطلب یا جنگطلب را منزوی کند.
چیزی که بههرحال رخ خواهد داد، این است که وضعیت منطقه حداقل با تغییر رئیسجمهور آمریکا تغییر خواهد کرد. اگر چالش جدی پیش نیاید، احتمالا دولت بایدن چکهای سفیدی را که دولت ترامپ به عربستان و اسرائیل و امارات در منطقه داده بود، پس خواهد گرفت. احتمال این وجود دارد که وارد تعامل با ایران هم بشود، در بحث برجام و بحثهای دیگر. فکر میکنید این تغییر باعث خواهد شد منطقه به سمت این برود که ایران و کشورهای عربی خلیج فارس به سمت تعامل بهتر، مصالحه یا همزیستی مسالمتآمیز بروند یا این تغییر دینامیک قدرت در منطقه صرفا شکل تنش را عوض میکند و ماجرا به سمت دیگری میرود.
البته خاورمیانه منطقهای ماهیتا بحرانزاست. مجموعهای از بحرانهای مزمن و فعال وجود دارد که کاملا به همدیگر پیوستهاند و به این سادگی کسی نمیتواند خاورمیانه را مدیریت کند. اگر نگاه کنید حداقل در این ۴۰ سال دولتهای آمریکا با وجود سیاستهایی که داشتهاند، کمتر توفیقی در مدیریت بحران و کاهش بحران داشته است و حتی دولتهای منطقه هم همینطور؛ بنابراین خیلی نمیشود امید بست که خاورمیانه بهسادگی و بهراحتی در این وضعیت پیچیدهای که دارد، به سمت صلح و آرامش و ثبات برود. مسائل متعددی هست، با سطوح بازیگران در خاورمیانه، متعدد است و در هر طرف تعداد زیادی بازیگر وجود دارد. پنج سطح بازیگر در خاورمیانه هست: بازیگران خرد، غیردولتی، دولتی، منطقهای، بینالمللی و جهانی. همه اینها در حال چالش و تعامل در خاورمیانه هستند؛ بنابراین وضعیت خاورمیانه با هیچ منطقهای در جهان قابل مقایسه نیست و این سطح از بحران و تنش و اختلاف و درگیری در هیچجای دیگر نیست. این همه بازیگر متفاوت و متضاد در هیچ قسمت دیگری از دنیا وجود ندارد؛ بنابراین خیلی مشکل است که انتظار داشته باشید دولت آقای بایدن هم بتواند از پس این مسائل بربیاید. ما سیاست خارجیمان را باید بر این چارچوب قرار دهیم که آرامش در منطقه، ثبات در منطقه، صلح در منطقه، کاهش درگیریها، کاهش تشنجها و کاهش اختلافات و کاهش شکافها در منطقه به نفع ماست و هرگونه پیشرفت سیاسی یا توسعه سیاسی در منطقه به نفع ماست؛ روندهای دموکراتیک هرجا در خاورمیانه شکل گرفتهاند، به نفع ما بوده است. همانطورکه میبینید در افغانستان و عراق بعد از سقوط طالبان و سقوط صدام، روند دموکراتیکی که ایجاد شد، امنیت ملی ما را بهبود بخشید و به نفع ما تمام شد، در سایر کشورهای خاورمیانه هم اگر دولت آمریکا برگردد به مسیری برخلاف ترامپ، این روند به نفع ما خواهد بود و ما از این روند باید استقبال کنیم. برخلاف گذشته که ظاهرا ایران نگران این روند بود، باید از این روند استقبال کنیم و کمک کنیم. همانطورکه در افغانستان به برکناری دولت طالبان و آمدن یک دولت ملی و برآمده از انتخاب کمک کردیم و در عراق کمک کردیم، در سایر جاها هم کمک کنیم که این اتفاق بیفتد؛ چراکه این منافع ملی ما و امنیت ما را تأمین میکند. به اضافه اینکه اگر مناسبات ایران و آمریکا بهبود پیدا کند، به نظر میرسد دولتهای منطقه اعم از عربستان، کشورهای خلیج فارس و سایر دولتهای منطقه برای اینکه از قافله عقب نمانند، تلاش میکنند رابطهشان را با ایران نزدیک کنند و بهبود ببخشند. آنها در سایه اینکه یک بازیگر بزرگتر دارد ایران را تهدید میکند، این فرصت را پیدا کردهاند که فشار بر ایران را افزایش دهند.
در روزهای سالگرد ترور سردار سلیمانی هستیم. فکر میکنید ممکن است در این روزها اتفاقی مربوط به این موضوع در منطقه بیفتد یا فکر میکنید زمان خواهد گذشت.
ببینید بالاخره چه در مسئله ترور قاسم سلیمانی و چه در مسئله ترور محسن فخریزاده، این حق برای ایران وجود دارد و این حق مشروع است که اصطلاحا به آن حق اقدام متقابل میگویند. ایران این حق را دارد که در زمان و شرایط مناسب از این حق استفاده کند. اما این باید با دو مسئله تناسب داشته باشد. یکی اینکه واقعا تناسب داشته باشد با اتفاقی که افتاد و دیگر اینکه تناسب داشته باشد با خواستهها و منافع ملی ایران و اینگونه نباشد که پاسخ جمهوری اسلامی ایران در این حوادث، باعث ایجاد بحران جدیدتر شود و بهاصطلاح بازی در زمین طرف مقابل باشد. این است که به نظر میرسد باید خیلی روی این مسئله ارزیابی جدی صورت بگیرد که الان در شرایطی که دولت آمریکا دارد منتقل میشود، کسی که عامل این وضعیت بود و متهم اصلی یا قاتل سردار سلیمانی بود، دارد کنار میرود، این امکان را به وجود نیاوریم که او یا اسرائیلیها خود را در موقعیت مظلومیت بگذارند و بتوانند همانطور که اشاره کردیم بحران را افزایش دهند و طرف بعدی که میآید، راه آنها را ادامه دهد و ناچار به ادامه همان مسیر باشد. بنابراین باید جدی سبک و سنگین کرد. ایران خیلی باید احتیاط کند. باید به همه طرفها اطمینان بدهد که درعینحال که این حق من محفوظ است، مسئله ایران حفظ صلح، ثبات و امنیت در عراق و منطقه است و ایران مخالف تنش است و بنابراین ما زمان اقدام خودمان و تنبیه عامل این اتفاقات را در شرایطی انتخاب میکنیم که به صلح و ثبات و امنیت در منطقه و کسانی که مدافع صلح و امنیت هستند، لطمه نخورد.
برای سؤال آخر فکر میکنید که دولت فعلی ایران، فرصت این را دارد یا این فرصت به او داده خواهد شد که درباره مسائلی که پیشروست و ما دربارهاش صحبت کردیم نقشآفرینی کند یا با توجه به زمان کمی که تا انتخابات باقی مانده صرفا روزمره مدیریت امور خواهد کرد و تصمیمگیریهای جدیتر را چه در قبال منطقه و چه در قبال آمریکا، منتقل خواهد کرد به دولت بعدی، حالا یا با تصمیم خودش یا به اجبار شرایط.
اگر خواسته باشیم شفاف صحبت کنیم، دولت، یعنی ریاستجمهوری و دولت انتخابی در ایران، کارگزار سیاست است و خود تعیینکننده سیاست نیست. بنابراین اگر اراده این باشد که این دولت کارش را انجام دهد و کار را پیگیری کند، این اتفاق خواهد افتاد و اگر نباشد، چه این دولت باشد، چه دولت بعدی، چنین فرصتی داده نخواهد شد. بنابراین چه این دولت باشد چه این دولت نباشد، اجرای سیاستها منوط به این است که این صاحبان تصمیم به این نتیجه برسند و اراده کنند که روند دیپلماتیک در سیاست خارجی ایران فعال شود و ایران از ابزار دیپلماسی خودش بتواند استفاده کند. همانطورکه در برجام این اتفاق افتاد یا پیشتر در مسئله جنگ این اتفاق افتاد و ایران قطعنامه را پذیرفت و وارد مذاکرات ۵۹۸ شد. درباره سایر مسائل هم که شما نگاه کنید، ابتدا دولت نبوده که تصمیم گرفته است. همواره دولتها در ایران طرفدار مذاکره و دیپلماسی بودهاند ولی این اراده را خودشان رأسا نمیتوانستهاند اجرا کنند بلکه نیازمند بودند که از جای دیگری به آنها این تجویز و این اعتبارنامه داده شود که آنها بتوانند بروند با دول خارجی و طرفهای خارجی وارد مذاکره شوند.