این راننده که احتمالا برای خوشخدمتی به این سرباز فحش داده تا بلکه نماینده سبزوار از این همه شجاعت و جسارتش به وجد بیاید و نهایتا لبخندی بزند، تکلیفش روشن است. آدم را یاد کاراکتر «نقی معمولی» میاندازد، وقتی راننده «مجلسیآدم» بود؛ کسی که فکر میکرد چون راننده مجلسیآدم است، پس حتما آدم مهمی است و میتواند از هر رانتی استفاده کند. برای همین پرچم ایران را روی لیموزین مشکی نصب کرده بود، اسلحه قلابی حمل میکرد، نانچیکو همراهش بود و هر کاری دلش میخواست میکرد.
اما خود آقای نماینده قضیهاش فرق میکند. او بوضوح میخواسته قانون را دور بزند و وقتی با مانعی به نام حامد اکبری مواجه شده، برآشفته شده است. خودش میگوید سیلی نزدهام و درگیر نشدهام و حتی مدعی است سرباز به او توهین کرده است. البته که بررسی این بخش ماجرا چندان کار سختی نیست اما چیزی که در حال حاضر مشخص است و هیچ شبههای دربارهاش وجود ندارد، این است که آقای نماینده داشته از خط ویژه عبور میکرده. نماینده سبزوار دقیقا در حال انجام چه ماموریت مهمی بوده یا داشته چه امدادرسانی فوریای میکرده یا به کدام جلسه خیلی مهم داشته میرفته که نیاز بوده از خط ویژه استفاده کند؟
سال ۹۴، رئیس وقت پلیس راهور تهران گفت که «نمایندگان مجلس به واسطه مسئولیتشان این مجوز را ندارند که در خطوط ویژه تردد کنند و تردد در خطوط ویژه، اعم از پلیس، اورژانس و آتشنشانی نیز دارای ضوابط خاصی است». گرچه سه سال بعد، یک نماینده مجلس از نامهای محرمانه خبر داد که در آن از جانب معاونت اجرایی مجلس اعلام شده بود امکان بهرهمندی نمایندگان از مجوز تردد در خطوط ویژه در سطح شهر تهران فراهم شده است!
از طرفی، علیاصغر عنابستانی هم آدم مسئولیتندیدهای نیست که چارچوبها را نداند و اتفاقا همین بیشتر آدم را نگران میکند. او سالها مدیرکل امور اجتماعی استانداری خراسان رضوی، معاون استانداری این استان، فرماندار سبزوار، استاندار استان چهارمحال و بختیاری و معاون امور اجتماعی دستیار ارشد رئیسجمهور در نهاد ریاستجمهوری در دوران محمود احمدینژاد بوده است.
اما فارغ از اصل این اتفاق تلخ، اگر جنجال خط ویژه را در کنار داستان چندی قبل کتکخوردن یک سرباز وظیفه از یک قاضی در شهرستان بابل و همینطور «پامنقلی»خواندن رئیس جمهوری توسط یک روحانی در برنامه زنده تلویزیونی بگذاریم، به دو عنصر مشترک میرسیم «قدرت» و «تریبون»؛ چیزهایی که انگار وقتی به آنها میرسیم رفتارهایمان عجیب و غریب میشود.
محمد رحیمی - جامعهشناس و استاد دانشگاه - در اینباره میگوید: «مصادیق بسیاری از رفتارهای نامتعارف توسط افراد صاحب قدرت و نفوذ را در زندگی روزمره شاهد بودهایم. اخیرا توهین آقای احمد جهانبزرگی به رئیس جمهوری و همچنین توهین و سیلی نماینده مجلس به سرباز وظیفه توجه همگان را به خود جلب کرده و همه دنبال چرایی این رخداد هستند. پیشتر هم که یک قاضی در بابل یک سرباز را کتک زده بود. از زوایای مختلفی میتوان به این مسأله نگاه کرد و به تحلیلهای مختلفی دست یافت. بنده با عینک جامعه شناختی به این مسأله نگاه میکنم و تلاش دارم تبیینهای جامعهشناختی از وقوع این رخداد داشته باشم.»
او ادامه میدهد: «جامعه ایران از یک بحران عمیق معرفتی و رفتاری رنج میبرد؛ بحرانی که باعث شده افراد نتوانند میان هنجار و ناهنجار تمایز قائل شوند و آنگونه که شایسته است رفتار کنند. برای فهم بهتر شکلگیری این بحران معرفتی نیازمند توجه به زمینههای اجتماعی این زیستجهان هستیم.»
این جامعهشناس اضافه میکند: «جامعهشناسان معتقدند انسانها در بسترهای اجتماعی شکل پیدا میکنند و رفتارهایشان تعین مییابد. بر این اساس میتوان گفت انسانها به میزان حقارتی که تجربه کردهاند توهین میکنند، به میزان تجربه زیستهشان از عشق به همدیگر عشق میورزند و به میزان کمبودشان دیگران را آزار میدهند. هرچه حقیرتر باشند بیشتر توهین میکنند تا عقدهشان را جبران کنند. هر چه در زمینه اجتماعی که فرد در آن رشد کرده ارزشهایی چون نوعدوستی، همدلی، هیجانات مثبت و نظایر آن بیشتر رواج داشته باشد، شخصیتشان بهنجار و اجتماعی بار میآید و محترمانهتر و انسانیتر رفتار میکنند. به نظر میرسد افرادی که در محیطهای آغشته به عقدهها و حقارتهای قدرت و اقتدار و انواع محرومیتهای اجتماعی رشد کرده باشند، پرخاشگر، ستیزهجو، وقیح و غیر قابل مهار خواهند بود و فاصله بیشتری با الگوی زیست بهنجار خواهند داشت.»
رحیمی معتقد است: «از سوی دیگر این مسأله را میتوان در قالب روابط قدرت و اقتدار تبیین کرد. انسانها ذاتا قدرتطلبند و از دستوردادن و امر و نهی کردن خشنود میشوند و حس خوبی به دست میآورند. به تعبیر «رندل کالینز» تجربههای فرماندهی و فرمانبری، تعیینکنندگان اصلی نگرشها و رفتارهای فردیاند؛ به طوری که هر چه شخص بیشتر فرمان دهد مغرورتر و به خود مطمئنتر و رسمیتر است و بهتر میتواند خودش را با آرمانهای سازمانی که به نام آن فرمانهایش را توجیه میکند، منطبق سازد. ماجرای درگیری نماینده مجلس با سرباز وظیفه را میتوان ناشی از روابط قدرت و اقتدار دانست؛ اقتداری که به این شخص اجازه میدهد خود را محق بداند و آنطوری که دلش میخواهد با افراد دیگر در روابط روزمره خود برخورد کند.»
این جامعهشناس تصریح میکند: «ما در هر شغل و سمتی که هستیم درست اجتماعی نشدهایم؛ به همین خاطر است که مسئولیتهای اجتماعی مربوط به آن شغل را به درستی انجام نمیدهیم. به همین سیاق، آن نماینده مجلس یا آن روحانی یا آن قاضی، فرآیند اجتماعیشدن را بدرستی طی نکردهاند و تشخیص نمیدهند در چه جایگاهی قرار دارند و باید طبق هنجارهای معمول و بر اساس انتظارات نقشی رفتار کنند. اجتماعیشدن فرآیندی است که شیوههای زندگی در جامعه را به انسان میآموزد، به او شخصیت میدهد و برای انجام وظایف فردی و به عنوان عضو جامعه، ظرفیتهای او را توسعه میبخشد. در واقع اجتماعیشدن را میتوان لازمه ورود به جامعه و موقعیتهای اجتماعی دانست. هر شخصی در کنار مسئولیتهای شغلی یکسری مسئولیتهای اجتماعی نیز دارد ولی بسیاری از افراد از این مسئولیت غافلند و این امر باعث میشود مشکلاتی برای خودشان و دیگران به وجود آورند.»
او همچنین میگوید: «خیلی از ما که دارای سمت مهم، دارای تریبون، پرستیژ، قدرت و اقتدار هستیم، گاهی حد و اندازه خود را نمیدانیم، از حدود و چارچوب خود خارج میشویم و هیچ معیاری برای کنشهایمان متصور نیستیم. در چنین وضعیتی اخلاق رنگ میبازد و با جامعهای خشن با رفتارهای غیر مدنی و ازهمگسیخته مواجه خواهیم بود. لذا جهت پیشگیری از وقوع چنین رخدادهایی که جامعه را به بحران و فروپاشی اجتماعی میکشاند و یأس و ناامیدی و احساس بیقدرتی را تزریق میکند باید بشدت و در کوتاهترین زمان با اینگونه افراد نابهنجار برخورد شود تا جامعه احساس آرامش کند وگرنه سهلانگاری و به اصطلاح «ماستمالیکردن» قضیه تبعات جبرانناپذیری را برای جامعه به دنبال خواهد داشت.»
یک روانشناس هم در اظهاراتی کوتاه میگوید: «به نظرم تستهای روانشناسی و شخصیتشناسی به اندازه بررسی سوابق قضایی و سیاسی و اجرایی افرادی که میخواهند مسئولیتهای مهم را برعهده بگیرند، اهمیت دارد. در کشور ما به هر کسی با هر وضعیت روحی و روانی گواهینامه رانندگی نمیدهند اما اجازه نمایندگی مجلس یا حتی ریاست جمهوری را میدهند و این خیلی عجیب است.»
بد نیست در پایان، این حکایت را مرور کنیم: در میانه جنگ جهانی دوم، وقتی لندن زیر بمباران نازیها بود، چرچیل قرار جلسهای بسیار مهم داشت و بخاطر اشتغال به کارهای دیگر، چند دقیقه مانده به جلسه به رانندهاش گفت مرا فوری به محل جلسه برسان. راننده مسیر کوتاه ولی ورود ممنوع را انتخاب کرد. وسط خیابان ناگهان افسر راهنمایی قبض جریمه در دست، دستور توقف داد. راننده گفت: «این ماشین نخستوزیر است. ایشان به جلسه محرمانهای میرود و باید سر ساعت به جلسه برسد». افسر با خونسردی گفت: «هم ماشین و هم نخستوزیر و هم من وظیفهمان را خوب میشناسیم.» پلیس جریمه را صادر کرد و دستور دور زدن به راننده داد. وقتی راننده مشغول دور زدن شد، چرچیل سیگار برگش را روشن کرد و گفت: «جنگ را میبریم، چون قانون حاکم است و خیابانهای لندن به رغم بمباران سنگین دشمن با قانون اداره میشود.»
حالا این حکایت را بگذاریم کنار جنجالآفرینی علیاصغر عنابستانی که با رای امثال حامد اکبری به صندلی راحت و چرمین مجلس تکیه زده است. آیا ما هم واقعا جنگ را میبریم؟
بهترین ره جهت تنبه عنابستانی او را اخراج کنند.
1 اول یک قانون تصویب میکنن که نمایندگان مجاز باشن از هرجا که دلشان خواست تردد کنن ،
2 بجای بر خورد با نماینده راننده و سرباز را محکوم میکنن که چرا کاری کردن که نماینده ناراحت بشه و .......
تا شاهد تکرار ضرب و شتم سربازان بیگناه نباشیم.
و خواهد رسید
۲_نماینده جدای از جایگاه حقوقی اش مرتکب جرم عمومی و موضوع قابل تعقیب قضایی است.
خدا را هم بنده نیستند .
تاسف به سیستمی که با حذف افراد با صلاحیت توسط شورای ۱۲ نفره نگهبان مسیر هوچی ها و شعارزدگان را برای به دست آوردن قدرت سیاسی فراهم کرده است.
اینها همان کسانی هستند که در مجلس شعار محو اسراییل می دهند در واقعیت به گوش سرباز ملت سیلی می زنند.
اعتبارنامه ایشان باید باطل شود، قوه قضاییه موظف است علیه او تشکیل پرونده دهد کیفرخواست صادر کند و دیه سیلی را پرداخته از نمایندگی مجلس برکنار شود. شورای نگهبان هم باید پاسخگو باشد چرا اجازه نمی دهد مردم نماینده انتخاب کنند که امثال علی اصغر که نمی توانند خشم خود را مدیریت کنند وارد مهم ترین پست های کشور نشوند.
اصل قضیه اینه که هرکی جایگاهی داره میخواد راه خودشا بره /در همه جا از استخدام بگیر تا کارهای اداری وغیره اونایی که جایگاهی دارن به راحتی کارشون درست میشه و بیچاره ها همش پشت خط میمونن تا آخر عمر
میگوید برای کدام سرزمین پدری ام بجنگم وقتی از شدت فقر، پول قبر پدرم را نداشتیم تا دفن شود