ناصر کنعانی در یادداشتی با عنوان "پیام انتقال قدرت در آمریکا برای منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا" نوشت: "ترامپ رفت اما میراث شوم او نه فقط برای دولت جدید آمریکا، بلکه برای ملت آمریکا و نیز جایگاه جهانی این کشور به جای ماند. او آمریکای تحقیر شده و شایسته ترحم را باقی گذاشت. از این پس دوقطبی ناشی از ترامپیسم، بدنه اجتماعی و فرهنگی آمریکا را رنج خواهد داد. نزاع دو حزب دموکرات و جمهوری خواه بر سر روند و نتیجه انتخابات و نهایتا اشغال کنگره توسط طرفداران ترامپ - که برخی از آن بعنوان کودتای ترامپ علیه دموکراسی در آمریکا تعبیر میکنند- ماهیت واقعی دموکراسی آمریکائی و نیز گسست درونی جامعه آمریکا را متجلی کرد و آن را به همه جهانیان نشان داد. ترمیم این گسست و شکاف ایجاد شده در بدنه اجتماعی آمریکا، برای دولت جدید این کشور بسیار بعید بنظر می رسد.
اگر عقلانیتی بیشتر از ترامپ و درس گرفتن از سیاست های بی خردانه وی را برای رئیس جمهور و دولت جدید آمریکا مفروض بگیریم، انتظار می رود که دولت جدید آمریکا بر موضوعات مهمی نظیر معالجه افول قدرت اقتصادی این کشور، عمیق شدن بحران و شکاف اجتماعی داخلی، مدیریت رابطه زخم خورده با اروپا و نیز مهار چین بعنوان قدرت قریب الوقوع اول اقتصادی جهانی را در صدر اولویت های خود قرار دهد. با این اولویت ها، آنگاه غرب آسیا و شمال آفریقا و به تبع آن حمایت از رژیم صهیونیستی و دیگر متحدان نزدیکش، صرفا از موضوعات مهم - ولی نه از اولویت های اول آمریکا- خواهند بود، و سیاست آمریکا صرفا بر مدیریت و کنترل این پروندهها متمرکز خواهد شد.
قرار گرفتن آمریکا در مسیر افول، نظر بسیاری از صاحبنظران و مؤسسات مطالعاتی آمریکائی و بین المللی است و اینکه با وضعیت کنونی آمریکا، احتمالا تجارب قبلی برای علاج بحرانهای آمریکا و چالش های بزرگ پیش روی این کشور چندان مؤثر نخواهد بود، بلکه در صورت مدیریت عاقلانه، صرفا سرعت گسترش این چالش ها کند خواهد شد.
از نظر برخی صاحبنظران برجسته بین المللی، قدرت برتر جهانی در حال انتقال از "غرب" به "شرق" و نظم بین المللی در حال حرکت به سمت "تغییر" و "انتشار قدرت" در بلوک های مختلف ژئوپلیتیکی است. تعداد زیادی از صاحبنظران برجسته بین المللی بویژه افراد سرشناسی از داخل خود آمریکا نظیر "فرید زکریا" و یا مؤسسات برجسته ای نظیر "بروکینکز" بر این باورند که «سقوط برگشت ناپذیر» جایگاه جهانی ایالات متحده آمریکا شروع شده و جهان در حال ورود به "عصر پساآمریکا" است. "شورای اطلاعات ملی" آمریکا بعنوان یکی از مهمترین مراکز اطلاعاتی این کشور که چالشهای پیش روی آمریکا در عرصه داخلی و بینالمللی را پیش بینی و ارزیابی میکند، پیش بینی کرده است که این کشور تا سال 2025 بعنوان یک قدرت باقی خواهد ماند، اما سلطه آمریکا از بین خواهد رفت. در همین راستا بنظر می رسد که انتظار اروپا از آمریکا برای بازپس گیری نقشی سازنده و تعیین کننده در مسائل بین المللی نیز، تمنائی است که امکان تحقق آن آسان نخواهد بود، زیرا با رفتن ترامپ و وزیر خارجه ماجراجو و کینه توز آن، اگرچه رفتارهای مخرب آمریکا در سازوکارهای مشترک آتلانتیکی و فراآتلانتیکی و یا روندهای بین المللی تقلیل خواهد یافت، اما آمریکا دیگر ابرقدرت هژمون جهانی نیست که توان ایفای نقش تعیین کننده و یا تمام کننده در مسائل و مشکلات مورد انتظار شرکای اروپائی خود را داشته باشد.
بدیهی است که دیگر آمریکا "کدخدای دهکده جهانی" نیست و این کدخدا در نظم در حال شکل گیری جدید بین المللی، برغم برخورداری از احترام نسبی اهالی دهکده، اما مجبور است بیشتر به تدبیر منزل خویش بپردازد.
اما پیام انتقال قدرت در سایه وضعیت داخلی و بین المللی آمریکا برای منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا چیست؟ بنظر می رسد که اتکاء به آمریکا بعنوان شریک راهبردی و طراح و مهندس تحولات منطقه ای، بیش از پیش کارآیی و موضوعیت خود را از دست خواهد داد. شرکای منطقه ای آمریکا باید به خویشتن ملی و منطقه ای خود بیندیشند و به خروج تدریجی از چتر سیاسی، امنیتی و اقتصادی آمریکا فکر کنند. این موضوع در پروندههای بحرانی منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا نیز صدق خواهد کرد. بنظر می رسد که انتظار برخی شرکای منطقه ای آمریکا از این کشور برای ایفای نقش مؤثر و تعیین کننده در بحرانهای منطقه ای، توقعی غیرواقعی است، بلکه این آمریکاست که انتظار دارد شرکایش وضعیت او را درک کرده و ضمن پرهیز از ایجاد تنش های جدید، از استمرار رفتارهای ماجراجویانه و غیرقابل مدیریت بپرهیزند.