رضا رسالت، کارشناس روابط بین الملل در یادداشتی با این مقدمه مینویسد: یکی از ابزارهای تفوق بین المللی که همواره مورد استفاده امریکا قرار داشته تحریم های یکجانبه بوده است. ایالات متحده ی آمریکا پس از جنگ سرد خود را در قامت یک قدرت فائقه تصور میکرد و به حسب نیازهای آن برهه، راهبرد خود را در شِمای همکاری های چندجانبه اما با واقعیتی یکجانبه و مداخله جویانه طراحی نمود. تحولات و تغییراتی که سیاست خارجی امریکا را به این حد از اعتیاد به تحریم رسانده قابل تحلیل و ارزیابی است، اما به نظر میرسد عمده ترین مسئله، کوتاه آمدن جامعه ی جهانی و خصوصا دنباله روی اتحادیه اروپا از سیاست های تک روانه ی آمریکاست.
برای دهههای متوالی است که ایالات متحده از تحریم برای فشار بر کشورهای ناهمسو با خود استفاده میکند و دولتهای مختلف این کشور تحریمهای عمدتاً اقتصادی را بهعنوان یک ابزار سیاست خارجی قلمداد میکنند در این بین فراتر از نگاه راه کنشی و عملگرایانه نسبت به کاربرد تحریم، نظرات مخالف متفاوتی از منظر راهبردی پیرامون توسل به تحریم در سیاست خارجی ایالات متحده مطرح شدهاند. افرادی مانند «رابرت پایپ» تلاش کردهاند تا عدم کارایی تحریم در سیاست خارجی آمریکا را با انجام مطالعات علمی نشان دهند. بهعنوان نمونه پایپ معتقد است از حدود 150 مورد تحریم اعمالشده آمریکا علیه سایر کشورها، تنها موارد اندکی کمتر از 10 مورد موجب تغییر سیاست کشور هدف شده است. «فرید ذکریا» نیز توسل یکجانبه آمریکا به تحریم را موجب فرسایش قدرت این کشور و به عبارتی «خود تخریبی» میداند.
باوجود مخالفتهای جدی مطرحشده و موفقیت بسیار اندک کاربرد تحریم در سیاست خارجی، دولتهای پیشین همچنان تحریم را بهعنوان یک ابزار در اقدامات سیاست خارجی مورداستفاده گسترده قرار دادهاند. چنین اصراری از سوی دولتمردان آمریکایی این سؤال را مطرح میکند که استفاده از تحریم چه نسبتی با سیاست خارجی آمریکا دارد؟ به عبارتی دیگر چه عواملی باعث میشوند تا علیرغم نارساییهای موجود و تغییر دولت، توسل به تحریم همچنان در سیاست خارجی آمریکا دنبال شود و اعتیاد امریکا به تحریم از میان نرود؟ در پاسخ به این سؤال کلیدی میتوان نسبت توسل به تحریم – عمدتاً اقتصادی- و سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا را در سه مورد اصلی بیان کرد.
1. بهینهسازی اقدام سیاست خارجی
توسل به تحریم یک انتخاب غیر از دو گزینه بیعملی محض و اقدام همهجانبه نظامی علیه کشورهای ناهمسو با آمریکا به شمار میآید. از اینرو دولتمردان آمریکایی تحریم را یک راه میانه و بهینه نسبت به انفعال و اقدام نظامی ارزیابی میکنند که میتواند کمترین تبعات را به همراه داشته باشد. این رویکرد با توجه به هزینههایی که انفعال و بیعملی یا اقدام نظامی در سطح داخلی و خارجی ایجاد میکند، مورد اقبال دولتهای مختلف ایالات متحده در ادوار گذشته قرار گرفته است.
2. هدفمندسازی اقدام سیاست خارجی
تحریم، برخلاف سایر اَشکال اقدام سیاست خارجی، امکان هدفگذاری دقیق را فراهم میکند و شرایطی را به وجود میآورد که ایالات متحده اهداف مشخص و معینی را در قبال کشورهای هدف تعریف و دنبال کند. این نسبت تا حدود بسیار زیادی به ویژگی اثر تدریجی تحریمهای اعمال شده مربوط میشود. تحریمهای اعمالی هم میتوانند نقاط دقیقی را مورد هدف قرار دهند و هم اینکه تحقق انتظارات دقیقی را دنبال کنند.
3. موثرسازی اقدام سیاست خارجی
باید توجه داشت که تحریمهای استفادهشده توسط ایالات متحده عمدتاً اقتصادی هستند. دلیل اصلی آن نیز تمرکز بر نقطهضعف کشورهای هدف است. درحالیکه کشورهای ناهمسو با ایالات متحده بهویژه طی یک دهه گذشته توانمندیهای نظامی خود را ارتقاء دادهاند، اما همچنان در حوزه اقتصادی دارای نقاط ضعف جدی و اساسی هستند. ازاینرو تحریمهای اقتصادی را باید هدفگیری نقطهضعف رقبا توسط نقطه قوت ایالات متحده دانست که با ایجاد آسیب جدی و گسترده، اثر اقدام سیاست خارجی را بالا میبرد.
در مجموع به نظر میرسد علیرغم انتقادات جدی موجود در رابطه با کاربرد تحریم در سیاست خارجی، این تمایل به تحریم به دلیل سه نسبت عمدهای است که کاربرد تحریم با اقدام سیاست خارجی این کشور دارد. نخست بهینهسازی اقدام سیاست خارجی است که شرایط یک انتخاب حد واسط میان بیعملی محض و اقدام نظامی همهجانبه را فراهم میکند.
دوم هدفمندسازی اقدام سیاست خارجی است که امکان هدفگذاری و هدفگیری دقیق را ایجاد میکند. سوم موثرسازی اقدام سیاست خارجی است و در این چارچوب تحریم اقتصادی موجب اثرگذاری و مواجهه اقتصادی بهعنوان نقطه قوت ایالات متحده با نقطهضعف کشورهای ناهمسو میشود.