مریم رامشت، روانشناس و مدرس دانشگاه، به بررسی ابعاد مختلف این حادثه پرداخته و معتقد است سهلانگاری در آموزش مردم برای مراقبت از خود و البته مراقبت از دیگران، فشار بسیار شدید اقتصادی بر مردم و خشم اجتماعی سه دلیل اصلی این حادثه است.
وی در اینباره گفت: وقتی در جامعه فشارها و نارسایی اقتصادی وجود داشته باشد و زندگی افراد به دلایل مختلف دچار چالش شود، در نتیجه احتمال دارد بزه زیاد شود. مازلو، روانشناس معروف، میگوید ما نیازهایی داریم که باید رفع شود تا به مرحله خودشکوفایی برسیم؛ نیاز آب و غذا، کار و امنیت و بعد عشق ورزیدن و ... باید برطرف شود تا فرد به مرحله خودشکوفایی برسد. وقتی نیازهای فیزیولوژیک مانند کار، مسکن و غذا تامین نشود فرد از لحاظ رشد اجتماعی دچار آسیب میشود و تمام مدت به دنبال این است که نیازهای خودش را مرتفع کند و همین باعث میشود نتواند به رشد عاطفی برسد. ما دچار مشکلات اقتصادی هستیم و به همین دلیل فضای ناامنی به وجود آمده است و افراد برای اینکه پول به دست بیاورند هر کاری ممکن است انجام دهند. آمار و گزارشها نشان میدهد زمینه بزه و سرقت در جامعه افزایش پیدا کرده است. این مشکل در کلانشهرها که شلوغ است اتفاقاً کمتر پیش میآید و در شهرهای کوچک و خلوت جرایم خشن بیشتر رخ میدهد. نکتهای که درباره بزهکاران وجود دارد این است که کسانی که میخواهند سرقت کنند طعمههای خود را غافلگیر میکنند و سعی دارند در خفا مرتکب این کار شوند؛ اما وقتی فرد در یک مکان عمومی این کار را انجام میدهد، نشاندهنده این است که مجرمان جسورتر شدهاند و خود را محقتر میدانند. این امر چندین عامل دارد.
دلایل خشونت علنی
این روانشناس در توضیح اینکه چرا خشونت علنی و جسورانه اتفاق میافتد گفت: اولین عامل خشونت علنی نظام تربیتی است. باید دید این افراد چه شرایط خانوادگیای دارند و کجا بزرگ شده و زندگی کردهاند. بعضی در خانوادههایی که مشکلاتی مانند طلاق، اعتیاد و ... دارند رشد کردهاند. همچنین این افراد در بسیاری موارد در مناطق محروم رشد کردهاند. آنها بر این باورند که حقوقشان پایمال شده است و به همین دلیل خشم خود را نسبت به افراد مختلف بروز میدهند. دومین مساله در خشونت علنی این است که بیشتر این افراد علیه زنان و کودکان مرتکب جرم میشوند، چون این گروه قابلیت دفاع و توانایی از خودمراقبتی یا مقاومت را ندارند و همین امر باعث میشود در معرض حمله قرار گیرند.
ریشههای روانی ارتکاب جرایم خشن
رامشت در پاسخ به این سوال که ساختار روانی مرتکبان چنین جرایمی چگونه است گفت: افرادی که دست به چنین رفتارهای مجرمانهای میزنند دچار یک نوع اختلال شخصیت هستند و ناسازگاری دارند که میتواند از دوران کودکی و بر اساس آموزشهایی که در خانواده وجود نداشته یا رفتارهایی که وجود داشته، شکل گرفته باشد. آنها معمولاً مورد آزار و آسیب جنسی یا جسمی قرار گرفتهاند و این خشونت نهادینهشده باعث میشود به سمت رفتار مجرمانه بروند.
نقش نهادهای متولی امنیت
رامشت به نقش اقدامات نهادهای متولی پیشگیری از جرم اشاره کرد و ادامه داد: چیز دیگری که اینجا مطرح است نهادهایی هستند که متولی امنیت جامعهاند. ما نمیدانیم به اندازه کافی شرایط و فعالیتهایی که این نیروها انجام میدهند بازدارنده است یا نه؟ چون افزایش زورگیری در جامعه نشان میدهد نیروی انتظامی و نهادهای متولی این قضیه باید تمهیدات جدید بیندیشند. خشونت نسبت به افراد جامعه در حال افزایش است. زنان و کودکان جامعه ما خیلی احساس امنیت ندارند و این مساله بسیار تلخ و بد است. واقعیت این است که به هر صورت وقتی فشار اقتصادی و محرومیت وجود داشته باشد، بزه و سرقت افزایش پیدا میکند. تا زمانیکه این مساله ریشهای حل نشود، شاهد سرقت خواهیم بود.
او در جواب این سوال که فشار اقتصادی چه نقشی در بروز بزه میتواند داشته باشد توضیح داد: فشار اقتصادی باعث بروز هیجاناتی میشود که اگر فرد مهارت کنترل آن را نداشته باشد در جامعه بروز میکند. این فرد نمیترسد چون فکر میکند باید ابراز خشم کند، زیرا مورد ظلم واقع شده است. این دسته از افراد فکر میکنند حق دارند هر کاری انجام دهند. ضمن اینکه معتقدم باید برای رفع فشار اقتصادی و محرومیتها فکر اساسی شود اما بر این باورم که افرادی که دچار فقر اقتصادی هستند مختار به ارتکاب هر کاری نیستند. فشار اقتصادی و محرومیتها اختیار ارتکاب هر کاری را به آنها نمیدهد.
این روانشناس در ادامه به حلقه مفقوده آموزش خودمراقبتی اشاره کرد و گفت: باید به مردم آموزش داده شود که چطور با تنگناها مواجه شوند. متاسفانه فشار اقتصادی، زندگی خانوادگی و امنیت اجتماعی را تحت تاثیر قرار داده است. مهمترین مساله در جامعه ما مساله اقتصادی است. اتفاقی که افتاده این است که خشونت در جامعه ما علنی شده است. آستانه مقاومت مردم پایین آمده و تحریکپذیری مردم بالا رفته است. رفتار خودمختارانه و غیرمنطقی افزایش پیدا کرده است. وقتی خشونت علنی میشود یعنی در جامعه آستانه مقاومت پایین رفته و تحریکپذیری بالا آمده، که این خطرناک است و همه افراد را تحت تاثیر قرار میدهد.
فیلمبرداری از جرایم
او با بیان اینکه احساس ناامنی نیز به اندازه خود ناامنی آزاردهنده است گفت: ما با شبکههای اجتماعی روبهرو هستیم و وقتی کوچکترین اتفاقی رخ میدهد فیلم آن منتشر و باعث میشود هراس در جامعه بسیار افزایش یابد. البته فیلمهایی که گرفته میشود میتواند به منزله هشدار باشد و پلیس را آگاه کند. این فیلمها شمیشر دولبه است؛ باید توجه داشت که میتواند باعث شود مردم از رفتارهای عادی دور بشوند و ناامنی و اضطراب اجتماعی را بالا ببرد. بنابراین پلیس باید احاطه خود بر محیطهای مختلف را افزایش دهد. در کلانشهرها و در طول روز مردم حضور دارند اما پلیس باید در حواشی شهرها و در زمانهای خلوت که بزهکار میتواند رفتار مجرمانه انجام دهد نظارت بیشتری داشته باشد. حتی میتوانستیم در این شرایط از انجیاوها و نیروهای مردمی استفاده کنیم. اگر ما میبینیم که رفتار مجرمانه اتفاق میافتد، نباید به فیلمگرفتن اکتفا کنیم. مثلاً اگر مردم، مجرم را احاطه و داد و فریاد کنند در بسیاری موارد سارق فرار میکند چون اتفاقاً ساختار روانی سارقان با ترس بسیار عجین است. البته فرد طعمه نباید مقاومت کند اما اگر افراد دیگری حضور دارند میتوانند عکسالعمل نشان دهند یا حداقل سروصدا کنند.
این روانشناس درباره اهمیت آموزش خود و دیگرمراقبتی توضیح داد: به مردم آموزش ندادهایم که از دیگران مراقبت کنند یا اینکه چطور از خود مراقبت کنند. من معتقدم صداوسیما و نیروی انتظامی باید آموزش دهند چگونه مردم از خود مراقبت کنند و در هنگام بروز خطر چه رفتاری از خود نشان دهند. نیروی انتظامی میگوید دخالت نکنید اما نمیگوید در برابر چنین افرادی چه واکنشی نشان دهید. در واقع دلهره را بدون اینکه راهکار بدهیم در جامعه تزریق کردهایم. چرا تلویزیون درباره حوادثی مانند زورگیری شهریار برنامه تهیه نمیکند؟ اگر این کار را بکنند قطعاً ارتکاب جرم کمتر اتفاق میافتد.
مریم رامشت در پایان به مقاومت برخی مسئولان نسبت به علنی صحبتکردن درباره ناامنیها اشاره کرد و گفت: نیروی انتظامی باید بداند اگر درباره چیزی صحبت نشد به معنای وجود نداشتن آن نیست، بلکه ناامنی را تشدید میکند. باید صداوسیما، آموزش و پرورش و انجیاوها آموزش بدهند و از این وقایع تحلیل بیشتری داشته باشند. هیچ چیز به اندازه آگاهیدادن به مردم مهم نیست.