آفتاب: حجتالاسلام سید محمد خاتمی، رئیس مؤسسه بینالمللی گفت و گوی تمدنها، در ادامه حضور در اجلاس اسلو 2008، در جمع میانجیگران سازمان ملل متحد به سخنرانی پرداخت.
به گزارش سرویس سیاسی آفتاب، متن کامل سخنرانی رئیس جمهور سابق کشورمان در این اجلاس به این شرح است:
به نام خدا
تفکر مهمترین خصوصیتی است که انسان را از سایر موجودات متمایز میکند و تکلم نماد اندیشه است. از سوی دیگر چون انسان موجودی اجتماعی است و در متن جمع زندگی میکند، کلام مهمترین عامل ارتباط میان انسانها است. بنابراین اگر بگوییم که انسانیت آدمیدر دیالوگ و با دیالوگ بروز و ظهور و بسط مییابد سخنی به گزاف نگفتهایم.
گفت و گو از زمان سقراط تا امروز تاریخی پر از فراز و نشیب داشته است. آنچه تذکر به آن در این مجال لازم است اینکه تفاوت میان گفت و گو و دیگر گونههای ارتباط کلامی، فکری و احساسی را دریابیم، زیرا خلط میان مفاهیم به ظاهر مشابه ولی دارای تفاوت بنیادی نظیر گفت و گو (Dialogue) و مذاکره (Negotiation) و مباحثه (Debate) باعث سوء تفاهم میشود.
مذاکره که معمولاً در حوزه سیاست معنی دارد و حول محور کسب منفعت و دفع ضرر میچرخد و یا مباحثه که عمدتاً در حوزههای علمیو دینی کاربرد دارد با گفت و گو فرق دارد.
گفت و گو با هدف تفاهم و شناخت بهتر و بیشتر یکدیگر صورت میگیرد و روندی است که از موضع مشترک برای رسیدن به همزبانی و هدف مشترک آغاز میشود.
در دیالوگ چون مذاکره و حتی جنگ من و دیگری حضور دارند، ولی توجه به این نکته حساس مهم است که من و دیگری در گفت و گو با من و دیگری به هنگام جنگ و برخورد متفاوت است.
در جنگ، دیگری دشمن است که باید یا تسلیم شود یا از میان برداشته شود. یا در مذاکره دیگری کسی است که باید در نهایت به آن چیزی تن بدهد که طرف قوی تر آن را منفعت خود به حساب آورد، ولی اساس رابطه در گفت و گو محبت و همدلی است.
میداندار گفت و گو نه سیاستمداران یا صاحبان ایدئولوژی از موضع ایدئولوژی، بلکه نمایندگان تمدنها و فرهنگها یعنی اصحاب فکر و فرهنگ و هنر در جوامعاند. دیالوگ سیاسی نیست، گرچه میتواند و باید آثار سیاسی بزرگ داشته باشد و از جمله خود سیاست از مهمترین موضوعاتی است که میتواند و باید مورد گفت و گوی متفکرانی که قصد اصلاح دارند قرار گیرد.
متأسفانه صدای گفت و گو که زبان خرد و فهم و صلح است در هیاهوی افراط که محصول نفرت و خشونت است کمتر شنیده میشود.
طرح گفت و گوی فرهنگها و تمدنها که مورد توجه و اجماع بین المللی قرار گرفت در صدد ارائه پارادایمیبوده و هست که جهان را از وضعیت خطیر کنونی نجات دهد.
من در بحبوحه پیدایش وضعیت پرمخاطرهای که با حادثه تلخ 11 سپتامبر 2001 آشکار شد گفتم که صورت بندی کنونی جوامع بر مدار حاشیه و مرکز، دیگر توان توصیف نظام امنیت در جهان امروز را ندارد. حتی حاشیهایترین بخشها در جهان امروز، توان ضربه زدن به بزرگترین قدرتها را یافتهاند.
جهان برای زندگی امن و امیدوار به نگرشهای نو و روشهای جمعی تازه نیاز دارد. برهمین اساس در پی طرح گفت و گوی تمدنها، طرح ائتلاف جهانی برای صلح را به جای ائتلاف برای جنگ مطرح کردم که مکمل طرح گفت و گوی تمدنها بود.
این سخن در غوغای خشونت بار جهانی طنین لازم را نداشت. اما هنوز بر این باورم که سازمان ملل متحد به رغم سالهای هراس آمیز و ناپایداری که بشریت در شرق و غرب عالم برای آن هزینههای فراوانی را پرداخته است میتواند ائتلاف برای صلح بر مبنای عدالت را راهی برای خروج جهان کنونی از زندگی سرشار از افراط و خشونت و خطر قرار دهد.
نکته مهم دیگر این است که در گفت و گو همچون در برخورد تمدنها که نه یک نظریه بلکه در واقع یک استراتژی برای رابطه قدرتهای فرادست با کشورها و ملتهای ضعیفتر بود، من و دیگری حضور دارند، منتها جنگ و برخورد آنجا پدید میآید که تصویر دیگری، تصویر دشمن باشد، چنانکه ایده برخورد تمدنها مبتنی بر وجود آنها و آنجا به گونهای مخاصمه آمیز است. ولی آنها وقتی طرف گفت و گو واقع میشوند، با آنها زمانی که طرف جنگ هستند دو گونه متفاوتاند. امکان و اقناع گفت و گوی تمدنها از همین جا آغاز میشود.
به نظر من موفقیت غیر گفت و گویی و پویشهای غیریتساز کنونی برآمده از خود برتربینی و استیلاطلبی سیاسی، نظامیو اقتصادی کنونی از یک سو و عقب ماندگی و تحقیر شدگی و گرفتاری ملتها به حکومتهای مستبدِ وابسته از سوی دیگر است.
آیا نمیتوان به موقعیتی اندیشید که به جای پویشها و جنبشهای متقابل بر پویشها و جنبشهای فراگیر بنا شود که در پی ارزشهای مشترک حتی در عوالم متفاوتاند؟
روشن است که برای هر اندیشه و آرمان بزرگی باید از مصادیق و موارد عملی آغاز کرد. برای تحقق گفت و گو باید تفاهم تمدنها، آشتی تمدنها و صلح تمدنها را تدبیر کرد و این فرایندی طولانی است که نیاز به اهتمام جامعه بین المللی و بخصوص تدارک سازوکاری مناسب در نهادهایی چون سازمان ملل متحد دارد و باید به تناسب این تغییر در ساختار و سازوکار آنها تحول حاصل شود.
و نیز باید ذهنیتهای تاریخی در دو سوی عالم، بخصوص با تحول در نظام تعلیم و تعلم و نظام فرهنگ عمومیتغییر یابد.
آنچه در طی دههها و حتی سدههای اخیر مبنای رابطه میان کشورها و ملتها بوده است، زور و خشونت و استیلاطلبی بوده است و حاصل آن دو جنگ ویرانگر جهانی، جنگهای منطقهای، جنگ سرد و اشغال و سرکوب و تحقیر ملتها و اعمال معیارهای دوگانه و بالاخره پدیده خطرناک تروریسم بودهاست که شدیدتر و ویرانگرتر از همیشه ظهور نمودهاست.
اگر گفت و گو با هدف فهم یکدیگر شکل میگیرد و این فهم باید مبنای عمل مشترک باشد، میتوان چشم انداز واقعی برای هدفهای والایی چون صلح برپایه عدالت را ترسیم کرد.
اگر ما هدف را برقراری صلح در جهان قرار دهیم پیش از آن باید دو امر تحقق یابد: یکی احساس عدالت از سوی همه ملتها و افراد بشر و اطمینان به استقرار آن و دیگر فرهنگ سازی برای تفاهم در برابر تخاصم و مهر و دوستی در برابر قهر و ستیز. طبیعی است که گفت و گو میان نخبگان هر فرهنگ و تمدن در درجه اول و بسط و تبلیغ تفاهم آنان در میان جوامع در درجه دوم از اهمیت برخوردار است.
ولی موانع بر سر راه این مهم کم نیست. از جمله: عقب ماندگی و استبداد و به خصوص تحقیرشدگی در سویی از عالم و تحقیر فرهنگ و تمدن دیگران از سوی وابستگان به تمدن نیرومندتر و نگاه به جهان توسعه نیافته به عنوان پایگاه استیلا و نفوذ و منبع ماده خام و انرژی و بازار مصرف و اعمال معیارهای دوگانه برای حفظ و بسط استیلای قدرتهای بزرگ و بدبینی حاصل از آن از سوی دیگر است.
غرب باید به شرق نه به عنوان موضوع شناخت با هدف استیلای سیاسی و اقتصادی، بلکه به عنوان شریک خود در جهان به همپیوسته که امنیت هر بخش آن به امنیت همه کس و همه جا وابسته است بنگرد. شرق نیز باید مطمئن شود که برای رسیدن به پیشرفت و توسعه و استقلال از حمایت جهان برخوردار است.
شرق میتواند از فرهنگ و تمدن غرب برای توسعه و پیشرفت و آزادی خود بهرههای فراوان بگیرد، همانگونه که غرب میتواند با رجوع به فرهنگ و تمدن شرق بسیاری از خلاءهای اخلاقی و معنوی خود را که موجب بحرانهای بزرگ در ذهن و زندگی انسان مدرن شده است پر کند.