آفتاب- مهدی مطهرنیا:
سوگند به واژهها
به ژرفای سخن
به پهنای کلام
به بلندای زبان
واژه را باید از نو نگارش کرد
در ژرفای عقل سنجید
با عمق جان فهمید
باید با واژه آشنا شد
در آغوشش کشید
از نو نوازشش کرد
قدرت از بطن واژهها
رویید
یکی از مهم ترین دغدغههای درنگپذیر دنیای امروز، کاربرد واژگان؛ بدون دریافت درک صحیح از ژرفای هویتی، گسترده بیانی و بلندای اثرگذاری آنها، در عرصه حیات بشری است.
برداشتهای چند پهلو از واژگان در سپهر اندیشه بشری، همواره بوده است؛ ولی زمانی این برداشتهای متکثر و پیچیدگیهای رفتاری ناشی از آن به «بحران فهم» و به تبع آن به «زایش خطر» منتهی میشود که با «فهم ناقص» در هم آمیزد. فهمِ ناقص، بنیادِ «جهل نقابدار»است. جهل نقابدار به هیبت «دانش» خود را به نمایش میگذارد ولی از عمق و پهنای «دانایی» برخوردار نیست. می اندیشم:
«بسیاری از کشته شدگان، بیش از آنکه به ضرب شمشیر کشته شده باشند مقتول (فهم ناقص) خود یا مهاجمان به خویش هستند».
2- «واژه ها» زندهاند. نفس میکشند؛ و در گستره فهم و ژرفای درک من و تو رشد میکنند. والتر لیپمن میگوید: (هنگامی که همه مانند یکدیگر میاندیشند؛ در واقع، کسی نمیاندیشد). اما من معتقدم هیچ کس به طور مطلق مانند دیگری نمیاندیشید. اندیشهها در مقام تمثیل به مانند نوک انگشتان دست هستند. سرانگشتِ هرکس مانند فردی دیگر نیست، اگرچه سرانگشتانِ دست همگان به هم نزدیک است.
بیایید واژه ها را باور کنیم. آنها زندهاند. سرانگشت دارند. خداوند به آنها روح داده است و به ما روحی دمیده است که در پرتو آن بهترین نعمت الهی را با خود به همراه داریم؛ «اندیشیدن و تفکر ورزیدن». لذت اکسیژنِ ناشی از تنفس اندیشه را در باغ روح خویش در بهاریترین هوای ذهن تجربه کردهاید. وه، چه زندگیبخش است این هوای تازه.
3- برآنم که به دو سهگانه بیاندیشم. با من به «باغ اندیشه» میآیید؟ تا به این دوسهگانه بیاندیشیم:
• دانش، دانایی، قدرت.
• قدرت، انسان، حکومت.
دانش Knowledge، پژواک تمام دریافتهای حسی ما از جهان عینی بر پرده ذهن است. جهان عینی، جهان واقع است و پرده ذهنی من و شما جهان حقیقیای است که واقعیت جهان را در خود با «حقیقت» تطبیق میدهد. «علم»در معنای عام آن – تاکید دارم در معنای عام آن- چنین فرایندی را برمیتابد؛ و آن محسوستر آن زمانی است که متفکر در پرتو (نگاه علمی معطوف به تطبیق«واقعیتهای عینی» با «حقایق ذهنی» به ساماندهی و سازماندهی داشتهها و انباشتهها بپردازد.
علم Scinece در معنای عام آن در اینجا زمانی به «دانایی» تبدیل میشود که با «ساماندهی و سازماندهی هدفمند؛ فراگیر و ژرف» در خدمت «انسان» قرار گیرد. چنین معنایی از دانایی،در نقطهی «قدرت»با «انسان» تلاقی پیدا میکند.
Episteme ؛همان دانایی است، از همین رو این بیان فوکو را بسیار دوست میدارم. فوکو گفت: «دانایی قدرت است». اگر چه گفتهاند: «فرانسیس بیکن اولین بار این جمله را بیان داشته بود».
میگویند: تمام قرآن- این والاترین مجموعه واژگان مقدس- در سوره فاتحهالکتاب خلاصه شده است؛ و تمام فاتحهالکتاب در «بسم الله الرحمن الرحیم» خلاصه میشود، میگویم: تمام بسم الله الرحمن الرحیم در «الله»خلاصه شده است؛ الله «قدرت مطلق» است؛ چون دانای مطلق است. آیا اگر خداوند «دانای مطلق» نبود، قدرت مطلق داشت؟.
و اگر حضرت حق قدرت مطلق نداشت؛ میتوانست به همه جهانیان ببخشد و «رحمان» باشد؛ و به همه مومنان مهربانی کند و «رحیم» باشد؟ پس فراموش نکنیم «خداوند؛ دانای کامل و قدرت مطلق است».
«خداوند،خالق است». «انسان مخلوق خداست». «انسان خلیفه الله است». «خداوند قادر مطلق است». و انسان، تنها مخلوق قادر برای خلقت. شاید جامع و مانعترین شرحالاسم در تعریف انسان، این باشد: «تنها مخلوقِ قادر به اقدام برای خلقت». پس ما باید بر خود و خلق و آفرینش خویش حاکم باشیم. حکومت بر خویش، مهمتر از حکومت بر دیگران است.
انسان باید قادر باشد؛ وگرنه انسان بودنش با نسیان و فراموشی هم آغوش خواهد شد. «قدرت» حلقه اتصال «دانایی مطلق» با مطلقترین خلقت الهی است که ویژگیاش توانایی در کسب دانایی در مقام منبع اصلی قدرت است. آیا جز انسان در مخلوقی دیگر از مخلوقات الهی این توانایی به ودیعه نهاده شده است؟.
4 - بیایید یکبار و برای همیشه میان استیلا Domination ، قدرت Power، و دموکراسی Democracy تمایز قایل شویم و در این فضای گفتمانی؛ انفکاک آنها را با یکدیگر به انجام رسانیم.
بسیار ساده بگویم: استیلا شیوهای از «کنش قدرتی» است که نسبت به افراد یا گروهی از افراد بر خلاف آرزوها یا خواستههاشان انجام میگیرد. این در حالی است که «دموکراسی» شیوهای از «کنش قدرتی» است که در «ساختاری حکومتی» به اِعمال قدرت نسبت به افراد یا گروهی از افراد بر اساس خواستهها، آرزوها و رفع نیازهایشان انجام میپذیرد؛ و در فضای جبری حاصل از حیات جمعی از زندگی انسان در «جامعه» متکی بر «اصل رضایت» در پذیرش ساماندهی و سازماندهی قدرت و اِعمال آن توسط «حاکمان منتخب» است. پس باید به این سهگانه اذعان داریم و پای آنرا با «دانایی» امضاء کنیم:
الف) رای مردم حق است.
ب) گاهی رای مردم به حق است.
پ) گاهی رای مردم به حق نیست.
مقدمه عمل در صحنه سیاست؛ قبول این پارادایم است که «مردم سالارند» چه حکومت مردمسالاری دینی باشد چه مردمسالاری از انواع مختلف غیردینی آن. پایانه
همه حکومتها بر «رضایت مردم» استحکام و استقرار مییابد.
5- باید بپذیریم که مدعیان خدمت به جامعه بشری در ساحت سیاست جدای از تمام رهیافتها و رویکردهای گوناگون در عرصهها، حوزهها و بخشهای مختلف، بایسته است که به دنبالِ «پذیرش حق» باشند. اقتضای «دانایی محوری»، «حقباوری» است؛ و حق در واقعیت جهان و جهان واقع با خواست مردم تجلی پیدا میکند. حتی اگر آن حق با «حقیقت مطلق» منطبق نباشد؛ حداقل همسو خواهد بود. پس باید برای استقرار بیشتر حق در مسیر حقیقت مطلق به جای شعارهایی غلیظ چون «چانهزنی از بالا و فشار از پایین» به:
«فرهنگسازی از پایین و پرسمان از بالا»
بیاندیشیم. استقرار هرگونه حقی در گرو خواست مردم است؛ «حضور مردم در صحنه» است که ضامن اصلی بروز حقیقت در ساحت سیاست بوده است؛ نمیتوان از حقیقت سخن گفت و برای آن لباس شهادت پوشید اما «حق مردم برای تعیین سرنوشت» خود را از طرق گوناگون مردم سالارانه نادیده گرفت؛ یا آن را با رفتارهای مزورانه مخدوش ساخت.
درنگ دوم:
بارالها به ژرفای حقیقت؛ به گستره واقعیت و به بلندای آرمانهای خود آفریدهات؛ سوگند:
الف) دانش ما را کمیت بخش، داناییمان را فزونی و کیفیت ده و قدرت را از برایمان جهت خدمت به خویشتن انسانی خویش، هوشمندی و هوشیاری بیشتر عطا فرما.
ب) بارالها، به سیاست دانان ما دانشی فزونتر، به سیاستآفرینان ما دانایی عمیقتر و به سیاستمداران ما قدرت بیشتر جهت پاسداری از حق مردم عطا فرما.
پ) بار پروردگارا به مردم ما حقطلبی بیشتر، به «نخبگان ما» حق محوری فزونتر؛به «روشنفکران ما» حقپویی عمیقتر و به «سرآمدان ما» حق یاوری موثرتر جهت استحکام بیشتر «مردمسالاری»- در مقام اوّلیت تثبیت و تحکیم خواست آنها برای استقرار «عدل الهی»در چارچوب اِعمال عادلانه احکام دینی در مقام «اولویت خواست» آنها در چارچوب «جمهوری اسلامی ایران»- هدیه نما.
آمین یا رب العالمین