کد خبر: ۷۹۳۶۵
تاریخ انتشار : ۱۵ شهريور ۱۳۸۷ - ۱۸:۵۳
رئیس اسبق سازمان تربیت‌بدنی در گفتگو با آفتاب (قسمت اول):

فلسفه المپیک را درک نکرده‌ایم

در المپیک‌ها موفق نبوده‌ایم
آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: مصاحبه‌ سرویس ورزش آفتاب با رئیس اسبق سازمان تربیت‌بدنی و رئیس اسبق کمیته ملی المپیک، برای حصول یک تحلیل درست و واقع‌بینانه از ورزش ایران و آسیب‌شناسی نتایج ضعیف ورزشکاران ایرانی در المپیک 2008 پکن انجام شد. گفتگویی که در آن سعی شده‌است در فضایی فارغ از هیاهوی متاثر از نارضایتی افکارعمومی از عملکرد سازمان ورزش کشور، به موضوع ورزش ایران بپردازد. قسمت اول این گفتگو در پیش‌روی شماست:


آقای مهندس، عده‌ای موفقیت‌های ورزشی کشورها و یا وضعیت ورزشی آنها را مستقیماً با توسعه یافتگی و پیشرفت آن کشور در زمینه علم و فناوری ارتباط می‌دهند و معمولا شاهدی هم که ارائه می‌شود این است که عموما کشورهایی در المپیک‌ها و مسابقات ورزشی موفق هستند که وضعیت علمی و صنعتی بهتری دارند و پیشرفته‌تر هستند،‌ می‌خواهیم ابتدا در این مورد نظر شما را بدانیم.

به طور عموم می‌توانیم این را قبول کنیم اما به طور مطلق نمی‌توان این نظریه را پذیرفت. چرا که شما اگر شما به جدول بازی‌ها نگاه کنید، در این دوره کشوری مانند «جامائیکا» هفت مدال طلا بدست آورده است، در حالی که فرانسه، به نظرم دو یا سه مدال طلا به دست آورده و بعضی کشورها مانند سوئد که می‌توان گفت به لحاظ اجتماعی، توسعه یافته‌ترین کشور دنیاست، در المپیک در رده‌هایی مثل ما قرار گرفته است. 

اما به طور عمومی می‌شود این را گفت که توسعه یافتگی کشورها با موفقیتشان در المپیک ارتباط مستقیم دارد، البته نه فقط به خاطر آنچه که زمینه‌های اقتصادی توسعه‌یافتگی است. بلکه به‌خاطر اینکه این کشورها معمولا به همراه توسعه یافتگی‌های اقتصادی و اجتماعی در حقیقت «فلسفه المپیک» و «فلسفه المپیزم» را درک کرده‌اند. 

یعنی در حقیقت می‌شود گفت که چون آنها توسعه یافته هستند،‌ موفق شده‌اند هم درک درستی از «فلسفه المپیزم» داشته باشند و هم بتوانند بر مبنای فلسفه المپیزم، کار ورزش و تربیت بدنی را در کشورشان درست پیاده کنند. پس صرفاً توسعه یافتگی عامل این مهم نیست،‌ بلکه درک درست «فلسفه المپیزم» و بهره‌برداری درست از آن چه که ورزش و تربیت بدنی در تربیت افراد اثر می‌گذارد آنها را به این مرحله رسانده است. 

البته شرایط موفقیت در المپیک فقط این نیست بلکه تمهیدات مختلف برای موفق شدن در المپیک هم باید به این ضمیمه شود. یعنی در کشوری مثل چین [که در المپیک‌ها موفق است]، تربیت ورزشی خاصی را دنبال می‌کنند. اما درباره کوبا که در دو سه المپیک گذشته چهره نسبتا موفقی داشت، در این المپیک نتوانست به آن موفقیت لازم برسد چر که آن‌ها نتوانستند تمهیدات به اصطلاح المپیکی را برای این دوره هم ادامه بدهند.

پس مشخصا شما سه مولفه را در موفقیت‌های المپیکی موثر می‌دانید؛ «توسعه یافتگی»، «درک فلسفه المپیک و المپیزم» و نهایتا «تمهیدات خاص برای موفقیت در المپیک»؟

دقیقا، که البته هر کدام جای خاص خودش را دارد. کشورها بدون این‌که این سه تا را رعایت کنند، موفق نخواهند شد. 

از نتایج بدست آمده در المپیک که مطلع هستید، عموما در افکار عمومی این تلقی بوجود آمده که در این المپیک ناموفق بوده‌ایم، البته این تلقی هم دو جنبه دارد، یک عده در مقایسه با المپیک‌های گذشته این وضعیت را می‌سنجند، که اگر به جدول مدال‌های که ما در ادوار گذشته المپیک کسب کرده‌ایم نظری بیافکنیم به این نتیجه خواهیم رسید که این دوره یکی از ضعیف‌ترین نتایج را به دست آورده‌ایم و دیگر هم کسانی هستند که ما را با کشورهای دیگر می‌سنجند مثل همین جامائیکا، یا کشورهای اطراف خودمان و بعضا کشورهای عربی که به لحاظ بنیه و حتی سابقه کشورشدن خیلی ضعیف‌تر از ما هستند و موفقیت‌هایی را در آن‌ها سراغ دارند که ما به آن‌ها هم نتوانستیم دست پیدا کنیم، بنابراین این تلقی بوجود آمده که ما ناموفق بوده‌ایم، شما اساساً این تلقی را می‌پذیرید؟

بله، من اصولا و به طور کلی حضورمان در المپیک‌ها را ناموفق می‌دانم، یعنی در مجموع ما در المپیک‌ها حضور شایسته‌ای نداشته‌ایم، برای اینکه اگر قرار باشد کسی حضور شایسته در المپیک‌ها داشته باشد باید از 28 رشته ورزشی حداقل در بیش از نیمی از این رشته‌ها، ورزشکار موثر داشته باشد.

بنابراین وقتی که ما حداکثر 2 تا 3 رشته می‌توانیم ورزشکار «موثر» داشته باشیم، دقت کنید که من ورزشکار موفق نمی‌گویم- بلکه منظور نظرم ورزشکار «موثر» است- پس معلوم است که اصلا حضورمان به این شکل نمی‌تواند موفقیت به همراه داشته باشد.

البته این تلقی قبل از ورود به بازی‌های این دوره، از طرف مسئولان به مردم ارائه نمی‌شد و در بسیاری از رشته‌ها علاوه بر کشتی و تکنواندو مثل دو ومیدانی، وزنه‌برداری و... نوع اظهارنظر مسئولان، مردم را به این باور رسانده بود که ما در تعداد زیادی از رشته‌ها، شانس داریم و حضورمان «موثر» خواهد بود؟

بله، اگر آن‌ شانس‌ها را هم داشتیم، این چیزی را تغییر نمی‌داد، فرض کنید ما در دو ومیدانی هم یک مدال می‌گرفتیم، باز هم تاثیری نداشت،‌می‌شد در دوومیدانی که مثلا چندصد مدال توزیع می‌شود ما فرض کنید یک مدال می‌گرفتیم.

ما کلاً کشوری نیستیم که حضورماان در میدان المپیک، بر مبنای دانش و اجرای «فلسفه المپیزم» باشد، بلکه ما مثل خیلی چیزهای دیگر تنها ظواهر المپیک را گرفته‌ایم، مثل اینکه ما در برنامه درس دوره ابتدایی خودمان، در کلاسمان درس‌هایی چون موسیقی، نقاشی، ورزش و ... را در مدرسه داشتیم، اما به این که چرا این‌ها را در برنامه درسی‌مان داریم و این‌ها چه تاثیری در برنامه درسی یک بچه دارد، توجه نمی‌کردیم.

اما وقتی به اروپا می‌نگریم، می‌بینیم که مثلا وقتی می‌ گویند مطبوعات رکن چهارم مشروطه است اجازه داده‌اند که مطبوعات انتقاد کنند و مستقل باشند، در حالیکه ما می‌خواهیم مطبوعات کاملاً تحت کنترل باشند و هر آنچه که ما می‌خواهیم منتشر کنند، به این ترتیب ما فقط رو و ظاهر قضیه را گرفته‌ایم ولی از عمق مسئله و فلسفه بودن آن غافل شده‌ایم. مطبوعات برای این است که کژی‌ها را نشان بدهند و اصلاح کنند ولی ما نمی‌خواهیم آنها کژی‌ها را نشان بدهند بلکه می‌خواهیم همواره ما را تایید کنند.

بنابراین مطبوعات ما نه تنها رکن مشروطه نشدند، بلکه مشروطه ما هم تبدیل به استبداد شد، متناسب با آن،‌مطبوعات ما شدند جیره‌خوار استبداد و هرکس که مستقل بود را سرکوب می‌کردند. 

بنابراین مطبوعات در مشروطه ما، نقش خود را مثل مطبوعات در اروپا بازی نکرد. در سایر امور هم آمده‌ایم از اروپا یک ظاهری را گرفته‌ایم ولی از عمق موضوع به‌دور بوده‌ایم. یا مثلاً پیکان را از انگلیس گرفتیم، اما تنها ظواهر پیکان را حفظ کردیم نرفتیم به عمق طراحی اتومبیل، که آن عمق طراحی اتومبیل را رشد بدهیم، در نتیجه کُره صادر کننده اتومبیل و طراح و سازنده آن شد، اما ما تنها همان «پیکان‌ساز» باقی ماندیم،‌که البته در سالهای اخیر تغییراتی در این امر ایجاد شده است.

در نتیجه، ‌المپیک هم همین‌طور است، «المپیزم» یک فلسفه تربیتی از طریق ورزش است  و این باید از مدارس و به صورت فراگیر شروع شود. ‌ماچون این کار را نکرده‌ایم، و ساعت‌های آموزش ورزشمان درآموزشگاه‌ها همواره به بطالت گذشته است و ساعتهایش هم خیلی کم و ناچیز بوده و هیچ وسیله‌ای هم برای ورزش نداشته‌ایم در نتیجه زنگ ورزش مدرسه همواره یا یک زنگ تفریح، زنگ تقویت ریاضی و یا زنگ رفتن به خانه بوده است.

در حالیکه در اروپا، چنین چیزی نیست، در اروپا هیچ مدرسه‌ای بدون امکانات ورزشی، امکان وجود ندارد. یعنی مدرسه‌ای اگر امکانات ورزشی نداشته باشد، ‌نمی‌تواند اساساً وجود داشته باشد و الان در فرانسه یک سوم ساعت‌های درسی ورزش است. چرا که از طریق ورزش به تربیت می‌رسند.

‌حال در آمریکا یک نوع خاصی از تربیت را می‌خواهند، یک چیزی هست به نام «Amrican chaleng»، یعنی در ایالات متحده که ایجاد کشورش هم از طریق chaleng، کشمکش، درگیری گروههای مختلف و ریسک‌پذیری بیشتر بوده، الان Amrican chaleng را الان در رواج می‌دهند، به همین دلیل است که می‌‌بینید ورزش‌هایی که در آنها chaleng بین گروهها و افراد وجود دارد،‌بسیار زیاد است و سرمایه‌گذاری روی آنها انجام می‌شود.

اما ما در بعد عملی، اساساً فلسفه تربیتی خاصی را دنبال نمی‌کنیم، قبل از انقلاب که اصلاً نمی‌دانستیم بچه‌ها را چه‌طور باید تربیت کنیم، بنابراین قبل از انقلاب تربیت اصلاً مغفول مانده بود. نه اینکه همه آدم‌ها غافل بودند؛ فرض کنند آقای دکتر بنایی که از پیشگامان تعلیم و تربیت در کشور ما است در پی این موضوع بود.

ولی در قبل ازانقلاب ورزش را در کشور ما به عنوان یک حضور به اصطلاح «شاهنشاهی» در دنیا مطرح می‌کردند، کما اینکه مثلاً خانم‌ها را به عنوان این که ما پیشرفته هستیم و اروپایی هستیم به ورزش سوق می‌دادند، در حالی که تعداد زنان ورزشکارمان قبل از انقلاب خیلی‌خیلی کم بود.

‌بعد از انقلاب هم فلسفه توجه بسیاری از سیاستمداران و مسئولان به ورزش تغییری نکرده، باز هم پرچم جمهوری اسلامی و سرود جمهوری اسلامی مطرح است، وگرنه مدارس را پایگاههای تربیت از طریق ورزش می‌کردند حال‌ آن‌که ما الان تربیت را از طریق نصیحت دنبال می‌کنیم و اصلاً نمی‌دانیم که فرزند ما باید چگونه باشد و از چه طریقی بایستی به آن چه باید باشد، تبدیل شود. این یعنی این‌که یک نوجوان ما در زندگی‌اش چه کاری باید بکند که ما او را آدم تربیت‌شده‌ای بدانیم. برای این تعریفی نداریم. 

خوب اگر بگوئیم او آدم مومنی باشد، «مومن» ‌بود به خودی خود که نمایانگر یک انسان «تربیت‌یافته» جامع‌الاطرف نیست. چراکه مومن بودن از طریق «اعتقاد قلبی» حاصل می‌شود. اما این‌که آیا این آدم «ریسک‌پذیر» باشد، «چالش‌گر» و یا مطیع باشد، را نمی‌دانیم. نمی‌دانیم ‌یک آدم در جمهوری اسلامی چگونه باید باشد که ما خوشمان بیاید و او را تربیت یافته بدانیم. ما اصلاً‌ تعریفی از «تربیت» برای نسل جوانمان نداریم.

پس شما معتقدید که علت این که ما در المپیک‌ها به آن جایگاهی که باید دست پیدا نمی‌کنیم را باید در نهادینه نبودن «فلسفه المینرم» در کشورمان جستجو کنیم و اگر بخواهیم مقوله «فلسفه المپیزم»‌را نهادینه کنیم، ‌باید از مدارس و آموز‌گاهها شروع کنیم؟

بله،‌حتماً، یعنی باید تعریف کنیم که 1- فرزندانمان چگونه باید باشند تا پرورش‌یافته و تربیت شده به‌ حساب آیند. رفتارشان چگونه باید باشد،‌ تربیتشان چگونه باید باشد، ‌ما حرفهای کلی می‌زنیم، می‌گوئیم که آدم‌های خوبی باید باشند آدم‌های مودبی باشند، آدم‌های تربیت‌شده‌ای باشند در حالی که اینها همه‌اش یکی است، این‌ها همش یک ریشه دارد. بعد هم می‌خواهیم از طریق نصیحت این کار را انجام دهیم،‌ می‌خواهیم نصیحت کنیم که آقایان مودب باشید! دروغ نگوئید،‌ دزدی نکنید و .... ولی تربیت عمل به جوارح است. ایمان در حقیقت اعتقاد قلبی و عمل صالح است و‌ تربیت «عمل به جوارح»‌ است.

ممکن است کسی ایمان نداشته باشد ولی تربیت شده باشد، یعنی جوارج‌اش عادت کنند به این که یک روش خاص داشته باشند. بنابراین شما خیلی آدم‌های بی‌دین را می‌بینید که مودب‌اند، با تربیت هستند رفتار اجتماعی‌شان خوب است، ارتباطاتشان با همسایگان خوب است، اینها تربیت شده‌اند ما تعریفی از این که جوان ما چگونه باید باشد و راه رسیدن به آن تربیت چیست که در ذهنش ملکه شود نداریم. این از طریق ورزش انجام می‌شود.

اول باید تعریف بشود بعد ورزشهایی را انتخاب کنید که در طول مثلاً 6 سال یا 9 سال دوره مدرسه، بتوانند آن تربیت را در وجود «بچه‌ها» ‌نهادینه کنند.

آن وقت،‌زمانی که ما 20 میلیون دانش‌آموز داشته باشیم که ورزش بکنند، ورزش به عنوان یک رکن اصلی زندگی‌شان باشد از بین این 20 میلیون استعدادها خودشان را نشان خواهند داد و چون معمولاً ورزش‌های پایه برای بچه‌های دوره دبستان انجام می‌شود، اینها آمادگی‌های اصلی را پیدا می‌کنند. مثل شنا، ‌دویدن، ژیمناستیک و .... بنابراین بدنهای آماده ورزشی خواهند داشت آن وقت در هر ورزشی که بروند، استعدادهایشان و تمایلاتشان در هر ورزشی که باشد در آن جا خوب پرورش پیدا می‌کنند، می‌توانند استعدادهای درخشانی را بروز دهند.

ولی ما الان این طور نیستیم ما از بین عده‌ای معدود که رشته‌ای را دوست دارند و به ورزش خاصی علاقه دارند و احیاناً در سنین بالاتر وارد یک ورزش می‌شوند، از همان‌ها شروع می‌کنیم! به همین دلیل است که فوتبال ما نمی‌تواند به سطوح بالا برسد، فوتبال ما در سطح حداکثر آسیا متوقف است. به دلیل آن که ورزشکاران ما آن ورزشکارانی نیستند که با آن آمادگی‌های اولیه و استعدادهای اولیه وارد ورزشی مثل فوتبال شده باشند. 

شما راه‌کار را در چه می‌دانید، یعنی اگر بر اساس سند چشم‌انداز بخواهیم بگوئیم که ایران 1404 قرار است به قدرت اول منطقه در همه زمینه‌ها تبدیل شود، جایگاه ورزش در این امر کجاست و اگر در این چشم‌انداز توجه به تربیت بدنی کم‌رنگ است یا مغفول مانده برنامه بلندمدت تربیت بدنی کشور ما چیست؟ و دیگر این که راه‌کاری این که، آن چه شما به عنوان مشکلات زیربنایی در ورزش ایران می‌دانید، حل شود چیست؟ یعنی راهکار این که در مدارس ما، در آموزش پایه کشور ما، ورزش و تربیت‌بدنی نهادینه بشود، حال با هر روشی که کارشناسان امر آن را مقتضی بدانند، چیست؟ کدام سازمان متولی این مهم است؟ کدام مدیر باید برای تحقق این برنامه بلندمدت برنامه‌ریزی کند؟

ببینید اینکه در برنامه‌ها نوشته‌اند، یا این که مطالب چگونه بیان می‌شود، اینها معمولاً مغفول می‌ماند، حالا همین سند چشم‌انداز را هم بعضی قبول ندارند، برنامه پنج‌ساله را هم باز قبول ندارند، یعنی این‌ها همه‌اش متاسفانه با تغییردولت‌ها،‌ فراموش می‌شود. حتی دولت‌های که بعضاً قانونی را می‌نویسند خودشان همه باور چندانی به این قوانین ندارند.

باید بپذیریم که اولاً متولی این کار وزارت آموزش و پرورش است. من یک صحبت دوستانه‌ای با آقای علی‌آبادی در پکن داشتم به ایشان گفتم که در طول هشت سالی که من در دولت بودم وزارت آموزش و پرورش هیچ مسئله‌ای نداشت، یعنی نمی‌آمد بگوید آقا ما چه کار کنیم،‌ درسمان چیست؟ مشکلات آموزشی‌مان چیست؟ چگونه این مشکلات را برطرف کنیم.‌آن‌ها یک مسئله داشتند که حقوق معلمان بود که مرتباً تکرار می‌شد؛ "توان پرداخت حقوق معلمان را نداریم، بودجه نمی‌رسد، کم است و ...."

آقای علی‌آبادی گفت که الان هم همان‌طور است. یقیناً در دوره‌های بعد هم همان طور خواهد بود، برای آن که اصلاً آموزش و پرورش ما فرصت فکر کردن ندارد.

1- وزرایی که برای آموزش و پرورش منصوب می‌شوند، بسیار متزلزل هستند به دلیل اینکه می‌دانیم باید بروند مجلس، ‌برای اینکه عموماً اکثریت نمایندگان مجلس از معلمان تشکیل شده و این‌ها اولین دغدغه‌شان مسئله آموزش و پرورش منطقه‌شان است که چه کسی مدیرکل آموزش و پرورش منطقه است،‌ چه کسی مدیر است ....چه کسی معاون است؟ این خواسته‌ها بلافاصله در چهره وزیر انعکاس پیدا می‌کند، وقتی هم با وزرا برخورد می‌کنند، وزرا که نمی‌توانند دائماً‌ مدیران را عوض کنند، پس نمایندگان که به خواسته‌های خود نمی‌رسند، می‌روند شروع می‌کنند علیه وزیر به جوسازی می‌پردازند یا وزیر را استیضاح می‌کنند، پس وزرای آموزش و پرورش با این وضعیت مواجه‌اند.

حتی در همین دوره آقای احمدی‌نژاد، ببینید، وزیر آموزش و پرورشی که با همین اصرار به مجلس برایش رای اعتماد گرفته بودند، خود رئیس‌جمهور برکنار کردند، وزیر جدید هم بحث استیضاحش مطرح است. پس عدم ثبات در آموزش و پرورش ما مسئله بسیار مهمی است. 

همچنین به دلیل این که دولت و حکومت بار کل «آموزش و پرورش» کشور را به عهده وزارت آموزش و پرورش گذاشته است،‌ این مانند یک بهمن بزرگ روی آدم‌ها در این وزارتخانه افتاده و چون بودجه و امکانات به اندازه کافی ندارند از مسائل اصلی غافل می‌مانند و می‌خواهند همین مسائل روزمره را به نحوی حل و فصل کنند. پس بنابراین اساساً آموزش و پرورش ما چون مشارکت مردم در آن خیلی کم است و در حقیقت در سبد هزینه خانوار چیزی به نام هزینه آموزش و پرورش دیده نشده و می‌گویند باید حتماً مجانی باشد، با بضاعت فعلی‌اش کاری نمی‌تواند بکند.

این یک واقعیت است،‌ یعنی به نظرم ما اگر بخواهیم آموزش و پرورش خوبی داشته باشیم، حتماً مردم باید در هزینه‌های آموزش و پرورش شریک باشند و گرنه دولت نمی‌تواند. عملاً هم دولت نتوانسته، شعارهایی هم که داده‌اند محقق نشده است. 

راهکار این که مدارس ما واقعا در این زمینه درست بشوند، این است که اولا که باید زودتر معنای «تربیت» را درک کنیم، که تربیت چیست؟ تعریف شود. چه توقعی از جوانان داریم، چه طور باشند؟ اینها را باید اول درک کنیم.

دوم اینکه یک راه‌کار خیلی ساده من پیشنهاد داده‌ام. راهکار این است که بعد از آن که مشکل اولیه را «بحث تربیتی»را حل کردیم، برای هر مدرسه، یک استاندارد ورزشی تعریف کنیم. یعنی همان طور که می‌دانیم یک مدرسه باید کلاس داشته باشد، لابراتوار فیزیک داشته باشد، نمازخانه داشته باشد. یک سالن 15×15 هم پیش‌بینی شود که کف آن تشک ژیمناستیک باشد که بچه‌ها از همان ابتدا کار «ژیمناستیک» را در مدارس تمرین کنند. 

همین یک قدم را اگر برداریم پیشرفت بسیار زیادی در مدارس ما اتفاق می‌افتد.

نباید فراموش کنیم که خود شما یک دهه قبل، ریاست سازمان ورزش کشور را برعهده داشتید و این تفکرات هم که تفکراتی درست و منطقی است وجود داشته، اما چرا بعد از گذشت ده سال این حرفها عملی نشده است؟

برای آن که آموزش و پرورش نمی‌توانسته این امر را محقق کند.

الان در بحث نوسازی مدارس که یک امر جدی در آموزش و پرورش است، استانداردهایی را الزامی کرده‌ایم مثلا داشتن نمازخانه، لابراتورار و ... در ساختمان مدارس جدید الزامی شده است اما برای آنچه که شما ضروری می‌دانید برای داشتن حداقل‌های ورزشی هیچ الزامی وجود ندارد؟

ببینید باور آنچه که بنده عرض می‌کنم در آموزش و پرورش نیست. وزرا هم ذهنشان کاملا به دور از مسئل آموزش و پرورش است فقط به مسائل روزمره توجه دارند. انتقال، انتصاب، تامین حقوق، عقب‌افتادگی‌هاو ...مسائل آنها را تشکیل می‌دهد. 

این روزمرگی در سازمان تربیت هم وجود دارد؟ 

سازمان تربیت بدنی، اصلاً با آموزش و پرورش قابل مقایسه نیست، سازمان تربیت بدنی یک واحد جزئی از آموزش و پرورش است و اصلا هیچ وظیفه اجباری کار ندارد، به قول معروف کار سازمان تربیت بدنی Option نیست. 

کار آموزش و پرورش اجبار است. راه دیگری جز ‌آموزش و پرورش در این وزارتخانه وجود ندارد ولی در تربیت بدنی این طور نیست. اگر کسی ورزش کرد، کرد و اگر ورزش نکرد، هم نکرد.

آن اجباری و فراگیری که در آموزش و پرورش هست، اصلا در سازمان تربیت بدنی وجود ندارد. سازمان تربیت بدنی یک سازمان کاملا روبنایی است و برای تربیت ورزشکار به هیچ وجه وظیفه‌ای در قبال کسانی که در آموزش و پرورش‌اند، ندارد. خود این سازمان همچنین احساسی ندارد. قانونا همچنین وظیفه‌ای ندارد و آموزش و پرورش هم اجازه نمی‌دهد که سازمان تربیت بدنی بیایید در کارش دخالت کند، برای اینکه می‌گوید بچه‌ها در اختیار من هستند لذا اصلاً چنین دخالتی را نمی‌پذیرد. 

به همین دلیل مثلا ژاپن، اصلا سازمان تربیت بدنی ندراد، امر ورش جز شرح وظایف اصلی آموزش و پرورش است، اما فدراسیون دارد که مستقل عمل می‌کنند، کمیته ملی المپیک دارد که مستقل عمل می‌کند. یا آلمان که اصلا چیزی به عنوان سازمان تربیت بدنی در آنجا وجود ندارد. آن‌ها یک کنفدراسیون ورزش دارند که از باشگاه‌هایشان تشکیل می‌شود.

شاید به نوعی اگر رئیس جمهور کشور وزیر آموزش و پرورش او را به نگاه جدی به مقوله ورزش و تربیت بدنی موظف نماید، راه هموار شود؟ 

حالا فقط حکم زدن کافی نیست. اول ما باید ببینیم که چه توقعی از آموزش و پرورش در کل کشور داریم، که این هنوز به درستی تعریف نشده است. ما از آموزش و پرورش الان تعریفی نکرده‌ایم که چه باید بکند.

بعد باید این باور در مسئولینش بوجود بیاید که تربیت با نصیحت حاصل نمی‌شود آنها باید باور کنند که تربیت ابزار و لوازم می‌خواهد و باید ببینند که در دنیا ابزار و لوازم تربیت چیست؟ 

آن وقت براساس این باور امکانات لازم را فراهم کنند و برنامه‌ریزی کنند که چه طور باید عمل کنند. الان من می‌بینم که آموزش و پرورش سالن‌های دو تا سه هزار نفره در جاهای مختلف می‌سازد، یعنی دو تا سه هزار تماشاچی گنجایش دارد. در حالی‌که آقای سجادیان که در دوره آقای خاتمی معاون تربیت بدنی، آموزش و پرورش شدند با توجه به اینکه ما هم به دنبال این رفته بودیم که سالن‌های ساده برای تمرین کردن و نه برای تماشا کردن بسازیم، ایشان هم اعلام کرد هیچ سالنی با جایگاه تماشاگر در آموزش و پرورش ساخته نشود، ‌بلکه به دنبال این رفت که سالن های ساده و زودبازده ساخته شود.

چون ایشان به ورزش واقعا اعتقاد داشت اما این که آموزش و پرورش به یک مرحله‌ای برسد که این باور در آن به وجود آید من امید زیادی ندارم. چرا که این باورها که جز لوازم کار است باید بوجود بیاید. تا وزیری در آموزش و پرورش بخواهد به این باور برسد عوض می‌شود. آن موقع خواستیم با آقای مظفر کار کنیم عوض شد، با اقای حاجی خواستیم کار کنیم تغییر پیدا کرد. ضمن اینکه پیش ذهنیت وزرا و معاونانشان هم در آموزش و پرورش خیلی در کارشان تاثیرگذار است. بنابراین من امید چندانی ندارم که آموزش و پرورش ما بتواند این تحول را انجام دهد.

برنامه بلندمدت تربیت بدنی ما اساسا چیست؟ آیا برنامه‌ای داریم که براساس آن بدانیم در ورزش می‌خواهیم به کجا برسیم؟

خیر، البته در تربیت بدنی در فدراسیون مختلف برنامه‌هایی تعریف می‌شود اما نمی‌توانند این کار را بکنند برای این که ابزار و مصالحی می‌خواهند که اینها در اختیارشان نیست. 

بالاخره یک لازمه مدیریت این است که آینده و هدف نهایی دیده شده و سپس لوازم و ابزاری که برای رسیدن به آن هدف مورد نیاز است، تدارک دیده شود. 

زمانی که من در سازمان تربیت بدنی بودم برای این کار دو سه برنامه تدوین کردیم، که حالا اگر مشکل در آموزش و پرورش وجود دارد ما متوقف در آن مشکلات نشویم؛ یکی این که ما پایگاه‌های استعدادیابی در مراکز استان‌ها درست کردیم که در آن‌ها افراد و متخصصان، استعدادهای درخشان را در مدارس یا هر جای دیگر شناسایی کرده و از طریق بکارگیری مربیان مجرب، کار آموزش آن استعدادها را انجام داده و برای این استعدادها هزینه شود. چون مثلا شما در خیلی از نقاط می‌بینید که آدم‌های بسیار مستعدی هستند اما مشکل «تغذیه» دارند، یعنی مشکل «زندگی» دارند. در نتیجه به جای آن که بتوانند ورزش کنند مجبور هستند از صبح تا شب کار خاصی را انجام دهند.

من مثالش را دارم؛ مثلا ما در یکی از شهرهای سیستان و بلوچستان، استعدادهای فوق‌العاده‌ای برای دو و میدانی داریم، ولی این‌ها به جای اینکه بیایند ورزش کنند از آن جایی که شرایط اقلیمی شان هم سخت است، بسیار فقیر هستند و چیزی ندارند، عموما به دنبال قاچاق، حمل جنس از آن‌سوی مرز و این گونه کارهایند.

اگر بتوانیم زندگی این‌ها را تامین کنیم، به جای آن که 40 کیلومتر از تپه پیاده بالا بروند تا چیزی را از آن طرف مرز بیاورند.،خب می‌روند دنبال ورزش.

متاسفانه این پایگاه‌های استعدادیابی و قهرمانی تعطیل شده است. یعنی زمانی که من از سازمان تربیت بدنی آمدم این پایگاه‌ها که داشت شکل می‌گرفت همه‌اش تعطیل شد. 

به هر حال تعطیل شد، مراکز ورزش قهرمانی هم که گذاشته بودیم تا کسانی را که به عنوان با استعداد می‌آورند آن جا تست بشوند از آن‌ها آزمون‌های لازم گرفته شود و در حقیقت چهره‌های درست به صورت علمی انتخاب شوند آنها هم باز تعطیل شد دنبالش اصلا نبودند.

بنابراین مثلا یک تست‌های خاصی را گذاشته بودیم که در ان مراکز بچه‌ها تست شوند و مشخص شود که وضعیت بدنی‌شان چگونه است که نسبت به آن هم بی‌توجهی شد و دیگر انجام نشد. این برنامه‌ها را پیش‌بینی کرده بودیم که متاسفانه تداوم پیدا نکرد و گرنه آن‌ها هم می‌توانست یک کمکی به ورزش ما بکند و استعداد بیشتری را بتواند جذب کند. 
ادامه دارد...

{$old_album_79365}
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین