کد خبر: ۱۰۲۰۸۱۵
تاریخ انتشار : ۰۶ آبان ۱۴۰۴ - ۲۱:۴۵

سروش صحت و پدیده سلبریتیِ کتاب؛ وقتی «خواندن» به نمایش بدل می‌شود

صف‌های طولانی برای گرفتن امضا، دوربین‌های آماده ضبط و پست‌های اینستاگرامی با هشتگ «کتاب‌دوستی» و «کتاب‌خوانی»؛ همه چیز ظاهراً از عشق به کتاب می‌گوید، اما در عمق خود نشانی از بحران معنا و وارونگی ارزش‌ها در فرهنگ معاصر دارد.
سروش صحت و پدیده سلبریتیِ کتاب؛ وقتی «خواندن» به نمایش بدل می‌شود
آفتاب‌‌نیوز :

چند ده متر صف، هزاران نفر منتظر و کتابی در دست مردم که نویسنده‌اش نه پژوهشگری فرهنگی بلکه مجری بازیگری محبوب است؛ «تاکسی‌سواری» نوشته سروش صحت. 

 صحنه‌ای که این روز‌ها در فضای فرهنگی ایران تکرار می‌شود، شبیه‌تر است به اکران یک فیلم پرفروش تا رونمایی از یک اثر مکتوب. 

صف‌های طولانی برای گرفتن امضا، دوربین‌های آماده ضبط و پست‌های اینستاگرامی با هشتگ «کتاب‌دوستی» و «کتاب‌خوانی»؛ همه چیز ظاهراً از عشق به کتاب می‌گوید، اما در عمق خود نشانی از بحران معنا و وارونگی ارزش‌ها در فرهنگ معاصر دارد.

 کتاب «تاکسی‌سوار» نه رسالت معرفتی دارد و نه دانش‌افزایی. نوشته یک بازیگر است که صرفاً، چون چهره‌ای شناخته‌شده است، کتابش به چاپ پنجاهم می‌رسد. 

 در حالی که ده‌ها نویسنده اصیل و پژوهش‌گر واقعی، سال‌ها در خلوت و تأمل، حاصل عمر خود را بر صفحه کاغذ می‌نشانند، اما فروش آثارشان از چندصد نسخه فراتر نمی‌رود؛ نه، چون کم‌مایه‌اند، بلکه، چون «سلبریتیِ کتاب» نیستند.

در جهان وارونه امروز، معیار ارزش هنر و ادبیات نه عمق اندیشه، بلکه میزان فالوئر، لایک و توجه رسانه‌ای است. پدیده‌ای که به تعبیر جامعه‌شناسان، نشانه «کالایی شدن فرهنگ» است؛ یعنی هنر و اندیشه نیز، چون کالا‌هایی مصرفی عرضه می‌شوند. چهره‌های مشهور ـ از مجریان تلویزیون تا بازیگران ـ با تکیه بر شهرت و سرمایه نمادین خود، پا در کفش نویسندگان می‌کنند و محصولی روان، ساده و سرگرم‌کننده تحویل بازار می‌دهند. در چنین وضعی، کتاب از کارکرد معرفت‌زا و انتقادی خود تهی می‌شود و به ابزاری برای تداوم شهرت و درآمدزایی بدل می‌گردد.

 سروش صحت، بی‌تردید کارگردان و مجری خوش‌ذوقی است، اما این‌که او در مقام «نویسنده» قرار گیرد و به‌واسطه هوادارانش، در جایگاه یک چهره فرهنگی صاحب‌نظر بنشیند، خود نشانه اختلال در نظام فرهنگی ماست. او با برنامه «کتاب‌باز» خود، میان کتاب و نمایش مرزی نگذاشت و کتاب را نیز به یک «شو» تبدیل کرد.

 در این برنامه، آن‌چه اهمیت داشت نه متن و تفکر، بلکه ژست کتاب‌خوانی و لحظه‌ی گفت‌وگوی رسانه‌ای بود. اکنون نیز همان منطق، در بیرون از قاب تلویزیون تکرار می‌شود؛ در صف‌های امضای «تاکسی‌سواری» که بیشتر به کارناوال شهرت می‌مانند تا محفل ادبی.

 مسأله البته فقط شخص نیست؛ ساختار است. جامعه‌ای که مصرف‌کننده تصویر است، ناگزیر ارزش «تصویر نویسنده» را بالاتر از ارزش «اندیشه نویسنده» می‌نشاند. همان فرهنگی که باعث می‌شود مردم با شوق به دنبال امضای بازیگر محبوب‌شان باشند، اما حتی یک صفحه از نویسنده‌ی گمنام و اندیشمند نخوانند. چنین جامعه‌ای به‌تدریج به سطحی از «نمایش فرهنگی» می‌رسد که در آن، نوشتن و خواندن نیز بخشی از سلبریتی‌بودن است؛ همان‌گونه که سفر، غذا یا لباس تبدیل به سوژه‌ی پست و لایک می‌شود.

در این میان، قربانی اصلی، ادبیات اصیل و اندیشه انتقادی است. نویسندگانی که سال‌ها در خلوت، در پی واژه‌ای درست و معنایی تازه‌اند، جایی در این بازار ندارند. کتاب‌هایشان، اگرچه عمیق‌تر و تأمل‌برانگیزتر است، اما، چون قابل «نمایش» نیست، دیده نمی‌شود. آنها سلبریتی نیستند، پس به چشم نمی‌آیند. 

 نتیجه، فروکاستن کتاب از ابزار فهم به ابزار نمایش است. فرهنگ امروز، گرفتار نوعی آمیختگی و تجاوز فرهنگی میان حوزه‌هاست؛ بازیگری که خواننده می‌شود، خواننده‌ای که نویسنده می‌شود و نویسنده‌ای که مجری تلویزیون. در این میان، تخصص و اصالت جای خود را به میل دیده‌شدن می‌دهد. هرکس که دیده می‌شود، مجاز است در هر حوزه‌ای اظهار نظر کند و حتی تولید اثر کند. سروش صحت در مقام یک فیلمساز که از قضا در این حوزه متبحر و هنرمند است، بهتر است در همان جایگاه بماند؛ ادبیات نیاز به تأمل، تنهایی و معرفت دارد، نه به نورافکن و تشویق جمعی.

از منظر جامعه‌شناسی فرهنگ، چنین پدیده‌ای نشانگر نوعی «تغییر سرمایه‌ی فرهنگی» است؛ سرمایه‌ای که زمانی با مطالعه، دانایی و تجربه زیسته به‌دست می‌آمد، اکنون با شهرت و نمایش جایگزین شده است. در واقع، فرهنگ سلبریتی جای فرهنگ اندیشه را گرفته است. صحت نه نشانه انحراف فردی، بلکه محصول همین ساختار است: ساختاری که در آن، کتاب هم باید «پرفروش» باشد تا معنا پیدا کند، نه «پرمایه».

در این بازار نمایش، مخاطب نیز تغییر کرده است. او دیگر خواننده جویای معنا نیست، بلکه دنبال‌کننده چهره‌ای آشناست. صف‌های طولانی برای گرفتن امضا از یک بازیگر، در حقیقت صف انتظار برای «تجربه حضور در کنار شهرت» است، نه صفی برای دست یافتن به فهم یا تفکر.

مسأله این نیست که چرا یک بازیگر کتاب می‌نویسد؛ بلکه این است که چرا کتابش به چاپ پنجاهم می‌رسد و آثار نویسندگان بزرگ در سکوت می‌میرند. مشکل، ساختار فرهنگی‌ای است که به‌جای معرفت، نمایش می‌خواهد؛ به‌جای تفکر، سرگرمی می‌جوید و در این میان ادبیات مستقل و تفکر نقادانه، هر روز منزوی‌تر می‌شود.

شاید در این وانفسا، باید به همان کنایه نویسنده‌ای اندیشید که گفت: «مشکل کجاست؟ شاید اینستاگرام!» جایی که مرز میان هنر و نمایش، دانش و سرگرمی، نویسنده و مجری درهم می‌ریزد و «کتاب» نیز از متن به تصویر تنزل می‌یابد.
ادبیات، نه در صف‌های امضا، بلکه در خلوت مطالعه زنده است. در اندیشه‌ای که آرام و بی‌هیاهو می‌روید، نه در کارناوال‌هایی که برای چند ساعت، کتاب را به کالایی در ویترین سلبریتی‌ها بدل می‌کنند. شاید وقت آن رسیده باشد که فرهنگ ما بار دیگر از «نمایش کتاب» فاصله بگیرد و به «معرفت کتاب» بازگردد.

راستی، اگر قرار است هزاران نفر فقط برای گرفتن یک امضا ساعت‌ها در صف بایستند، شاید بهتر باشد ناشر محترم از همان ابتدا، امضای نویسنده را چاپی و آماده روی صفحه‌ی اول بزند؛ تا نه وقت مردم تلف شود، نه انرژی سلبریتی عزیز. در جهانی که همه‌چیز به نمایش بدل شده، دیگر حتی «امضا» هم می‌تواند نسخه فتوکپی باشد؛ مگر نه اینکه اصل ماجرا، تماشای صحنه است نه خواندن کتابی عمیق؟

انعکاس این یادداشت به معنی انکار تلاش‌های فرهنگی آقای سروش صحت و آشتی دادن با کتاب نیست و نویسنده از منظری کلان‌تر نقد کرده.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین