بعد از مرگ تلخ مهسا امینی، حالا بخشی از جریان اصولگرا به ضرورت اصلاح برخی شیوههای حکمرانی که برای نظام هزینهزا بوده، پی برده و تاکید کردهاند که " اگر برخی شیوهها پاسخ مناسبی نداده، آن را تغییر دهد."
به گزارش آفتابنیوز؛ روزنامه فرهیختگان، وابسته به دانشگاه آزاد در واکنش به فوت مهسا امینی و انتقادها از گشت ارشاد نوشته است: شاید اگر ماجرای نقش بر زمین شدن مادری که هراسان نسبت به بازداشت دختر مریضش توسط گشت ارشاد معترض بود دقیقتر پیگیری میشد شاهد مرگ یک دختر مریض(بیماری مهسا امینی که برخی رسانههای اصولگرا مدعی آن شدهاند، بارها از سوی پدرش رد شده است.) در مرکز پلیس امنیت اخلاقی نمیبودیم. آنوقت رئیسجمهور نیز میتوانست بهجای معطوف کردن تمرکز خودش بر چالش اجتماعی بهوجودآمده بر محتوای متنی که قرار است در سازمان ملل توسط وی قرائت شود بیشتر تمرکز کند. موضوع مرگ مهسا امینی مساله محتملی است که حتما بخشی از کنفرانس خبری رئیسجمهور در نیویورک را به خود اختصاص خواهد داد.
خبرگزاری تسنیم نیز در یادداشتی با عنوان "درنگی بر درگذشت مهسا امینی؛ مرزبندی و مطالبهگری" نوشته است: در این نوشتار ماجرای درگذشت خانم مهسا امینی که باعث تاثر هموطنانمان شده است را در ۲ سطح مورد تحلیل قرار میگیرد. ماجرای درگذشت خانم مهسا امینی باعث تاثر هموطنانمان شده است؛ درباره این موضوع در ۲ سطح میتوان تأمل کرد؛ نخست: «مصداق» خانم مهسا امینی است و دوم: مسائلی که حول و حوش آن شکل گرفته است. درباره بخش نخست، یعنی این مصداق، نه باید مرعوب بود و نه اصطلاحاً مالهبهدست.
این رسانه اصولگرا در ادامه نوشته است: ارزشهای جمهوری اسلامی آنقدر عظیم است که نیازی به پنهانکاری و محافظهکاری در این باره ندارد. به هر حال یک «انسان» بدون آنکه اسلحهای به دست داشته باشد، در یک مرکز مربوط به نیروی انتظامی فوت کرده و ابهاماتی راجع به آن در افکار عمومی به وجود آمده است؛ جمهوری اسلامی که صدها نفر از بهترین جوانانش به عنوان مدافعان حرم در منطقه جنگیدند تا زنان و کودکان از مذاهب و قومیتهای مختلف، از اهل سنت گرفته تا شیعه و حتی ایزدیهایی که به حجاب و اسلام قائل نیستند، اسیر و رنجکش آدمکشهای به ظاهرمسلمان داعشی و طرفداران آمریکایی و سعودیاش نشوند، قاعدتاً جلودار مطالبه بررسی دقیق فوت خانم امینی است و در این بین هیچ عبارت و اصطلاحی از بدحجاب تا شلحجاب و هنجارشکن و ریاکاری رسانه داعشی اینترنشنال و امثالهم نمیتواند مانعی از رسیدگی به این مسئله انسانی باشد؛ که اگر بود، جوان واقعاً حزباللهی، جان خود را سپر ایزدیها و مسیحیها نمیکرد؛ ولی کرد؛ بنابراین آنها که تصور میکنند با عباراتی مثل بدحجاب، میتوان چنین وظیفه ذاتی و قطعی را جارو کرد و زیر فرش برد، هرچه باشند و هر ظاهری داشته باشند، انقلابی نیستند. اما در عین حال نباید «مرعوب» بود؛ مرعوب شدن میتواند دو جنس داشته باشد، نخست اینکه به شیوه رادیکالهای آن سو، بدون بررسی کامل و دقیق، از همین ابتدا حکم کامل و قطعی صادر کنیم و دوم اینکه به خاطر غمِ مصداق، ارزشها را منکر شویم.
این موضوع، امّا در سطح «مسئله»، همچون مصداقهای مختلف، میان جمهوری اسلامی و طرفدارانش با منتقدان و معاندانش مناقشات ومباحثاتی را پدید آورده است؛ مباحثاتی که از ۱- اصل گشت ارشاد، تا ۲- ورود انتظامی حکومت به حفظ ارزشها، تا ۳- اساسِ وظیفه حکومتها در قبال ارزشها، تا ۴- مطلوب یا نامطلوب بودن جمهوری اسلامی، و حتی ۵- خود اسلام را میتواند شامل شود. در اینجا دو نوع مواجهه وجود دارد؛ در سطح تئوریک میتوان درباره همهی این ۵ موضوع و حتی اساساً اصل وجود خدا هم نشست و بحث کرد و چیز عجیبی نیست، اما آنگاه که به سطح «عمل» میرسد، قاعدتاً طرفداران جمهوری اسلامی با دیگران مرزبندیهایی دارند و این قابل کتمان و عدول نیست.
تسنیم افزوده است: طرفداران اصولی جمهوری اسلامی به استدلالهای متعدد میدانند و ابایی از گفتن آن ندارند که حکومتها در قبال حفظ ارزشها و نرمهای اجتماعی وظایف روشنی به عهده دارند و در کنار همه کارهای فرهنگی، همچون همهجای دنیا ورود انتظامی به حفظ ارزشها بدیهی است؛ حتی حکومتهای لیبرال و سکولار که ظاهراً عنوان میکنند طرفیتی در ارزشها ندارند-که در واقع دارند- باز هم از «حدود»ی مخافظت میکنند و برای این موضوع میتوان مصداقهای بسیاری ذکر کرد؛ بنابراین مرزگذاری عملی در این مسئله را نباید با محافظهکاری یکی دانست. با این حال، اینکه ورود انتظامی به حفظ ارزشها دقیقاً چه مصداقی دارد میتواند محل گفتگو باشد. آیا برخی رفتارها در گشت ارشاد مصداق درستی از عمل به این مسئله است؟ حتماً باید در این باره باب گفتگوی اجتماعی و نخبگانی باز باشد. اینکه همهی آنچیز که الان به عنوان «گشت ارشاد» مطرح است را آیهی نازل درباره نحوه ورود انتظامی به حفظ نرمها بگیریم، قاعدتاً نمیتواند درست باشد. در این باره گارد پلیس باید باز باشد؛ همچنانکه اصلِ مخالفت با وظیفه دولتها در حفظ نرمها، رویکردی رادیکال است و باید بر اساس آن مرزبندی کرد، عدم «روزآمدی» و «دقتنظر» در شیوههای مواجهه هم میتواند بینتیجه باشد. نیروی انتظامی و دستگاههای دیگر، غیر از بررسی جدی و شفاف مصداق پیش آمده، باید رویکرد مثبتی در قبال گفتگوهای نخبگانی و اجتماعی در این باره داشته باشند و اگر برخی شیوهها پاسخ مناسبی نداده، آن را تغییر دهد.
حسین قدیانی، روزنامه نگار اصولگرا نیز در واکنش به فوت مهسا امینی نوشته است: وقتی متأثر از رخدادی تلخ، افکار عمومی جریحهدار شده، حکم عقل چیست؛ اینکه درایت به خرج دهیم و مردم را آرام کنیم یا با اسکی رفتن روی اعصاب خلقالله، بدتر به لج بکشانیمشان؟ واقعا معتقدم که اگر ملت در مواجهه با اتفاقی دردآور مثل درگذشت مهسا_امینی صبوری کند، معالاسف وقتی با نحوهی خبررسانی خبرگزاری فارس یا شیوهی یادداشتنویسی روزنامهی کیهان روبهرو میشود، صبر از کف میدهد. صدا و سیما و به خصوص برنامهی بیست و سی هم همین کارکرد را دارند. این وسط کی فحش میخورد؟ مثل همیشه خامنهای! سخن سر نارسایی رسانههایی است که حتی از خلال درگذشت مهسا در ساختمان وزرا هم میخواهند خباثت بیبیسی را ثابت کنند. یعنی جوری گزارش میدهند که آدمی فکر کند مرحومه امینی در فلوریدا درگذشته. بلدند به خاتمی و روحانی و کی و کی گیر بدهند ولی دریغ از یک حرف محکم و یک سخن متقن علیه گشت ارشاد. دندهی متن را عوض کنم با یک بسمالله طوفانی! نه پس؛ میخواستید بیبیسی از این واقعه سوءاستفاده نکند؟ یا نکند توقع داشتید سیدمحمد خاتمی هم مثل سیداحمد خاتمی سکوت کند؟
این روزنامه نگار اصولگرا که پیشتر در روزنامه تندروی وطن امروز قلم می زد، در ادامه نوشته است:بزرگترین اشتباه ما در عالم رسانه این است که در هیچ حادثهای حاضر نیستیم قصور و تقصیر خودمان را گردن بگیریم. سلمنا! وحشیتر از پلیس آمریکا نداریم ولی جای بیان وحشیگری یانکیها پای جنازهی مهسا امینی نیست. چرا اصرار داریم روی زخم مردم، نمک بپاشیم؟ چرا توقع داریم اصلاحطلبها هم باید عین اصولگراها وقایع را تحلیل کنند؟ به رسانهی خدا کند ملی، به کیهان و به فارس هشدار میدهم که با این دستفرمان، حزباللهیها را هم از دست میدهید؛ چه برسد به تودهی جمهور. شگفتا از این همه بلاهت! فارس تا ثابت نکند که دریچهی آئورت مهسا امینی از قبل خلقت مشکل داشته و بندهی خدا روزی اقلا ده بار دچار ایست قلبی میشده، ولکن معامله نیست! از فارس بدتر کیهان! عوض آنکه یقهی زمخت گشت ارشاد را بچسبد، خواهان محاکمهی سران اصلاحات شده!
قدیانی در پایان نوشت: بگذارید فاش کنم و هزینهاش را هم بدهم و از این هم تنهاتر شوم: اصلاحطلبها میدانند دارند چه میکنند؛ این شما هستید که نمیدانید با خود چندچندید! شما از سویی نان سردار دلها را میخورید و از دیگر سو و دقیقا برخلاف منش سردار شهید، زیر عکس ناموس مردم، تیتر میزنید «قربانیان آزادی». جرم؟ رفتن به استادیوم آزادی! تیترش را کیهان میزند و ویراژش را گشت ارشاد میدهد و فحشش را حضرت آقایی میخورد که مکرر گفته دل خیلی از این بدحجابها با اسلام صاف است. جناب کیهان! کمتر ارشادمان کن که داخل ون، سرمقاله نمینویسند...