در میانه نگاههای رسانهای و صاحبنظران به اعتراضات اخیر کشور، بیش از هر موضوع دیگری حضور نوجوانانی با محدود سنی ۱۵ تا ۱۸ سال کانون توجهات را به سوی خود جلب کرده است. در واقع، این روزها از نسلی سخن به میان میآید که نه با تئوریهای فلسفی و سیاسی آشنایی دارد و نه میتواند قواعد پیچیده جهان سیاست را درک کند. نسلی که «سبک زندگی» و «زیست جهان» متفاوتی با نسلهای پیشین کشور دارد.
در سه هفته گذشته در فضای مجازی ویدئوهایی از حضور نوجوانانی در خیابانها منتشر شده که در شعارها و کلامشان نه خط قرمزی را به رسمیت میشناسند و نه درکی از فضای ذهنی بزرگترهایشان دارند. در یک کلام آنچنان که برخی ناظران مسائل اجتماعی گفتهاند با نسل جدیدی مواجه هستیم که دنیا را همچون بازیهای کامپیوتری میبینند و چنین میپندارند که پس از مرگ، جان تازهای برای ادامه بازی دارند.
شاید حضور این نوجوانان در اعتراضات خیابانی که گاه سن آنها به زیر ۱۵ سال نیز میرسد، جذابیتهای رسانهای ویژه خود را داشته باشد، اما با نگاهی جامعهشناختی به هیچعنوان نمیتوان این پدیده را امری عادی تلقی کرد. بنابر هزاران دلیل، دیدن نوجوانان در اعتراضاتی با چاشنی خشونت و ساختارشکنی هم غیرعادیست و هم کمسابقه.
حال صرف توجه به دلایل چنین رخدادی نمیتواند پاسخگوی نوع مواجهه با نسلی باشد که از آن میتوان به عنوان «کنشورز سیاسیِ خیابانی دهه هشتادیها» یاد کرد. با این اوصاف، در ادامه نوشتار حاضر تلاش بر آن است که این رخداد نامانوس در بستر فرهنگ سیاسی «سیاستزدگی جوامع خاورمیانهای» مورد خوانش و بررسی قرار بگیرد.
خاورمیانه سیاستزده و نوجوانان در صف اول سیاستورزی در ایران
حضور افرادی که هنوز به سن قانونی نرسیده و درکی از کنشورزی سیاسی در معنای مرسوم آن ندارند، در جوامع توسعهیافته امری نامعمول و غیرقابل پذیرش تلقی میشود. در آمریکا و کشورهای اروپایی برای یک نوجوان چشماندازی فارغ از تحصیل، رشد، آموزش و البته تفریحهای ویژه تعریف نمیشود. شاید برای هیچ یک از مردمان جهان توسعه یافته قابل فهم نباشد که در یک اعتراض رادیکال، نوجوانان نه تنها حضور داشته باشند، بلکه عنواندار «بدنه اصلی» تجمع باشند. البته این استثنایِ غیرممکن در جهان توسعهیافته برای مردمان سیاستزده خاورمیانه چندان غریب نیست. فراتر از نامانوس نبودن، این پدیده تبلور نهایی و غیرقابل انکار «خاورمیانه سیاستزده» است.
طی دهههای متمادی بسیاری از صاحبنظران حوزه جامعهشناسی سیاسی، «سیاستزدگی» را یکی از بزرگترین معضلهای خاورمیانه ارزیابی کردهاند. از اینکه در جوامع توسعه یافته، سیاست حوزهای تخصصی و محدود به نقشآفرینی قشر نخبگان بوده، اما در خاورمیانه در تاروپود زندگی روزمره مردمشان تنیده شده، همچون آسیبی بزرگ یاد میشود. فارغ از درست یا نادرست بودن این ارزیابی، توجه به این موضوع ضروری است که اساسا «سیاستزدگی» شناسه و شاید سرنوشت غیرقابل فرار مردمان این منطقه پورآشوب و ناآرام باشد.
به عبارت شفافتر، «خاورمیانه سیاستزده» برآیند و زایش منطقه جغرافیایی است که در آن سیاست همه و هیچ ساکناناش است. در این منطقه فرهنگ سیاسی آنتاگونیستی (مخاصمه – ستیهندگی) میان نیروهای سیاسی متعارضاش برقرار بوده و همین امر حضور یکی را به انکار دیگری گره زده است. در چنین فضایی امکان تعامل اندک و حضور سیاست در تمام سطوح زیست اجتماعی و ذهنی ساکنان، امری طبیعی به نظر میرسد؛ چرا که تمامی حوزهها بخشی جداییناپذیر از سیاست بوده و هست.
در این میان، رسیدن گستره و اشاعه سیاستزدگی به میان خردسالان و نوجوانان نیز یکی از پدیدههای غیرقابل انکاری است که در خاورمیانه امروز فراگیر شده است. یعنی افراد زیر ۱۸ سالهای که از بطن تولد در یک فرهنگ عمومی «سیاستزده» رشد کردهاند. آنها به جای پرداختن به رویاهای کودکانهشان در لحظههای رخداد به یک اکتیویست (کنشگر) سیاسی تبدیل میشوند.
با این اوصاف، هر چند حضور نوجوانان در میان جنبشهای موسوم به «بهار عربی» در سال ۲۰۱۱ معطوف به سابقه است، اما حجم و میزان نقشآفرینی این قشر در اعتراضات اخیر ایران، بسیار کمسابقه و عجیب به نظر میرسد. در مصر، تونس، لیبی و... در سال ۲۰۱۱ نوجوانان در کنار اقشار جوان و میانسال حضوری پررنگ داشتند، اما این که نقش محوری را بر عهده داشته باشند و یا اساسا تجمعات با لوگوی آنها شناخته شود، هیچگاه سابقه نداشته است.
با این نسل چه باید کرد؟
همانگونه که از نظر گذشت، گستره و نوع حضور افراد زیر ۱۸ سال حتی در خاورمیانه سیاستزده نیز امری بیسابقه و استثنا است. اکنون این موضوع به امری نگرانکننده و سوژهای مهم برای تحلیلهای کارشناسان حوزه مسائل اجتماعی و سیاسی تبدیل شده است؛ و، اما زمانی که در مواجهه قانونی با افراد زیر ۱۸ ساله بازداشت شده در اعتراضات اخیر مقرر شده جرایم آنها در دادگاه اطفال رسیدگی شود، بیشتر نمایان میشود که تا چه اندازه وضعیت فاجعهبار و اسفناک میباشد. در چنین وضعیتی این پرسش مهم مطرح میشود که در برابر این نسل دهه هشتادی که به اقرار مسئولین سیاسی و امنیتی کشور بدنه اصلی ناآرامیهای اخیر نیز بودهاند، چه باید کرد؟
اولین و شاید در دسترسترین رویکرد به روال سابق، نادیدهانگاری و انکار حضور و مطالبات این نسل است. به عبارت دقیقتر، یک راهحل این است که هویت اجتماعی این نسل به رسمیت شناخته نشود و حضور عجیب و محل تامل آنها در اعتراضات اخیر نیز حاصل هیجان یا یک پدیده مقطعی ارزیابی شود. بدون تردید، چنین رویکردی تکرار رویه گذشته بوده و هیچ دردی را درمان نمیکند. این رویه به معنای نادیده گرفتن حضور نسل آتی کشور طی یک دهه آینده است؛ نسلی که قرار است منبع اصلی نیروی انسانی به عنوان مهمترین سرمایه کشور در آینده باشند.
باید توجه داشت که رویکرد حذف، انکار و نادیده گرفتن طی سالهای گذشته نه تنها جواب نداده بلکه همواره موجب انباشت بیشتر مطالبات نیز شده است؛ لذا ضروری به نظر میرسد که اکنون نهادهای مسئول در مسیر تعامل با نسلی گام بردارند که بر خلاف یک زندگی کودکانه معصومانه به عمیقترین حوزه سیاست یعنی اعتراض و نافرمانی ورود پیدا کردهاند. پذیرش این گزاره یک ضرورت غیرقابل انکار است که حضور نسل جدید در خیابانها با هر مطالبه و سبک زندگیای، محصول نظام آموزشی و جامعهپذیری مسلط هستند. بنابراین، در وضعیت جاری ضرورت گوش فراگرفتن به مطالبات آنها و پذیرش تحولات زمانه از اهمیتی ویژه برخوردار است.
به هیچ عنوان مساله پذیرش کامل خواستههای این نسل نیست؛ چرا که چنین امری با توجه به ساختار سیاسی و سنتهای اجتماعی موجود در کشور قابلیت عملی شدن نداشته و ندارد. مساله این است که با گذار از رویکردی زمانپریشانه، زمینه تعامل با این نوجوانان غیر معمول و متفاوت از «ما»هایی که زیست جهان ویژه خود را داشتیم، صورت بگیرد. در این راستا نیز هیچ راهحلی فارغ از بازبینی و اصلاح نگاه به جامعه و نظام آموزشی وجود نداشته و ندارد.