هر که از راه میرسد گویی تنها دغدغهاش سروسامان دادن به زندگی توست، سؤالی از سر کنجکاوی، دلسوزی و یا حتی باز کردن باب گفتوگو از تو میپرسد. این سؤالات و جملات هم معمولاً تکراری هستند. مثلاً اینکه «دیگه وقتشه برات دست و آستین بالا بزنند، تا کی میخوای همینجور علاف و بیمسئولیت زندگی کنی؟ تا دیر نشده ازدواج کن وگرنه فرصتهات رو از دست میدی» و ...
گاهی حتی این جملات به سمت دیگری میروند. مثلاً: «تا مجردی سعی کن از زندگیت لذت ببری وگرنه بعد از ازدواج حسرت این روزها را خواهی خورد، تا زمانی که ازدواج نکردی میتونی به دنبال پیشرفت و موفقیت باشی، بعد دیگه امکان نداره بتونی برای خودت وقت بگذاری ...»
گاهی هر دو نوع این جهتگیریها، شکلی مطلقگرایانهای به خود میگیرند. گویی بدون ازدواج ادامه زندگی امکانپذیر نیست (بالاخره هر دختر و پسری باید ازدواج کنه، اگر ازدواج نکنی، پس میخوای چیکار کنی؟ مگه میشه تا آخر عمر مجرد بمونی!؟) و یا اینکه بهطورکلی ازدواج یک اشتباه بزرگ در زندگی تلقی میشود و هرگز نباید زیر بار این مسئولیت رفت (مگه ما که ازدواج کردیم به کجا رسیدیم؟ اگه ما هم آن زمان که ازدواج کردیم عقل الان را داشتیم هرگز ازدواج نمیکردیم، تا ازدواج نکنی، قدر مجردی را نمیفهمی)
متأسفانه تناقض میان این اظهارنظرها، بهشدت موجب سردرگمی جوانان میشود. آنها که ازدواج را محدودکننده میدانند، باز به یک سری فرصتهای آن معترفاند و بهنوعی آن را اجتنابناپذیر میدانند، و آنها که ازدواج را فرصتی ارزشمند به شمار میآورند، به محدودیتهایی که برای افراد ایجاد میکند نیز اذعان دارند. به این اظهارنظرهای عامیانه، باید استعارههای رایج را هم اضافه کرد که خود نیز بر نگرانی، و تردید جوانان در مورد ازدواج میافزاید. استعارههایی مثل اینکه: «ازدواج مثل یک هندوانه دربسته است، داشتن همسر خوب، شانس میخواهد، زندگی یک ریسک است، ازدواج مثل یک قلعه است آنها که داخل قلعه هستند میخواهند بیرون بیایند و آنها که بیرون قلعه ایستادهاند مشتاق ورود به آن هستند»
به نظر میرسد در مقوله ازدواج مثل دیگر موضوعات زندگی، ما درگیر با ذهنیتهایی هستیم که تا حدود زیادی شکلدهنده به نگرش ما هستند. اگرچه این ذهنیتها در قالبهای مشخصی قابل طبقهبندیاند، اما هر کسی از ظن خود به این موضوع مینگرد و میپندارد، ذهنیتش میتواند نسخهای کارآمد برای دیگران باشد.
متأسفانه نهتنها حرفها و نقلهای دوست و آشنا، بلکه در بسیاری از زنجیرهها و فیلمها نیز موضوع ازدواج، بهطور مستقیم یا غیرمستقیم این دو ذهنیت را به افراد جامعه القا میکنند. گاهی ازدواج دستمایه طنز میشود و آن را به سخره میگیرند، و گاهی رویکردی اجتماعی داشته و آن را رسالتی بزرگ و امری واجب و اجتنابناپذیر معرفی میکنند.
ضعف استدلال منطقی در هر دو ذهنیت نیز باعث میشود تا افرادی که هنوز ازدواج را تجربه نکردهاند، به تحلیل جامع و مستدلی دست پیدا نکنند. در جلسات مشاوره پیش از ازدواج، بهخوبی این موضوع قابل لمس است. در اغلب مواقع، هنگامیکه مشاور از هرکدام از دو نفر مراجعهکننده، میپرسد چرا تصمیم به ازدواج گرفتهای، پاسخهای کلیشهای و هیجانی دریافت میکند.
قبل از تبیین ذهنیتهای مرتبط با ازدواج، باید ببینیم اساساً ذهنیت چیست.
بهطورکلی ذهنیت ما مجموعهای از باورهاست که شیوه ادراک ما از زندگی و خودمان را شکل میدهد و بر سبک تفکر، احساس و رفتار ما در موقعیتهای مختلف تأثیر میگذارد.
به تعبیر دیگر، ذهنیت مجموعهای از نگرشها است که تا حدود زیادی متأثر از ارزشهای اجتماعی یا فرهنگی یک گروه خاص، ارزشهای فردی، چارچوب ذهنی، نگرش، یا فلسفه زندگی یک فرد یا یک جامعه ناشی شود. در روانشناسی شناختی، یک ذهنیت نشاندهنده فرآیندهای شناختی است که در پاسخ به یک وظیفه معین فعال میشود.
با توجه به تعریفی که از مفهوم ذهنیت ارائه شد، اکنون به تبیین نقش ذهنیت در موضوع ازدواج میپردازیم. از یک سو، ذهنیتی وجود دارد که ازدواج را یک امر محدودکننده و منفی نشان میدهد، و از سوی دیگر، ذهنیتی که ازدواج را پدیدهای مثبت و حتی وظیفهای دینی معرفی میکند. بررسی و تحلیل توصیهها و دیدگاههای اطرافیان در مورد ازدواج نیز، ما را به همین دو ذهنیت کلی میرساند.
توجه به این نکته نیز بسیار حائز اهمیت است که این ذهنیتها اگرچه ظاهراً یک جهتگیری شخصی نسبت به مقوله ازدواج هستند و افراد معمولاً از آنها بهعنوان نظر یا دیدگاه شخصی خود یاد میکنند، اما باید توجه داشت که این ذهنیتها در طول زمان و در مواجهه با بسیاری از عوامل مختلف؛ از نظرات و تجارب دیگران در مورد ازدواج گرفته تا رسانههای جمعی و اجتماعی و حتی گذر زمان، تغییر شرایط و مقتضیات زندگی فرد و حتی تغییرات جهانی شکل گرفتهاند. گاهی ذهنیت فرد در یک موضع مشخصی ثابت میماند و گاهی تحت تأثیر عوامل مختلف و نیز انعطافپذیری فرد و قدرت سازگاری او، رشد میکند.
اگرچه ایجاد یک رابطه پایدار با جنس مخالف در قالب ازدواج، در همه فرهنگها جلوهای پسندیده و مقبول دارد، اما به دلیل بُعد هیجانی و احساسی آن برای جوانان، کمتر به جنبههای عقلانی و معنایی آن توجه شده است. البته تردیدی نیست که ازدواج از جنبههای مختلف دینی، اجتماعی، عاطفی، روانی و فیزیولوژیک قابل بحث و بررسی است، اما به نظر میرسد بافت و ساختار یک جامعه یا خانواده، تعیینکننده پاسخ به چراییِ ازدواج است. در جوامع یا حتی خانوادههای مذهبی، تلاش میشود تا ذهنیت جوانان بر جنبه عمل به فریضه دینی ازدواج و کسب ثواب و نیز تقبیح و ترس از غلتیدن در دام گناه در صورت نداشتن همسر تأکید شود، در برخی از جوامع یا خانوادهها بر لزوم تشکیل خانواده و تداوم نسل تأکید میشود، و در برخی دیگر، برداشتن یک رابطه زناشویی همراه با عشقورزی و احساس امنیت و آرامش روانی ناشی از یک رابطه عاطفی پایدار اشاره میشود. بههرحال، آنچه در این میان کمتر مورد توجه قرار میگیرد، جنبه عقلانی ازدواج است، نه عقلانی سازی جنبههای دینی، اجتماعی، سیاسی، و حتی عاطفی، یا اجتماعی ازدواج.
پس ذهنیت سالم در مورد ازدواج چگونه باید شکل بگیرد؟
نخستین گام برای داشتن ذهنیت سالم به ازدواج، داشتنِ آمادگی برای ازدواج است. این آمادگی دربردارنده بلوغ فکری، عاطفی، روانی، جسمی و اجتماعی است. فقط در صورت داشتن این جنبههای بلوغ (البته به میزان مکفی)، یکی از شروط اصلی موفقیت در ازدواج تضمین خواهد شد.
گام دوم، برخورداری از دیدگاهی نسبتاً جامع به ازدواج، است. ازدواج یک مقوله چند بُعدی است و نمیتوان فقط به یک یا دو بعد آن توجه کرد. اگرچه برای هر فردی، اولویتبندی این جنبهها متفاوت خواهد بود.
گام سوم، لزوم شفافسازی مفاهیم ذهنی است. ما در زمینه ازدواج با بسیاری از استعارهها و واژهها مواجه هستیم که تعریف دقیق و روشنی از آنها نداریم. بهعنوانمثال، برخی افراد، ازدواج را بهعنوان راهی برای به کمال رسیدن، بیرون آمدن از تنهایی، کامل شدن با یافتن نیمه گمشده خود، کسب خوشبختی و از این قبیل مینگرند، اما وقتی در مورد مفهوم کمال یا نیمه گمشده از آنها سؤالی پرسیده میشود، حرف چندانی برای گفتن ندارند.
گام چهارم این است که بدانیم ازدواج، الزاماً تضمینکننده چه چیزهایی در زندگی نیست. برخی جوانان بر این باورند که ازدواج راهی است برای بیرون آمدن از روزمرگی دوران مجردی، کسب استقلال بیشتر در زندگی، برآورده شدن نیازهای روانی، عاطفی، فیزیولوژیک و مالی و ...، ولی همه اینها مشروط به تحمل سختیها، کسب تجربه، و آموختن مهارتهای ارتباط در زندگی زناشویی و شیوه حل مسئله در بحرانهای زندگی است.
گام پنجم، بیان شفاف ذهنیت خود و آگاهی از ذهنیت طرف مقابل در مورد ازدواج است. قرار نیست ذهنیت دو نفر که برای ازدواج با یکدیگر آشنا میشوند، مشابه و یکسان باشد. تفاوت میان ذهنیت دو نفر تا حدودی منطقی است و البته میتواند زیبایی و جذابیت زندگی مشترک را بیشتر کند، چراکه بهنوعی باعث تکمیل ذهنیت هر دو نفر خواهد شد، اما تضاد میان ذهنیتها میتواند در درازمدت ازدواج را با چالشهای اساسی مواجه سازد.
گام ششم، داشتن انعطافپذیری نسبت به ذهنیت خود در مورد ازدواج است. ذهنیت هیچکسی در مورد ازدواج کامل نیست و مواجهشدن با ذهنیت دیگران و داشتن انعطاف در برابر ذهنیت دیگران، نهتنها نشانه بلوغ فکری و روانی فرد است، بلکه باعث میشود در دیگر جنبههای زندگی و حتی در مواجهه با مسائل زندگی، به دیدگاه یکدیگر احترام بگذارند و از خودرایی بپرهیزند.
و بالاخره گام هفتم، در ایجاد یک ذهنیت سالم برای ازدواج، بهرهمندی از یک مشاور حاذق در زمینه ازدواج و زندگی زناشویی است. متأسفانه بسیاری از افرادی که برای مشاوره پیش از ازدواج مراجعه میکنند، هنوز تفاوت میان ملاکهای ازدواج با سلایق شخصی خود در انتخاب همسر را نمیدانند. یک مشاور آموزشدیده میتواند ابهامات و تصورات خام افراد در مورد ازدواج را اصلاح کند تا با نگرشی شفاف تصمیم به ازدواج بگیرند.
یک مشاور باتجربه در جلسه مشاوره پیش از ازدواج، به این نکته اشاره خواهد کرد که انتخاب آگاهانه و درست همسر، گام نخست برای کامیابی در زندگی زناشویی است، گام بعدی، کسب آموزش مستمر و مهارت زندگی با یکدیگر و البته داشتن یک مشاور خانواده در کنار زندگی مشترک خود است.